تذکره الکترونیکی یا تبخیر هویتی برای بعضی از اقوام من در این نوشته می کوشم تا حقیقتی بنگارم که تا هنوز در مورد آن کمتر تبصره شده است دربارهء هويت اجتماعی، بحران و نيز تحولات اين هويت بحث های گوناگونی از نظر جامعه شناسی، روانشناسی اجتماعی، و مطالعات فرهنگی مطرح شده و می شوند. طوریکه در فوق تذکر داده ام من اما قصد دارم تا در اين مقالهء مختصر برخی فکرها را در مورد نقش و کارکرد مسئلهء هويت قومی در حوزهء سياست حکومت وحدت ملی که مطرح بحث است و زیرکانه نگاشته شده و توجه خوانندگانم را به خلائی جلب کنم که گروه های سياسی بشمول اپوزيسيون ها در ساخت آن کار چندانی تا کنون انجام نداده اند و اين خود، از نظر من، می تواند سرمنشاء حرمان ها و شکست ها و عدم توفيق های آنها باشد. در واقع می خواهم شما را دعوت کنم تا مشترکاً به مسئلهء هويت قومی بعنوان يک امر سياسی، يک ابزار سياسی، و يک ميدان مبارزهء سياسی بنگريم تا شايد از طريق اين نگاه به برخی نتيجه گيری های مفيد و عملی برای چارهء طاعونی که با نام حکومت وحدت ملی بر جان کشور و مردم ما سایه افگنده است٬ برسيم.
اما، پيش از شروع کار، لازم است بگويم که هويت قومی، بی آنکه خود در گوهر پديده ای ايدئولوژيک باشد، می تواند در متن يک ايدئولوژی سياسی بکار گرفته شود. در اين حالت و در اغلب مواردی که گروه های سياسی از پديدهء هويت قومی یا ملی صرفاً بعنوان يک ابزار سياسی استفاده می کنند حاصل کار بصورت استقرار ايدئولوژی جديد و نيز کارگزاران آن بر جامعه در می آيد و دور باطل تبعيض و سرکوب و خفقان ناشی از حاکميت های ايدئولوژيک قومی تکرار می شود. لذا تلاش مینمایم تا در پايان اين مقاله نقاطی را مطرح سازم که توانسته باشم اهميت پرداختن به هويت همچون يک ابزار کارآمد سياسی را روشن توانسته باشم، ناگزير خواهم بود تا نکاتی را نيز پيرامون راه های جلوگيری از ايدئولوژيک شدن هويت قومی (که می تواند به پديده های خطرناکی همچون شوونيسم و ناسيوناليسم فاشیزم که به نمونه حکومت های هيتلری بيانجامد) اضافه کنم.
گاهی بنظر من این باور جلب توجه میکند که در بيشتر جوامع پيشامدرن، يا جوامعی که نيش مدرنيت را چشيده و از نوش آن محروم مانده اند، يکی از جدال های انديشگی در بين متفکران وابسته به گروه هائی که بر سر مدرنيت با يکديگر دارای تضاد عقيده و هدف هستند پيش از آنکه جنبهء سياسی داشته باشد، گاه حتی بی آنکه خود بدانند، به مسئلهء هويت قومی بر می گردد که ظاهراً پديده ای فرهنگی است تا سياسی. در واقع، در صحنهء حيات سياسی و اجتماعی، هر گروه، ضمن انجام فعاليت های سياسی خود، داعيهء آن را نيز دارد که مردم دارای هويتی هستند که گروه مزبور بهترين معرف و مؤيد آن است. در عين حال، مبارزه گروه ها عليه يکديگر نيز، بجای اينکه مبارزه ای مبتنی بر برنامه خدمت گذاری باشد، در مورد هويت قومی می چرخد.
