داستان بلند يا رمان اثرى است روايى به نثر كه بر داستان پردازى و تخيل بنا يافته باشد. ساختار رمان كلاسيك و نيو كلاسيك نسبيت دو نظم است ؛ تعداد صفحات و ترتيب زمانى وقايع. تاريخچهء رمان يا داستان نويسى مدرن پس از كتاب دن كيشوت نوشتهء سروانتس نويسندهء هسپانوى در سال ١٦١٥ مى باشد. در اين رمان نقش اسطوره و خدايان زدوده شده و قهرمان خيالي داستان كه خود را شواليهء شجاعى مى پنداردبا دستيار بد خلق و اسب نحيفش به جنگ هيولا ها مى رود….
در قرن نزده و بيست زمان شگوفايى رمان است در اين زمان ما تعداد پر شمارى از رمان نويسان بزرگ را داريم ؛ چون : بالزاك ، ويكتور هوگو ، تلستوى ، داستايوفسكى ، گوستاو فلوبر ، مارسل پروست ، جميزجويس ، ويليام فاگنر ، جان اشتاين بك ، ارنست همينگوى ، جورج اوول ، ويرجينيا وولف و …..
رمان و رمان نويسى در افغانستان در بيست سال اخير بيشتر از هر زمان ديگرى رشد كرده است. در همين كوتاه مدت انبوهى از رمان هاى زيبا و خواندنى ايجاد شده است كه مى توان به طور نمونه از شمارى نام برد ؛ رمان بلند و پر صفحهء كوچه ما از روان شاد داكتر اكرم عثمان ، چار گرد قلا گشتم از رهنورد زرياب و نويسندگانى چون قادر مرادى ، عتيق رحيمى ، خالد حسينى ، سيامك هروى ، خالد نويسا ، زلمى بابا كوهى ، مريم محبوب ، سپوژمى زرياب و شمارى ديگر كه يا نامشان در ذهنم نمى گذرد يا اين مقدمه را مجال ذكر همه نيست ؛ نام برد. با اين حال جريان رمان نويسى ما بسيار اندك است و نمى توان آن را با كل ادبيات فارسى به مقايسه گرفت.
در اين ميان داكتر ببرك ارغند با نوشتن و توليد پنج شش رمان بزرگ و بلند در اين جمع دست بالايى دارند.
كفتر بازان ، چكيده :
عين الله و خانواده اش ( خانم و سه دختر و پسرش ) كه باشندهء چهلتن پغمان هستند ، مجبور به كوچ به شهر كابل مى شوند و در منطقه سيلو مسكن مى گزينند.
عين الله رانندهء لارى است و در عين زمان كه كفتربازى پر از اشتياق و ماهرى است ، كفترخانهءخود را نيز به كابل انتقال مى دهد و از همين طريق با شاه افضلى / رئيس افشارى آشنا مى مى گردد و پسان اين آشنايى به خويشاوندى مى انجامد. رئيس افشارى داماد عين الله مى شود. در ادامه حوادث لالو / لعل محمد پسر عين الله در استحالهء بى رويه ؛ خانه سامان ، مامور و در نهايت مدير اجراييه ى رياست مربوط رئيس افشارى مقرر مى گردد. و در راستاى فساد ادارى و شناخت رئيس ، صاحب زندگى مجلل مى شوند.
رئيس افشارى كه از دختر عين الله نازك بدن صاحب فرزندى شده ، متوجه مى گردد كه از دو زن قبلى اش نتوانسته پدر شود و به دنبال اين پرسش به كشف بزرگى نايل مى شود كه گره و اوج داستان است.
پايان رمان مانند بسا رمان هاى تيپ رياليزم قابل پيش بينى است ولى مى توان حدس هاى مختلفى زد. در اخير با ترفند يكى از شخصيت هاست كه لالو از آخرين بازمانده هاى پرسوناژ هاى رمان سر و كارش با پوليس مى افتد. پرواز سمبوليك كبوترى تنها بالاى كفترخانهء در هم شكسته ، پس از انبوهى ماجرا در آخرين سطر هاى رمان ما را به ياد آن مى برد كه كتاب كفتربازان را خوانده ايم.
