من حسن بانو غضنفر فرزند الحاج عبدالغفار خان غضنفر در سال ۱۳۳۶ = ۱۹۵۷ در ولسوالی آقچه ولايت جوزجان در یک خانوادهٔ علم پرور و با رسوخ متولد شده، دورهٔ طفولیت را غالباً تحت حمایت و راهنمایی پدر بزرگوارم که مرد با تجربه و با تدبیر بود؛ گذراندم. این دوره رامی توانم به عنوان به یاد ماندنی ترین و شیرین ترین دورهٔ حیاتم بنامم . درست به یاد دارم شب ها، در منزل ما، بزم خودمانی کتاب خوانی برپا می شد، مادر كلان، پدر كلان و والدين عزيزم کتاب های چون کلیات حضرت ابوالمعانی بیدل ، دیوان حافظ ، تحفه المعراج و منطق الطیر را به آواز بلند می خواندند و من با علاقهٔ خاص و فراوان به پای این بزم می نشستم.
تاثیر از ماحول آن چنان در شکل گیری شخصیت من غالب بوده است که ، درست به یاد دارم در سنین بازی کودکانه بین سنین ۴ –۵ ، توان سرودن ترانه گونه ها را داشتم، وقتی دختران هم سن و سالم یک ترانهٔ فولکلوریک را می سرودند، من فی البدیحه ، بعد از ختم ترانه، با همان وزن و قافیه، آنرا ادامه می دادم و به یاد دارم که اکثر این ترانه را در جریان (گاز بازی ) می افزودم چون حرکت متناوب تناب نا خواسته مرا برای پیوند دادن کلمات کمک می کرد . در آستانهٔ شموليت به مكتب كتاب صنف اول مكتب را خوانده می توانستم. بعد ها با مطالعه مجلات اطفال سواد ابتدايی ام تقويه شد.
زمان مکتب نیز از دوره های پر از خاطرات زیبا و معصومانهٔ زنده گی ام به شمار میرود. دورهٔ ثانوی و لیسه را در لیسهٔ سلطان رضیه در شهر مزار شریف تا سال ۱۳۵۶= ۱۹۷۷ خورشیدی ادامه داده و به پایان رسانیدم و از همان آوان ، نام سلطان رضیه، این بانوی ادب و سیاست ، چون الگوی خوبی برای رسیدن به قله های شامخ ترقی و تعالی ، در ضمیرم طنین انداز بوده است . من از آغاز شمولیت در مکتب ، همیشه اول نمرهٔ صنف خود بودم همواره ، به خاطر سهم گیری و اکثراً در راه اندازی محافل و مجالس هنری – فرهنگی و ادبی مکتب و گاهی هم به حیث گردانندهٔ محفل ، مورد عنایت و توجهٔ استادان و مسؤولین مکتب و لیسه ، قرار داشتم، از صنف ششم مکتب شروع به نوشتن نظم گونه ها ، پارچه های ادبی کردم و اولین داستان کوتاهم را در همین صنف به رشتهٔ تحریر در آوردم، که این نوشته ها را در نشریه های محلی به چاپ می رساندم .
دورهٔ لیسه را با موفقیت تام به پایان رسانیدم و به فاکولتهٔ دلخواه خویش یعنی ادبیات راه یافتم.
گفتنیست تحصیلاتم را با درجهٔ ماستری در زبان و ادبيات در شهر ستاوروپول قفقاز شمالی به پایان رسانیدم. طبیعت شگرف و زیبای این شهر، در من تاثیر به سزایی به جای گذاشته است و بعد از ختم دورهٔ ماستری، به وطن برگشتم و در فاکولتهٔ ادبیات پوهنتون کابل افتخار استادی را کسب نمودم.
یک سال و اندی در این سمَت به کار خویش ادامه دادم ، اما اشتیاق تحصیل و تحقیق و تتبع در من قوت به سزایی داشت و با تلاش فراوان، موفق به کسب مجوز نامهٔ ادامهٔ تحصیل تا درجهٔ دکتورا گردیدم و در سال ۱۳۶۳ =۱۹۸۴ عازم شهر تاریخی و زیبای سنت پیترز بورگ شدم – و در سال ۱۳۶۷= ۱۹۸۸ از پوهنتون پیترز بورگ ؛ در رشتهٔ فيلولوجی نایل به اخذ دکتورا گردیدم. بعد از مراجعت به کشور ، دو باره به حیث استاد در کدر فاکولتهٔ ادبیات پوهنتون کابل ، مصروف تدریس و در ضمن در امور مختلفه گردیدم.
تا پیروزی مجاهدین و متعاقباً آغاز جنگ های داخلی و برهم خوردن وضعیت امنیتی در کابل ، مشغول تدریس بودم و حتی تا آخرین روز های بسته شدن دروازه های پوهنتون به کار خویش ادامه دادم . دورهٔ حاکمیت طالبان در افغانستان، بدون تردید برای زنان و دختران کشور به دلایل متعدد و معلومی، دورهٔ سخت آزار دهنده و در عین حال ، دورهٔ آزمایش نیز بوده است . در سال ۱۳۷۵ = ۱۹۹۶ یعنی تأمین حاکمیت طالبان در کشور، من به مزار شریف برگشته، در منزل مورثی پدری ام به تجهیز و اکمال کتابخانه که قبلاً در آنجا داشتیم ؛ زدم و مدت ۶ سال تمام یک فُرصت مناسب و خوب برایم بود تا از تجارب اندوخته ها و عوالم روحی و درونی ام اثر خلق کنم. در اين زمان ۴ عنوان كتاب از زبان روسى به درى ترجمه كردم. مجموعهٔ مقالات علمى و مجموعه شعرى ام نيز از كار هاى انجام شده است. با ایجاد ادارهٔ موقت در افغانستان، دو باره به کابل برگشتم و به حیث استاد و بعداً رییس فاکولتهٔ زبان و ادبیات پوهنتون کابل مشغول کار شدم. این دور کاری ام از دوره های پُر بار و مملو از تجربه ام بوده است ؛ چون قرار گیری در رأس یک ادارهٔ مهم تخصصی و اکادمیک و همکاری با استادان مجرب و آبدیده در کورهٔ علم و تخصص زمینه ساز بهتر غنای تجارب در زنده گی ام شد .
در سال ۱۳۸۵= ۲۰۰۶ به اساس لزوم دید جلالتمآب رییس جمهور حامد کرزی ، به حیث وزیر امور زنان به پارلمان کشور معرفی گردیدم که با اکثریت آرای نماینده گان مردم افغانستان به حیث وزیر امور زنان برای خدمت به مردم خویش تجدید پیمان نمودم.
دقیقاً من در موقعی زمام امور وزارت را بر عهده گرفتم که بعد از تجربه نمودن چهار وزیر قبلی ، توقعات مردم به خصوص زنان از وزارت امور زنان به حیث نماینده گی نصف نفوس کشور ؛ خیلی زیاد بود و در اثر عوامل گوناگون کاری که نیاز زنان افغان بوده ، انجام نه پذیرفته بود .