اين يک واقعيت آشکار است که مردم افغانستان معرف يک مفهوم مجرد و انتزاعی است که می توان ـ با دادن صفات مختلف ـ برای آن هويت های گوناگونی قائل شد. مثلاً، هنگامی که روشنفکران در نهاد قانون گذاری در شرایط موجود تشخيص دادند که يکی از دلايل عقب ماندگی جامعه و مردم شان نقش ارتجاعی افزون طلبی قومی و زبانی بوده است این روشن فکران میدانند که زمامداران تلاش دارند از همین طریق بخاطر پارچه پارچه کردن هویت های مشخص لوازم استمرار استبداد و بزرگ مالکی را بخاطر ادامه قدرت خویش فراهم سازند، حتی گفته می شود که بعضی از مسئولین در حاکمیت موجود به اين فکر نیز هم افتادند که «سرچشمه های هويت قومی مردم افغانستان را عوض کنند و بکوشند تا به آنان يادآوری نمايند که افغان ها تنها لایق نام و نشان اقوامی نیستند که در قانون اساسی از آنها تذکر بعمل آمده بلکه لایق نام و نشان هویت قومی صد تکه و صد پارچه اند که ما سفارش کرده ایم از سوی ديگر، در طی عمر حاکمیت موجود شاهد آن بوده ايم که، قبل از بقدرت رسيدن زمامداران موجود در افغانستان برنامهء تغيير هويت قومی مردم افغانستان در صدر کار این حاکمیت بخاطر توزیع تذکره الکترونیکی قرار گرفته بود عده ای پس از احراز قدرت سياسی، کوشيدند تا با تبليغ اين هويت تکه و پارچه کردن قومی، از يکسو، و زدايش هرآنچه غير اکثریت و اقلیت بشمار می رود کاری بکنند که نباید به آن اجازه داده شود. اگر به تاریخ نگاه کنیم
و همهء بزرگان انديشه و ادب فارسی دری نيز از متن همان مهد تمدن کهن برخاسته اند. نه کسی به سعدی یا فردوسی شک می کند و نه مولانا و نه بايزيد و نجامی و نه حافظ حالا کار بجای نرسیده است فرهنگ اين کشور يکباره از توليد چهره های بزرگ فرهنگی و علمی بکلی باز مانده باشد. در است که دستانی در کار اند تا به هویت های درخشان تاریخی را خدشه دار سازند به باور من این اولین داستان نیست که میخواهند هویت ها و اقوام را پارچه پارچه کنند در گذشته نیز زمامدران ماجرا جوی در کنار و گوشه ای دنیا بوده اند .
چون به قدرت سياسی دست يافتند و دين و دولت و هویت را برای نخستين بار در هم آميختند، کوشيدند تا هويت مردم تحت فرمان خود را به رنگی در آورند که آميزه ای بود از انديشه های قومی زبانی و مذهبی من فکر می کنم با وجود که اين تحليل را خیلی شتاب زده نوشته ام می شود نتايج گوناگونی را استخراج کرد که بد نيست در مورد هر نقطه آن جدا گانه صحبت شود
1. قبل از هر چيز، همين گوناگونی ادعاها گواه آن است که پديده ای به نام هويت يکپارچه وجود ندارد و مردم هر جامعه حامل اجزاء پراکنده ای از هويت های گوناگون هستند که در طول تاريخ بر سر راهشان شکل گرفته و زيربنای فرهنگ و جهان بينی شان را بوجود آورده اند. در ميان اين اجزاء پراکنده می توان به جزئياتی برخورد که جنبهء عام و گسترده دارند و بيشترين مردمان را در خود می گيرند، و نيز جزئيات خاص و موضعی را يافت که از آن بخشی از مردم هستند.
2. در واقع، هر فرد آدمی در مرکز دواير متحدالمرکزی ايستاده است که کلاً حکم اجزاء هويتی او را دارند. ويژگی های مکانی (خانه، محله، شهر منطقه کشور، قاره) و ويژگی های فرهنگی (مذهب، زبان، ايدئولوژی، تحصيلات، دسترسی به رسانه ها) هر يک همچون کره هائی شفاف بر گرد هر فرد حلقه زده و ارتباط او را با افراد ديگر تأمين می کنند. صاحبان قدرت، بنا بر ضرورت های کار خود، دست در اين مجموعهء کرات متحدالمرکز می زنند و می کوشند در حافظهء نسل های تحت حکومت خود برخی را پر رنگ کرده و برخی ديگر را به دست فراموشی بسپارند که نمونه آن در حال حاضر در این حاکمیت به وضو دیده می شود.
