بیستوپنج سال از خاموشی و فراموشی دردناکش میگذرد. چرا نباید فراموش میشد؟ در روزگاری که زنده و مرده تفنگسالاران افسونگر و زرسالاران افیونگر، سالانه به هر بهانه، در برنامههای گرامیداشتِ گراندالری برگزار میشوند، نویسنده بیشتر از دوصد کتاب و سراینده هزاران چکامه باید آسان و ارزان از یاد رود.
در واپسین دمی که شماره چهلونهم ماهنامه “سباوون” (اسد ۱۳۷۰/ کابل) به چاپخانه فرستاده میشد، از جان سپردن عبدالحسین توفیق آگاهی یافتیم. دکتور ظاهر طنین و آصف معروف از کارمندان و همکاران خواستند هرچه زودتر عکسی از وی بیابند و یادنامه کوتاهی در همان شماره بنویسند.
در روزگار پیش از گوگل، دست یافتن به نگارهها و کارنامه نخبگان هنر و فرهنگ ساده نبود. فریبا آتش یگانه عکس مرحوم توفیق را از خانه استاد رفیق صادق آورد. یادواره فشرده زیرین را به کمک دوستانی که حافظه نیرومندتر از گوگل داشتند و دارند، نگاشتم:
جام شکست
[][][][][][]
خود را “محتاج سایه، همبخت مجنون، آشفته مضمون” میخواند، ولی حقیقت زندگی فروزانش شفافتر از پنهان شدن بود؛ زیرا خستگینشناس به “امید سپیده” گام برمیداشت و خامه میپرداخت.
عبدالحسین توفیق (۱۲۹۸ – ۱۳۷۰) هنرمند وارسته، پرکار و فروتن بود و از لحظه لحظه عمر گرانبارش در هنگامه برخورد با رویدادها، پدیدهها و روندها توفیق و رستگاری میجهید. درپایان، “بار امانت بنهاده بهدوش” را تا منزلگه رساند و سطر پسین تلاشهایش را نقطه گذاشت. پاکنهاد پاکیزهسرشت هفتادودو بار گواه برگگردانهای بهار و پاییز بود.
سه سال داشت هنگامی که خانواده او را از قندهار به هرات آورد تا در خاک هنرپرور به سفرهای پیشتر سوی سواحل رموز و کنوز معرفت برتر دست یازد.
به گفته بزرگان خانه و خویشاوندان، عبدالحسین نوجوان روان ناآرام و هوش پویشگر داشت، پیهم در جستجو بود و پیوسته پیش میرفت. در سفرها از خداوند توفیق میجست و کلام آسمانی را یگانه چراغ رهنما بر بزرگراه زندگی میدانست.
از محضر استاد حاجی شیخ محمد طاهر قندهاری که میگویند علامه زمان بود؛ عربی، مبادی علوم عقلی و نقلی، فلسفه و حکمت آموخت. سپس با پشتوانه سنگین اندیشه، سرایش پیشه کرد. در جوانی به انجمن ادبی هرات راه کشود و به پردازهای خامه و نامه تاب فزونتر بخشید. چندی به کارهای اداری/ دیوانی دور از رشته آموزشی روآورد. در بیستوچهار سالگی به کابل رفت و با دستگاه رادیو کابل، انجمن تاریخ، ریاست نشرات، آرشیف ملی، دفتر بررسی آثار خطی و نیز چندین روزنامه پایتخت همکاریهای گسترده گرفت.
جاودانیاد توفیق در ۱۳۲۱ و ۱۳۲۲ خورشیدی به نگارش “کشفالمطالب” از روی قرآن مجید – چاپ سلطانی – همت گماشت. او در سراسر زندگی پربارش خط روشن باور را دمی رها نکرد و از پرتو ایمان رخ برنتافت. شور بر سر و عشق بر دل با نستوهی ستوده جلو و جلوتر رفت و چندین اثر دیگر را به نوشت آورد: الهی نامه، در خط قرآن، الهدی (مجموعه منظوم در حال جذبات کلام خدا)، بر گرد شمع قرآن (چیدههای منظوم از تفسیر حسین واعظ کاشفی)، كلمة الله هیالعليا، کتاب النور و شماری از رسالات منثور و منظوم دیگر.
به سخن دانشمند گرامی محقق نیکسیر، “برجستهترین کار جاودانیاد توفیق نگارش تفسیر قرآن مجید است. این را آخرین دفتر زندگانیش آرزو میکرد و چنان شد. بسیاری از نبشتههایش را به نام مستعار “جام” به روزنامه “اتفاق اسلام” هرات میسپرد. او نه تنها آیینهدار شاعرانه عشق و عرفان بود، بلکه شماری از مضامین اجتماعی و تاریخی را نیز جامه شعر میپوشاند.”
عشق و جوانی، نوای دل، گلهای توفیق، قطرات اشک، فراغتها، سایهروشن، جام، طنین دلانگیز، آهنگ صحرا، جهان ما، پندار، نقش تاریخ، جرقهها، ترانهها، سوختگان، به فرزندان من، روشنگران، خطی در دشت، شگفتیها، هرات، اندوختهها، جویبار، جوانی، مقصود، جای پا، آسمایی، فانوس خیال، نجات، مبشر، سایه دیوار، سپند، به امید سپیدهها، بر مزار رفتگان، رباعیات، جامی و دیار جامی، شمار کمی از یادگارهای اویند.
این جام هنر و ارزش وآفرینش از دست اجل روی سنگفرشهای سرنوشت افتاد و از دست رفت.
یادش گرامی، روانش شاد و فردوس برین جایش باد!
[][]
یادداشت بالا در شماره چهلونهم ماهنامه “سباوون” (اگست 1991/ کابل) آمدهاست. با سپاس فراوان از فریبا جان آتش برای عکس مرحوم توفیق (کنج راست پایین). عکس بزرگتر را وام برداشتم از برگه نوازعلی ابراهیمی گرامی.