درونمايه :
داستان از زاويهء ديد داناى كل نوشته شده است. داناى كل بر همهء امور رمان حتى به روان شخصيت ها إشراف دارد. بخش هاى پيچيده ، اصلى و حادثه زاى داستان در پيرنگ هاى متوالى منطبق با زمان جا گذاشته شده است
شروع زيباى رمان در يكى از قريه هاى پغمان اتفاق مى افتد ، صحنهء از ديالوگ عين الله و لالو بنابر علاقمندى لالو به يك بيوهء جوان است كه با مخالفت پدرش زود تمام مى شود؛ آنجا كه عين الله مى گويد : « بهانه بيوهء خوبش است ولى سرِ شوى خوده خورده. » مى بينيم كه از همان آغاز رمان خط و نشان خود را كشيد و جهت خود را مشخص كرد ، خشونت به هر شيوه و بهانه ى عليه زن در جامعهء عقب ماندهء خرافاتى.
گفتگو زود تمام مى شود و هر دو پدر و پسر به كفتر ها و كفتر بازى مى پردازند.
ارغند با پرداختن به اين شوق مهم در بين مردم همه ى چند و چون كفتر بازى را تشريح مى كند ؛ اعم از نام كبوتران تا چگونگى كفترجنگى / خيل جنگى ، كفتر فروشى و درامد از اين راه ، گاهى چنان به باريكى هاى مطلب مى پردازد كه گويا خودش مدتى به اين شوق پرداخته است. و اين از نويسندهء رمان در مكتب رياليزم غريب نمى نمايد.
صحنه هاى كفتر بازى در كتاب بيشتر شبيه تشبيب قصايد است تا به خلق حادثهء مورد نظر بپردازد ، جايى كه عين الله به لالو نصحيت مى كند ؛
« مه مرده و تو زنده چند نصيحتم يادت نرود بچهء پدر
اول يادت باشه كه ايچ وخت كفتر جوانه ره جنگ نتى و سرش را بلند كرد تا حويلى را ببيند ؛
دوم اي كه هيچ وقت به گب اى كفتار نكنى كه از هوشيارى زياد دَ چاه مى اندازيت.
صداى زنى آمد كه پاسخش را مى داد
ببو بگو نامم را بگير كفتار خودت
سوم اى كه ماده خيلت را از او جنس و رنگى كه دَ محل كميافت باشه خوش كنى.
و چهارم اى كه ايچ وخت دختر جوان ره نمان، كه سر بام برايه.
مى بينيم كه دغدغهء خاطر دو چيز است ، كفتر و زن. از نظر درنمايه رمان كفتربازان شباهت نزديكى با رمان خانوادهء ما دارد ، اصلاً جناب ارغند محورى ترين تم داستان هاى خود را از زن و خشونت در برابر وى انتخاب مى كند. ما قبل بر اين شراره را داريم و زنى از خوابگاه را كه در همين منوال نوشته شده است.
ديرى نمى پايد كه خانواده با خَيل كفتر و داستان خود به كابل كوچ مى كنند. گويا با اين كوچ نويسنده رمان را هم كوچ مى دهد. قريه جاى كوچكى است و روابطش ساده و صميمى ولى شهر مجموعه ى از پيچيدگى ها و مناسبات لا در لا است. اينجاست كه فضاى بزرگى به رمان داده مى شود و راوى مى تواند از سرويس هاى برقى ، از جاده هاى پررفت و آمد ، از دست فروشان كراچى دار، از معامله گران در هر كجا ، از زندان ، از مسابقات تفريحى ، از كوچه ء كفترفروشى و بسيار ديگر.
نويسنده به خوبى مى دارند كه شهر بسيار چيز ها را تغيير مى دهدآنجا كه لالو بالاى نازك بدن خشمگين است و با خود مى گويد؛ « امو نگويم بهتر غير از او هم از اينجه كوچ مى كنيم، شار هواى دگه دارد ، اونجه شايد إصلاح شود. شايد اى عادتش گم شوه. »
شخصيت ها :
چرا شخصيت ولى قهرمان نه ؟ در رمان نيو كلاسيك يا همان رمان رياليزم مطابق به مؤلفه هاى امروز ؛ ديگر نبايد دنبال قهرمان گشت ، نويسندهء امروز با شمارى از شخصيت ها كه گرد هم مى لولند و هر كدام تأثير خود را در فضا و ساختار رمان دارد رو به روست. ممكن اين شخصيت ها به تنهايى قهرمان داستان نباشند ولى هر كدام نقش قابل ملاحظه ى در ساختن شخصيت هاى كليدى دارند. رمان معاصر به شخص مى پردازد و پر واضح است كه شمارى از اين افراد از زندگى عادى بدون حادثه برخوردارند. يعنى زاويه ديد نويسنده تقسيم مى شود بر روى ساير افراد ، و با تيب هاى مختلف در سطوح مختلف و متنوع بر مى خوريم و آنها را شخصيت هاى رمان مى ناميم.