3. هويت يک پديدهء پايدار هم نيست و حکومت ها می توانند در دست کاری در اجزاء آن، مثلاً، از راه پس و پيش کردن چينش وقايع تاريخی و اجرای برنامه های گستردهء مربوط به سياست های فرهنگی، به فاصلهء يکی دو نسل مردمان را با هويت خاصی که در نظر دارند عادت دهند.
4. مردمان نيز دارای حافظهء تاريخی ثابتی نيستند و اجزاء اين حافظه، هم بصورت طبيعی و در مرور زمان، و هم با اجرای سياست های فرهنگی خاص، دستخوش تحول می شوند و، در عين حال، می توان اين تغييرات را در فاصلهء کوتاهی بوجود آورد.
5. اما حکومت ها تا زمانی در اجرای برنامه های فرهنگی خويش کاميابند که هويت تلقين شونده از جانب آنها برای مردمان نه تنها مشکلی پيش نياورد که در ايجاد تصور و اميد مثبت آنان نسبت به حال، و بخصوص آينده، نقش سازنده داشته باشد. بعبارت ديگر، حکومت ها، بعنوان مجری سياست های فرهنگی، و مردمان، بعنوان موضوع تلقين و فرهنگ پذيری، همواره در مرزهای هويت پيشنهادی حکومت ها حرکت می کنند و رفاه و آسايش و آزادی عملی که يک حکومت می تواند به مردم بدهد تعيين کنندهء طول مدت اين همزيستی است. به محض اينکه حکومت راه استبداد و تحميل و ايجاد تنگنا و انسداد آزادی ها را در پيش گيرد، روند دور شدن ذهنی مردم از هويت پيشنهادی حکومت نيز آغاز شده و بصورتی دم افزا گسترش می يابد.
6. و نتيجهء مهمتر، که مستقيماً بکار امروز ما می آيد، آن است که وقتی روند دور شدن مردم از هويت قومی پيشنهادی حکومت آغاز می شود، سازمان های بديل سياسی که عليه طرح های حکومت مبارزه می کنند، تنها در گسترهء ارائهء يک هويت آلترناتيف است که می توانند از يکسو مردمان را از هم هويت شدن با حکومت باز دارد و، از سوی ديگر، به آنان نشان دهد که در مجموعهء عناصر هويتی آنها اجزائی نيز وجود دارند که می توانند هويتی نوين را برای آنان تأمين کنند.
به اعتقاد من، از همين نکات مختصر شده و ششگانهء فوق می توان برخی راهبردها را برای تنظيم و اجرای برنامه های سياسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی بدست آورد. من در اينجا فقط به چند نمونه از اينگونه راهبردها که به کار آفرينش و گسترش هويت آلترناتيف بومی می آيند اشاره می کنم.
الف ـ تشخيص خط افتراق، يعنی محل جمع آمدن خطوطی که مردم مشتاق تغيير را بصورتی قاطع از هويت پيشنهادی حکومت منفک می کنند.
ب ـ جستجوی عناصری مورد استفاده قرار نگرفته يا سرکوب شده در مجموعهء کلی هويتی مردم که از يکسو با هويت پيشنهادی حکومت متفاوت است و، از سوی ديگر، دلايلی عمده برای جذاب شدن آنها در ذهن مردم مووجود دارد.
پ ـ منسجم ساختن عناصر اخير در غالب يک مجموعهء با معنی و خردپذير
ت. انجام کارهای تبليغی برای معرفی مجموعهء آلترناتيف جديد و تشريح کارکردهای آن
ث. تنظيم برنامه های ملی برای متجلی ساختن اين مجموعه در رفتارها و گفتارهای فردی و جمعی.
تاريخ معاصر ما صحت و کارائی اين راهبردها را بخوبی نشان داده است.
باری، بر اساس آنچه گفته شد، آن دسته از سازمان های سياسی اپوزيسيون که مبارزه را نه صرفاً برای بدست آوردن قدرت که برای آزادی و رهائی مردمان خويش ادامه می دهند و، در نتيجه، خواستار آن نيستند که با هر تزويری شده بقدرت راه يابند و سپس، با استمداد از سرکوبگری و ايجاد رژيم رعب و وحشت در قدرت موقت بمانند، راهی جز اين ندارند که در مجموعه های ناگزير هويت آلترناتيف که می سازند و عرضه می دارند عناصری را بگنجانند که از تبديل هويت قومی به ايدئولوژی جلوگيری کنند. مردمان نيز اگر در جستجوی مجموعهء هويت قومی مناسبی برای امروز و فردای خود هستند بايد مراقب باشند که اينگونه عناصر ضد ايدئولوژی در درون مجموعه های پيشنهادی حضور و ظهوری غالب داشته باشند.
