استاد مخفی فرزند سید صالح درسال 1309ش- دریک خانواده روحانی در کوچه درخت شنگ شهر کابل چشم بدنیا گشود. اساسات علوم دینی و ادبیات دری را نزد مادر شان که خود هم معلم ومدیر مکتب بوستان سرای دردوره سلطنت شاه امان الله خان غازی بودند ٬ فرا گرفت. حفظ قران مجید را در سن دوازده سالگی انشاد واولین شعر شان را وثیقه غنایی تکامل بخشیدن آموزش قرار دادند. استاد مخفی تحصیلات عالی خود را در دارالمعلین کابل به اتمام رسانید وبیشتر از پنج دهه عمرعزیزشان را وقف خدمات ارزشمند معارف ومطبوعات کشورنمودند. او را میتوان یکی از علم بردران سپاه نهضت دموکراسی زنان آریانای کهن، خراسان وسعی وافغانستان امروز دانست، اودین خود را در برابر وطن و خواهران هم وطنش فدا کارانه ادا نموده است. ایشان مفسر قران مجید وحدیث شناس خوب بودند از دیدگاه او درد والم ملت ناشی از دو پدیده متجانس، بیسوادی وتبار پرستی تلقی میگردید .
آماج زندگی شان آموختن و آموختاندن پیگیروآگاهی وشعور کتله وسیع مردم خاصتآ درنواحی شهر کهنه کابل، با مدد از آیات قران مجید در آن زمان که حلقات تعصب کور گلوی تدریس نوین را می فشرد به هدف مقدس ملی و آموزش جدید نایل شد. ایشان نه تنها در رشد جسمانی وتربیت منعوی اطفال شان کوشیدند آنعده شاگردانی را که اولیای شان با دست مزد ورنج بی شمار امرار حیات می نمودند اعاشه واباطه نمودند. مرحوم مخفی کابلی دو بار در طول خدمت شان بدریافت مدال پوهنه وریشتین از جانب محمد ظاهر شاه مفتخرگردیدند وتعداد زیاد تقدیر نامه ها از مقامات ذیصلاح دریافت نموند. اوشاسیتگی را در وحدت ملی جستجو مینمود وتبار پرستی را عدوی میهن ویاور دشمنان سرزمین شهید پرور افغانستان تلقی میکرد، عقیده راسخ ایشان در نوشته ها، مقالات و اشعارش در مطبوعات کشوربازتاب گردیده است، به دموکراسی نیم پیکر جامعه “زنان” عقیده راسخ داشت. برای اثبات عقیده خویش دست به کارهای فرهنگی تیاتر زد زیرا آزادی را برای همه زنان افغان توقوع داشت. او نه تنها خود هنرمند موفق زمانش بود بلکه دو فرزند خویش را نیز در ساحه هنر تیاتر اجازه دادند. درسن جوانی همسرعزیزش را از دست داد وبه پرورش و تعلیم وتربیه شش طفلش کمرهمت بست ودرآغوش پرمحبت خود آنها را ازنعمیت سواد بهره مند ساخت. او فرزندانش را به تعلمیات عالی رسانید میتوان بگونه مثال از خانم مقدسه مخفی و دکتوراقلیما مخفی دختران هنرمند ایشان به نیکویی یاد کرد.
مقدسه مخفی : فرزند مخفی بزرگوار نیزدر رشد هنر وفرهنگ کشورایثار نمودند او در تیاتر کشوریک چهره درخشان بوده، مخصوصآ در درام شوهر هفتم نوشته استاد عبدالرشید لطیفی پدر تیاتر افغانستان نقش مرکزی درام را چنان با موفقیت بازی کرد که به لذت آن کمیدی معروف افزوند. همچنان در پروگرام های مختلف رادیو افغانستان وقت خدمات ارزشمند انجام داده است . مصداق این ادعا برنامه های تنویری وتربیتی مدیریت روزانه برنامه کورنی ژوند میباشد. وی برعلاوه در پروگرام های مختلف هنری، ادبی، واجتماعی دیگر نیز سهم فعال داشتند. خانم مقدسه مخفی مانند مادرمهربانش وظیفه مقدس معلمی داشت ودر تربیه اولاد معارف خدمت گذار بوده است.