١– عين الله پدر خانواده با شغل رانندگى و مصروفيت كفتر بازى مردى سنتى و غيرتى در پارادوكسى از خوش گذرانى و سخت گيرى ، بى تفاوتى و مسؤوليت به سر مى برد. تشويش دختر هايش را داردكه چگونه از گزند آفات انسانى و بيولوژيكى در امان نگهه شان دارد.
٢ – ببو ، مادر خانواده زنى نه بسيار سالخورده اما از اثر جور و خشونت فرهنگ حاكم مردانه فرسوده و دندان ريخته است. مدام در تهيه و ترتيب خانه ى روستايى خود و متوجه دختران جوان خود ، شوهر بدخوى و پسر نو جوانش است. مردش مدام با بد خويى و استهزا با وى رفتار مى كند. پسرش نيز گاهى فرياد را بر مادر خالى مى كندو از آن سو دخترانش از دست پدر و برادر شكايت نزد مادر مى آورند. ببو همانند بز ميدان بزكشى در ميان خانواده دست به دست مى گردد.
٣ – نازك بدن / بعد نازى يكى از كليدى ترين شخصيت هاى داستان است. نازك بدن دخترى زيبا و سرشار از احساس زنانگى و آمادهء آميزش و ازدواج است ، هر آنى كه دست مى دهد با مردى مقابل شود چانس خود را مى آزمايد ؛ و علاقمند خواستگارى و رابطه و ازدواج است.
٤ – لالو / لعل محمد بعد عينى يگانه فرزند پسر خانواده جوانى خون گرم ولى سادهء دهاتى با اخلاق سنتى مردانهء زمان ما اما كفتر باز خبره است. در رابطه با رئيس افشارى در تحولى كاذب تا درجهء مدير اجراييه رياست ارتقا مى كند.
٥ – شاه افضلى / رئيس افشارى يكى از پرسوناژ هاى سازنده و ادامه دهندهء رمان است ، زمانى كه خانوادهء عين الله به كابل مى آيند .خانوادهء عين الله در ارتباطات كفتر بازى با شاه افضلى آشنا مى شوند و اين آشنايى به خويشى و پيوند زناشويى شاه افضلى و نازك بدن مى انجامد.
شاه افضلى مردى پنجاه ساله با شكم گنده است.
٦– ميرزا / ميرزا محمد بر خلاف نامش جوانى بيسواد و زحمتكش ، بريده شده از ده و خانهء خود، سرگردان در شهر كابل ، كيلينر عين الله است و آرزوى راننده شدن موتر رئيس افشارى را در سر مى پروراند.
٧ – بلال كه گاهى نامش ذكر مى شود ، نقطهء تعجب برانگيز و شگفتى آور و گره دهندهء رمان است. او يكى از از متنفذين چهلتن است ، خودخواه و زورگوى مى باشد با عين الله مشكل دارد و عين الله از وى زهرچشمى مى برد.
٨ – يكى ديگر از پرسوناژ ها يا مورد قابل توجه جدى خيل كفتر هاى عين الله و همهء خيل هاى كفتر بازان است ، اينها شيرازى ، پتين ، چپ ، خال ، زاغ ، آتشى و حمرى نام دارند. كفتر بازى يكى از شوق ها و حتى شغل هاى مهم و دلچسپ در كابل است و كوچه بازار هاى به نام هاى كفترفروشى ، كوچه مرغ ها ، كوچهء كاه فروشى و محلى به نام كفتر خانه در اين شهر وجود دارد. در هرات ، بلخ و پروان نيز اين شوق / پيشه رونق بسيار دارد.
تكنيك هاى نگارشى :
زبان ، در رمان هاى ارغند جايگاه خود را يافته است. وى بيشترين يارى را از زبان گفتارى در سطوح مختلف قشر هاى مردم مى گيرد و با شيوهء خودش آن را مى آرايد مى پيرايد و تحويل خواننده مى دهد. اين شيوه بيشتر بر تكنيك گفت و گو و گاهى تگ گويى درونى استوار است.
