درسال نو، امروز، غم وسوزهمانست
خوب وبد امروزچودیروزهمانست
تیری به دل ازخُدعه ایام خلیده
درد سرِاین تیرجگردوزهمانست
وضع بد ما برسرجنجال سیاست
درپنجهء عُمال بد آموز، همانست
ازچشمهء آسایش ما آب نخیزد
برتشنه لبان حسرت جانسوزهمانست
بگذشت شب وروزبه شیرینی وتلخی
دل شاد مکن، زانکه شب وروزهمانست
محنتکدهء ما که سرا پا همه درد است
صد فتنه که سرمی زند هرروزهمانست
«دستی مگرازغیب کند»دفع غم ورنج
ورنه بشرحادثه افروزهمانست
ازوحدت ملی نتوان یافت نشانی
دروحدت ما نکتهء مرموزهمانست
با آنکه«اسیر»ازدل ما غصه نشد دور
امید گشایش به شب وروزهمانست
م.نسیم«اسیر»۰۱جنوری۱۷ع، فرانکفورت