دکتور اقلیما مخفی : درسن کودکی به تیاترافغانستان همکاری داشت وبعد در نوجانی به رادیو افغانستان همکاری فرهنگی خود را ادامه داد . با صدای مقبولش پروگرام های مختلف را رنگین ساخت . اقلیما جان مانند مادرگرامیش درمورد ادبیات دری زیاد می اندیشید پروگرام های مختلف، ادبی را قرائت مینمود ومثال خوب برنامه زمزمه های شب هنگام رادیو افغانستان میباشد. او نه تنها شعر را زمزمه میکرد بلکه در تجزیه و تحلیل هر بند شعر استعداد وتوانایی خاص داشت. اوشعررا با تمام احساس خود لمس مینمود. مرحوم استاد مخفی کابلی درتربیه همه فرزندانش سعی مساوی داشت وبه تلاش وزحمت فراوان همه فرزندانش را بمدارج عالی تحصیلات رسانید. در آن شرایط نابسامان وعقب مانده افغانســتان علم مبارزه برحق شان را منبی بردموکراسی زنان در اهتزاز نگهداشت. او در عملی کردن این هدف مقدس خود پیشتاز زنان گردید. در اوآخرعمر داغ هجرت به سینه داشت ودر ایالات متحده امریکا بسرمیبرد. خانم مخفی دراندوه وطن اشعا رزیاد سروده است. وی بتاریخ دوازدهم اسد سال1382 –ش داعیه اجل را لبیک گفت وجسد شان بتاریخ 23 اسد به افغانستان انتقال ودر شهدای صالحین احترامانه بخاک سپرده شد. انا الله وانا الیه راجعون
ازاو اشعار وسروده های فروان باقی مانده است و فرزندانش در تهیه چاپ دیوان مادر ارجمند شان مصروف اند. مرحومه مخفی بیاد وطن بنام “ناله غمناک ” در واپسین لحظه های زندگانیش چنین سروده است.
نـــالـــــه غـــمـــنــاک
“مخفیا” دلرا جزاین اندیشه نیست
کاین جهان تنها ددان رابیشه نیست
هستی انسان بدان بخشید نمرد
غیر ان سنگ است ،خاشاک رکود
تا نگردیم آبــــدر دنیا ی خویش
کی شگوفان میکند گلهای خویش
تا نسوزیم همچو شمع جان وتن
کی شود روشن چراغ انجمن
تا چو پـروانه نگردیــم از وفا
پس چسان این مملکت گردد صفا
ما چــرا بــنـدیم چشــم خویش را
خون بسازیم اندرون خویش را
کوه ودشت ودره وصحرای ما
هر کجای میـهـن زیبای ما
با زبان شکوه میگوید سخن
از غـم تــو،ماتــم او، رنج من
از درون ذره، ذره خاک او
می بـراید نـــالــه غـم ناک او
سنگ واشجار وگیاهش ای خدا
مردم است برگوش مردم آشنا
تا چه روزی گریه خیزد از وطن ؟
تا چه وقت مخروبه باشد این دمن؟
تا به کی از ناله سازد گوش کر؟
تا به کی شام است نمی اید سحر ؟
تا به کی این ملت باغم عزاست ؟
تابه کی این خاک ما ماتم سراست ؟
پس چرا بنیاد او لرزان بود ؟
چون علل سوزشش در جان بود
کنون از جهل فراوان شد خراب
مهد عرفانش بگردیده سراب
عاقبت این خطه مهد و هنر
میشود در علم وعرفان مشتمر
خیز تا براین وطن خدمت کنیم
تا وطن را فارغ از محنت کنیم
صلح وکار زندگی خواهد رفاه
جنبش وسازندگی خواهد رفاه
در واپسین روزهای حیاتش این شعر را در امریکا سروده بود.
برگرفته از صفحه ۵۰ الی ۵۵ کتاب اوای ماندگار زنان اثر ماریا دارو سال طبع 2008 میلادی در کشور کانادا