استفادهء ضرب المثل در رمان هاى ارغند بسامد بالايى دارد كه اين نكات را از آن دريافت ؛
در فهم و مقصد نويسنده نقش مهم دارد.
جايى كه نمى خواهد بى پرده همه چيز را بگويد.
وجهه طنزى اثر را ترتيب مى دهد.
نويسنده رجوع مى كند به فهم و درك و تجربهء مردم.
جريان سيال ذهن :
جريان سيال ذهن شكل خاصى از روايت داستان است كه نويسنده در آن به آسانى مى تواند ذهنيات شخصيت هاى داستان را واكاوى كند ، به زمان گذشته برگردد ، تداعى كند ، خاطره انگارى كند و معمولاً بر شيوه ارائه تگ گويى درونى ( سخن زدن با خود ) استوار است. تگ گويى درونى هم به دو گونه است ؛ مستقيم و غير مستقيم.
در اين گونه پردازش ظاهراً چنين مى نمايد كه اين تگ گويى ها ارتباط مستقيمى با روال داستان ندارد و لزومى براى به سطح آوردن شان نيست ؛ ولى با همين ترفند نويسنده لايه هاى ذهن شخصيت خود را واكاوى مى كندو به رمان مى چسپاند و به خواننده ارجاع مى دهد ، در حاليكه وانمود مى كند خودش در آن سهمى ندارد. جيمزجويس ، ويليام فاگنر ، ويرجينيا وولف ، مارسل پروست را مى توان بهترين نمايندگان اين شيوه دانست.
جريان سيال ذهن يكى از مشخصه هاى رمان پست مدرن هم است و در حاليكه رمان خانوادهء ما يك اثر پست مدرن نيست ولى اين تكنيك روايى در حد بالايى در اين رمان به كار گرفته شده است. و در كفتر بازان كمتر است.
فضا، فضا سازى در كفتر بازان :
براى نمايش فضا يك عكاس ، فقط به فشردن يك دگمه نياز دارد و به همين سادگى فضاى مورد نظر را درج و معرفى مى كند.
در فلم بيشتر و بهتر و عميق تر مى توان به كمك سايه روشن ، نور پردازى ،زاويه ، رنگ ، صدا ، كلوز آپ ، چشم انداز ، فوكس و ساير تخنيك ها بهره برد و فضاى بسيار بهتر و آسان شناختى را ارائه كرد.
كار نقاش مشكل است او به كمك رنگ و قلم مو و تخيل خودش با تكنيك هاى كمى كه در دست دارد نور و رنگ و سايه روشن و چشم انداز و اشياى موجود فضاى نقاشى را مى آفريند. با اينهمه نقاشى كلاسيك نمى تواند اين هدف را در حد كمال برساند كه به اساس همين نياز پيكاسو موفق شد نقاشى سه بعدى و درون گراى خود را بيافريند.
در داستان و رمان قضيه دشوار تر از ؛ مثلاً نقاشى است نويسنده فقط واژه دارد و لازم است تا قوت تخيل و درك و نگارش بالايى جهت آفرينش فضاى رمان داشته باشد. فضا در رمان بايد در روند داستان و بسيار طبيعى خلق شود. يك نويسندهء خوب به وصف مستقيم حال و هواى داستان نمى پردازد بلكه با بروز نشانه ها و علايم جانبى در مجاز يا استعاره فضاى داستان را رقم مى زند. مثلاً اگر قرار باشد فضاى روز خوشگوار بهار را رقم بزند مى تواند از شگوفه هاى بهارى و پرواز پرستو بنويسد. شما وارد شهر كابل مى شويد با ديدن ديوار هاى بتونى و نيرو هاى ويژه كماندوى پليس مى توانيد فضاى نا امن و پر ريسك شهر را دريابيد. يك نويسندهء دقيق دست به توصيف مستقيم نمى برد.
لازم است توصيف هاى مكانى موافق بر روحيه شخصيت ها و روال قصه باشد مثلاً شما وقتى داريد از كفتر و كفتر بازى قصه مى كند لازمه آن كفتر خانه و شمارى از كفتران و وسايل مربوط كفتربازى و امثال آن است. برخى ديگر از عناصر سازندهء فضا عبارتند از صحنه سازى ، توصيف ها ، گفتگو ، و نماد هاست. فضا سازى آموختنى نيست بلكه همزمان در جريان نوشتن خوب فضاى مورد ضرورت خلق مى شود. يعنى فضا بر اثر پرداختن نويسنده بر درونمايه به وجود مى آيد. به زبان ديگر فضاى داستان روح مسلط و حاكم بر داستان است.
