درکل وضیعت جیو استراتیژیک جهان دارد رنگ و بوی دیگری را به خود میگیرد، تقابل منافع استراتیژیک غول های نظامی-اقتصادی برای چند قطبی ساختن جهان به نقاط حساسی رسیده . به نظر میرسد که نقض پیمان منع راکت های هسته ای میان برد میان روسیه وامریکا، رونمایی و عملیاتی ساختن سلاح های مرکباتر با آخرین تکنولوژی روز ونصب این سلاح ها در حریم های مستقیم وغیر مستقیم یک دیگر حکایت از برهم خوردن نظم جهان در آینده نزدیک دارد، جغرافیا و عساکر این جنگ ها در محور استراتیژی روسیه وامریکا، کشور های جهان سوم خواهد بود.
این رویا رویی در ابعاد بزرگ منطقه ئی وحتی جهانی با سلاح های پیشرفته مستقیما توسط کشور های تاثیر گذارسیاست جهانی، در منطقه دنبال خواهد شد ودر ابعاد کشوری به نیابت از کشور های قدرتمند در جهان سوم این جنگ ادامه خواهد یافت.
اقدامات کشور ها برای سرباز گیری وتغیر چهره ظاهری در گروه های تندرو بنیاد گراها وتجهیز آنها با سلاح های جدید مودل روز نشان دهنده رویاروی کشور های بزرگ در آینده نزدیک با وسعت بیشتراست.
گروه های تروریستی طالبان، شبکه حقانی ، القاعده در آسیای مرکزی؛ داعش و دها گروه های بنیاد گرا تندرو در خاور میانه و آسیا که تا اکنون اکثر عملیات های تروریستی و بم گذاری ها با وسعت بزرگ در سراسر جهان توسط آنها انجام شده، این بر با آرایش چهره و ماموریت های جدید و زیر نام های مختلف روی صحنه میایند ، با توجه به پس منظر پاکستان در عرصه تولید وتورید تروریزم باز هم نقش مهمی را در خرید و فروش و آرایش نظامی گروه های تندر به روسیه وامریکا دارد.
متلاشی شدن شوروی سابق در سال 1991 وبه ادامه آن خروج شان از افغانستان ، روس های با روحیه سازش ناپذیری با غرب راه متفاوت ومختص به خود را انتخاب کردند تا دوباره به همان شوروی سابق برسند که با آمدن پوتین قدرت نمایی روسیه با روش نیوکمونیزم در سطح منطقه آغاز شد. در ابتدا روس با دپلوماسی نرم ساحه نفوذ خود را وسعت بخشیدند، همکاری های متقابل سیاسی- نظامی- اقتصادی خود را با عقد پیمان ها وقرار دادها با کشور های آسیائی و اروپائی از سر گرفتند.
استراتیژی روس ها در خاور میانه و وسعت دید آنها در کشور های ترکیه، عراق ، سوریه ، ایران به عنوان نقطه اتصال آسیا با اروپا- افریقا و ترسیم خط دفاعی در برابر غرب، پای عساکر و پایگاه های نظامی روسیه را برای نخستن بار بعد از خروج شان از افغانستان ، به سوریه کشاند که این فصل جدیدی رویا روی روسیه با غرب بود. روس ها پیش از حضور شان در سوریه با شکستن مرز های اوکراین کریمیه را با را اندازی ریفراندم بخشی از روسیه ساختن که امریکایی ها وهمپیمانان اروپایی شان با وضع تحریم ها نتواستند جلو روس ها را بگیرند.
از آنجایکه موقیعت استراتیژیک کشور های عراق، سوریه، ترکیه و ایران نقش تاثیر گذاری در پروژه های بزرگ منطقوی و بین المللی برای هر دو کشور و همپیمانان شان دارد، درضمن بخشی ازاین منطقه به عنوان شاه کلید دفاعی و نقطه اتصال راه های دریایی، هوائی وزمینی بین سه قاره اروپا-آسیا-افریقا را تشکیل میدهد وبرای کسانی که تسلط بیشتر در این منطقه داشته باشد منفعت بیشتری را خواهد داشت. بنا براین اوج تنش ها میان روسیه و امریکا بخاطر تسلط کامل بر آبروو های کوچک اطراف کشور ها وسهم داشتن در بازار های نفت منقطه وتسلط داشتن بر شاهرگ های نظامی اقتصادی است.
در ادامه “بهار عربی” جا خالی کردن امریکا به روسیه ومتعهد استراتیژک آن “ایران” درتحولات اخیر عراق و سوریه و پناه بردن اردوغان در آغوش روسیه والحاق شبه جزیره کرمیه با روسیه در عین مخالف امریکا ، نشان دهنده دست بالای روسیه در سیاست های جهانی و ناکارآیی استراتیژی های نظامی- سیاسی امریکا در منطقه است.
به نظر میرسد که سپاه پاسداران ایران، حزب الله لبنان ونیروهای نظامی سوریه به رهبری بشار اسد که از جمله رقبای سرسخت همپیمانان امریکا در منطقه هستند با حمایت هوایی وتسلیحاتی روسیه به مراتب دست بالای در متوقف ساختن داعش نسبت به ائتلاف امریکا، در سوریه وعراق داشته اند.
هر چند روس ها پس از شکست شان در افغانستان حضور نظامی نداشته اند اما از سال ها قبل تلاش داشتند تا با طالبان درتماس باشند، زمانیکه به نقش سازنده شان نسبت به رقبای خود در تحولات خاور میانه پی بردن درصدد آن شدند تا همان توازن را که با قدرت نمایی هایشان در خاور میانه ایجاد کردند در آسیای مرکزی وخصوصا در افغانستان نیز از امریکایی ها سهمی بخواهند و به همین دلیل با طالبانی که زمان دشمن شان بود تماس ایجاد کردند.
اینکه افغانستان در سیاست های خارجی ترامپ و پوتین چه تعریف و جایگاهی دارد؟ معاملات پنهانی این دو کشور با طالبان و داعش چه پیامد های را به افغانستان خواهد شد؟ آیا ما به صلح که سال هاست خواب آنر می بینیم خواهیم رسید؟ دها سوالیست که گذشت زمان پاسخ آنرا خواهد گفت.