باری، اجازه دهيد در اينجا تنها به يکی دوتا از اين عناصر ضد ايدئولوژی اشاره کنم:
1. عناصری که جلوگير تبعيض گذاری اند و به همهء انديشه ها و بودهای گوناگون اجازهء همزيستی می دهند.
2. عناصری که پاسدار حقوق اقليت ها در برابر حضور قاهر اکثريت اند.
3. عناصری که از رخنهء عوالم باطنی و روحانی و آسمانی به روند آفرينش قواعد و هنجارها و ارزش ها و قوانين اجتماعی جلوگيری می کنند.
4. عناصری که موجب می شوند تا شايسته سالاری در گستره ترين شکل خود تعطيل نشود.
5. عناصری که امکان تحقق عدالت اجتماعی را با حفظ آزادی های مصرح در اعلاميهء حقوق بشر تضمين می کنند.
بنظر من، ايجاد هرگونه مجموعهء هويت قومی که متضمن نکات فوق بوده و، در عين حال، بتواند همچون آلترناتيف هويتی حکومت ملی عمل کند، همراه با اتحاد نيروهای گوناگون اپوزيسيونی که قصد تعطيل هيچ يک از عناصر فوق را نداشته باشند، کار جانشين کردن نظامی مردمی و امروزی را در برابر حکومت خود کامه در افغانستان تسريع و تسهيل می کند.
و بالاخره، مهمتر از هر ملاحظه ای، بايد به اين نکته توجه کرد که اکنون، در پی اضافه یک دهه تجربهء حکومت داری بعد از سقوط طالبان و کارکردهای هويت پيشنهادی آن، نسلی نو که دوران تازه دمکراسی نو پا را تجربه میکنند و بخاطر گريز از طرح پيشنهادی هویت های مختلف در تذکره الکترونیکی عبا می ورزند، آشکارا از وضع موجود این وضعیت بشدت ناراض اند و اين نارضايتی اگر مهار نشود بلاخره در مسير خط افتراق حرکت خواهد کرد
1. تأکيدی سرکوبگرانه بر عناصر که با این شیوه در توزیع تذکره الکترونیکی توافق ندارند تلاش صورت نگیرد .
2. عناصر ديگری از هويت عام قومی بخصوص در ساحت تاريخ پيش از این حاکمیت طوری تجارب بکار برده شود که از آنها بوی همزیستی رفاه و آسايش و آزادی بيايد
3. تلاش صورت گیرد بخاطر توزیع تذکره الکترونیکی عدم اعتماد ملی و همه سرشکستگی های بين المللی ناشی از عملکرد های نا عاقبت اندیشانه حاکمیت بوجود آمده است جبران شود
4. غروری ملی همه اقوام احترام گردد که بر پايه های تبليغات دروغين استوار نبوده و، اگرچه وضع بد کنونی را نشان می دهد، اما آماجگاهش رسيدن به زمانه ای بهتر و سربلند تر باشد
5. حاکميت از اشتباهات گذشته که در حق مردم روا داشته است به جامعه برگردانده شود و قانونگزاری در اختيار ارادهء مردمان و عمل نمايندگان واقعی شان که طی روندهای دموکراتيک برگزيده شده اند قرار گيرد
6. از ايجاد جامعه ای هم شکل خودداری شود و بر تنوع و تکثر و گوناگونی تأکيد گردد
7. خردورزی تحقير نشود؛ دانش به خرافه آلوده نگردد و توهم جای واقعيت را نگيرد
8. از تبعيض گذاری که در حال حاضر به اوج خود رسیده تا حد ممکن پرهيز شود و تنها شايسته سالاری باشد که تبعيضات مفيد و پاداش دهنده به خدمتگزاران جامعه را مجاز بدارد. میتوانم چیز های دیگری نیز بنویسم اما مهم توانایی ما در ساختن هويتی آلترناتيف اما غير ايدئولوژيک است که بتواند کشتی شکستهء سياست این حاکمیت را به ساحل مقصود برساند.