فضاى كفتر بازان ؛ برش هاى از زندگى خانوادهء دهاتى است كه وارد شهر بزرگى شده اند ، نابلدى و وسواس ، آرزو هايشان ، ترس از آينده، آميختن با زندگى شهرى در استحالهء پر شتاب و كاذب ، چاپلوسى ، به جان زدن و ساير نيرنگ هاى كه در شهرى همچون كابل در اين سالها مى تواند وجود داشته باشد.
نكاتى كه مى توان آنها را از مشخصهء رمان نيوكلاسيك ( مدرن ) و گاه پسا مدرن ناميد:
١– به كار گيرى جريان سيال ذهن در شكل مونولوگ ( تگ گويى ذهنى ) كه مثال هاى فراوانش در رمان خانوادهء ماست و در كفتربازان هم مى توان ديد.
٢ – گفتن و نوشتن از ناگفتنى ها ( تأبو ) ساده نيست، علاوه بر آنكه اين تابو ها را بايد خوب شناخت، بيان آن نيز شجاعت مى طلبد مثال آن در كفتر بازان خيانت شخصيت زن با تصور درست پنداشتن آن خيانت و توجيه آن.
٣– به كار گيرى طنز ؛ مى دانيم كه يكى از ويژگى هاى رمان مدرن طنز است. طنز در رمان هاى ارغند در ارايه صحنه سازى ، ضرب المثل ، پاضرب گويى ، كنايه و مجاز وجود دارد.
٤ – در داستان هاى ارغند توصيف ها بيشتر جنبهء فعليت دارند ، يعنى وصف ها در هنگام اجراى يك فعاليت صورت مى گيرد ؛
« ببو انگشت شكش را بالاى بينيش قوس گذاشت، بالا نگريست و با كراهيت گفت : باد بخوريت »
« ….. و پيش ارسى نشست ، پشتش را به قاب چوبى آن تكيه داد. »
« لالو كه از پشتش مى رفت ، پاچه هاى تنبان خويش را بالا گرفته بود ، پيش پايش را مى ديد »
نكاتى كه از ديد منِ خواننده مى توان بر آنها دقت كرد :
باوجود مكالمه هاى متواتر و مفصل و توصيف هاى طولانى نويسنده درست در جايى كه احساس مى كند خواننده مى رود تا كه خسته شود ، تغيير فضا ، تغيير يا ايجاد حادثه مى دهد و با چنين خط سرخى در حركت است .
راوى گاهى در طى مونولوگ ها به احمال معنا مى پردازد ، شايد راوى سوژهء پيچيده و مهمى را دنبال مى كند ، اما اين شيوه براى خوانندگان آگاه سنگينى مى كند گو اينكه براى خواننده كم معلومات مفيد واقع مى شود.
استفادهء ضرب المثل ها اگر از سويى به زيبايى اثر مى افزايد از جانبى كار ترجمه را به زبان هاى ديگر دشوار مى سازد.
نويسنده گاهى از حادثه هاى مهمى كمربر مى زند ، شايد كتاب بسيار قطور شده ، مثلاً در كفتر بازان كم گرفتن و كم رنگ جلوه دادن مرگ ميرزا، روشن نبودن شخصيت بلال و عملكرد هايش.
چاپ و تخنيك كتابسازى ، ثبت كتاب و شماره شابك، روى جلد ، حروف چينى ( تايب حرفه اى ) و تك و توك نكات املايى مى تواند بهتر شود ؛ در صورتى كه ما كتاب را بخوانيم ، بخريم ،نويسنده را تشويق كنيم ، و از اين رو بودجهء چاپ كتاب را كمك كنيم. دولت و مراجع مربوط ( بنگاه هاى نشراتى ) كمك نمايند ؛ در غير آن من براى ارغند صاحب نشر دو بارهء كفتر بازان را تبريك مى گويم و كارشان را در عرصهء رمان نويسى با ارزش مى دانم ؛ ايشان يكى از مطرح ترين و پركار ترين رمان
نويسان ادبيات معاصر ما هستند.
با حرمت ، حسين پرواز ، ١٨نوامبر ٢٠١٧