مصاحبه بانـو صـنم عبرین شاعر معروف افـغـانستان

 

با سپاس از ماهنامه خواندنی ماه نو  – صنم عنبرین از دیدگاه تو؟

صنم عنبرین هستم، دختر محمد امین و شفیقه بانو. از چهارده سالگی سرودهام. پروردهی محیـط شعر و ادبیاتم. از کودکی تا حال قلم را از دست ننهادهام. شعرم همیش دو چهره داشته است: عواطف شخصی و پیوندهای اجتماعی.

در چه رشته تحصیل کردهای؟

رشتهی تحصیلم حقوق و علوم سیاسی است.

شعر به سراغ تو آمد یا تو به سراغ شعر رفتی؟

شعر دوگانهیی ست که انگار با من زاده شده و از خانه تا مکتب واز شکفتن تا بلوغ، همه جا نگران هم بودهایم.

صنم عنبرین چگونه شاعر شد؟
یعنی از کجا شروع کرد. قالب های شعری، درک شاعرانه، حس همزاد پنداری با شاعری خاص، در این موارد کمی حرف بزن با خوانندگان ماه بانو.

تا حدی پدر دست داشت. او مرا به آموختن ردیفها و آواها آشنا ساخت و تشویق کرد و شعر را کلمه کلمه برایم رنگ داد.
در شروع خواستم همه سخنان خود و دنیای کوچکم را در قالب غزل بیان کنم، با غزل همراه شده پیش رفتم و بعدها کوشیدم قالبهای دیگر را هم تجربه نمایم.

جان کیتس، شاعر رمانتیک انگلیسی میگوید :«(شاعر) جزیی است از هر آنچه میبیند و اگر گنجشکی جلو پنجرهام بنشیند، من در هستی او مشارکت مییابم ودانه بر میچینمپس شاعر باید بتواند خودش و همه کس باشد.

غالبا گفته می شود زن خودش یک شعر زیباست، وقتی این شعر خود زبان بگشاید از چه روایت میکند؟

او اشاره به زشتیها و نارواییهای اجتماع میکند، هر چند در ایفای وظایف خود به هیچ وجه کوتاهی نکردهاست، ولی ستمدیدگی و محرومیت او در طول قرنها و در گذر تاریخ، موجب میشود که خوشبینی و خوشباوری زنانهاش را کنار بگدارد و با هر حادثه یا هر تصمیم تازه، با نوعی احتیاط و تردید روبرو شود.

اولین شعری که سرودی هنوز در خاطرت نقش دارد؟ بیت اولش یادت هست؟

بلی، به خاطر دارم. به اقتفای غزلی از مولانای بلخ چنین سرودهبودم:
تابید طلوع نو، آن برگ و برم آمد
نیزار تنم نالید، فصل دگرم آمد

در کدام زمینه بیشتر سرودهای؟ غنایی یا حماسی؟ یا بهتر است بپرسم دوست داری بیشتر در کدام زمینه ظاهر شوی؟

این سوال وقتی پاسخ مییابد که خواننده یا منتقد نگاهی به همه اشعارم بیندازد. به نظر من شعر با محتوایش در چندین زمینه مطرح میشود. من تعمدی برای ظاهر شدن در زمینهی خاص ندارم. به اصطلاح آنچه شعر بگوید بگو، من همان را میگویم و میسرایم.

زن افغانستانی بودن چه حسی دارد، آیا در شعرت این حس قابل دریافت است یا نه؟

شاعر و نویسنده از جامعهی خود تاثیر میپذیرد و علیه نقاط ضعف، نابرابریها و نقصانهای آن عکسالعمل نشان میدهد، یعنی اثر او آیینهی اجتماع اوست. قابلیت دریافت حس از میان شعر باز هم وظیفهی خواننده و منتقد است. شاعر نباید درین باره اظهار نظر کند، زیرا حدیث نفس میشود.


بخش اول پرسش را دوباره تکرار میکنم، زن افغانستانی بودن چه حسی دارد؟

همانگونه که خود زن بودن حس نجیبی دارد، زن افغانستانی بودن آن حس را خاصه یک کشور و یک تاریخ مشخص میسازد.


وقتی در اوایل بهار دو سال پیش فزخنده را در ملای عام آتش زدند، کشتند، چه حسی داشتی، گریستی، شعری سرودی ویا در مجموع چه دغدغهیی یافتی و
آنرا چگونه از سر گذشتاندی؟

بانویی که سوزانده شد، در من زنده ماندهاست. او با کشته شدنش در من جاودانه شده است. کلمات گواه فریادهای ماست و خیابانهای سرد فرانکفورت شاهد دادخواهیهای ما. اگر بیشتر واقعبین باشیم، در افغانستان هر روز فرخندههای زیادی به فجیعترین شکل کشته میشوند و با تاسف این روند ادامه دارد.

وقتی فرخنده کشته شد اقشار مختلف فریاد زدند، ما میخواهیم بدانیم یک شاعر و آنهم یک شاعر زن در کشمکش چنین تجربه ای چگونه فریاد سر میدهد؟ چون این تجربه برای زنهای که زیستن در دامن مناسبات اجتماعی و بسیار ظالمانهای جامعه ی افغانستان را تجربه کرده اند، باید بسیار متفاوت باشد!


فریاد سر دادن برای قتل فرخنده قابل بیان نیست. شاید تا زنده هستم نتوانم این احساس را با کلمات بیان کنم. البته دیدگاه شما درست است که این تجربه برای زنها باید متفاوت باشد. به باور من این تجربه باید برای مردها هم متفاوت باشد.


وطن کجاست؟ صنم عنبرین از وطنش دور است، یا جهان وطنی فکر می کند؟

من یک انسان آزادهام و به فکر مرزکشیها هرگز نشدهام واز هرچه رنگ تعلق پذیرد، آزادم. اما افغانستان زاد گاه منست جایی که مرا پرورده همگون مادرم وطبیعی ست که مادر را نمیتوان فراموش کرد.


گذشته از آرای دیگران، خودت خویشتن را چگونه شاعری میدانی؟

اجازه دهید از شرح اینمنخاموشانه بگذرم. راست بپرسید از شروع دعوای شاعری نداشتهام و چنین قصد و انتخابی هم نداشتم. کولی الهام خودش آمد و من در را برویش گشودم، آوارگی زن را در سیمای هر سرودم دیدم و به سرودن کوشیدم.

از آوارگی زن گفتی! آیا این آوارگی امری عام است یا زنی زادهی مناسبات اجتماعی و فرهنگی جامعه ی افغانستان به چنین آوارگی دچار است؟


آوارگی در طول تاریخ بشریت همیشه یک امر عام بودهاست. به عباره دیگر مختص به افغانستان و این یا آن کشور نیست. در نگاه من انسانها میتوانند در سرزمین خود هم به تلخترین نوع آوارگی دچار شوند.

یک شعر از خودت به انتخاب خودت

پر از دردم، پر از باران، پرم از سوگواریها
نجاتم ده زخاموشی، از این فریادداریها

خدا از آسمانش خسته، من از روزهای سرد
وآن مرغی که مینالد برای بی بهاریها

بیا مادر کنار من، مرا باروت میبندند
دعا کن بشکند دست سیاه این شکاریها

کمی مشروب میخواهم که حالم را بهم ریزد
که بگریزم، من از اندوه و از خود انتحاریها

دلم در کوچه سرگردان لبخند است و شهر من

تمام سال غرق آتش وماتم نگاریها