افغانستان رویای کودکانه: پاک، زیبا، خیال‌انگیز : نویسنده: محمد اعظم رهنورد زریاب هفته‌نامه “ژوندون”: شماره ۳۵، اکتوبر 1970

  ژوزف کسل ساده و حتا میتوان گفت فقیرانه لباس پوشیدهبود. موهای سرش که خاکستری بود، به موهای آشفته و نامنظم انشتین شباهت داشت. با صمیمیت و گرمی دست داد و احوالپرسی کرد. وقتی عکاس ازش عکس برداشت، چند بار گفت: “تشکورتشکور“. به انگلیسی گفتم: “خوب است شما زبان دری هم یاد دارید“. خندید و گفت: “تنها همین تشکور و بامان خدا را یاد دارم“.

مدتی با این نویسنده بزرگ فرانسوی در باره مسایل پراگنده گفتگو کردم . از هرچیز و همهجا سخن گفتیم. سرانجام قلم و کاغذم را کشیدم و پرسیدم: “اگر قرار باشد در مورد افغانستان از تشبیه کار بگیرید؛ کشور ما را به چه چیزی در جهان تشبیه میکنید؟کسل خندید. سرش را تکان داد. مدتی به صورت نامفهومی غمغم کرد و بعد گفت: “به نظر من افغانستان را میتوان به یک رویای کودکانه تشبیه کرد. سرزمین شما مانند یک رویای کودکانه، پاک زیبا و خیالانگیز است. همین. من افغانستان را به رویای کودکانه تشبیه میکنم“.

زریاب: در بارهرمان معاصرچه نظر دارید؟ 

کسل: جریانی را که به نام جریانرمان نویاد میشود، دوست ندارم. ممکن است رمانهایی که در محدوده این جریان به میان آمدهاند، خوب باشند، ولی رویهمرفته بینش این نویسندگان درست نیست. این نویسندگان پدیدهها را به دقت شرح و توصیف میکنند، اما در نوشتههای شان عصاره هنری چندانی وجود ندارد. رمان یک آفرینش است. شکسپیر، بلزاک، تولستوی و دیگران بهراستی آفریننده بودند. دهه بیستم قرن ما نیز نویسندگان بزرگی چون فالکنر و همینگوی را پرورد، اما اکنون

زریاب: در باره همینگوی که مشخصتر سخن بزنیم، شما او را چگونه یافتهاید؟

کسل: همینگوی نویسنده برجستهیی بود. او نوشتن و زیستن را با هم درآمیخته بود. برای او نوشتن زیستن بود و زیستن نوشتن.

زریاب: به نظر شما بهترین آثار همینگوی کدامها هستند؟ 

کسل: فکر میکنم بهترین آثار این نویسنده داستانهای کوتاه اوست. ویژگی بارز این داستانها در آن است که در طی چند صفحه محدود آدم را به سختی تکان میدهد. همینطوروداع با اسلحهوپیرمرد و دریااز آثار بسیار خوب همینگوی هستند.

زریاب: میتوانید همینگوی و شتاین بک را به صورت فشرده مقایسه کنید؟

کسل: همینگوی یک مرد جهانی بود. همهجا میرفت و از همهکس و همهجا قصه مینوشت. حالانکه شتاین بک کاملاً یک امریکایی است و هرچه مینویسد از امریکا مینویسد. گذشته ازین، شتاین بک با یک دید خاص اجتماعی مینویسد و همینگوی اینطور نیست. مثلاً درخوشههای خشماو رنگ تند سیاسی دیده میشود. متاسفانه این نویسنده در آخر عمر ارتجاعی شد. نوشتههایش در باره جنگ ویتنام احمقانه است.

زریاب: در باره ژان پل سارتر چه عقیده دارید؟

کسل: دو سه بار سارتر را ملاقات کردم. فکر میکنم بهترین نویسنده فرانسه است، اگرچه با عقاید سیاسی او همنوا نسیتم.

زریاب: شما در باره فلسفه سارتراگزیستانسیالیزمچه عقیده دارید؟

کسل: من فیلسوف نیستم. ازینرو جواب دادن به این سوال برایم دشوار است. تنها میتوانم بگویم که هر فلسفه در پی جواب دادن به پرسشهایی چوناز کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفتمیباشد. اگزیستانسیالیزم هم همین سوالها را به شیوه خودش پاسخ میدهد.

زریاب: چه فرقهایی میان سارتر و البرت کامو مییابید؟

کسل: سارتر یک فیسلوف حرفهیی است که میخواهد تیوری میتافریکی بسازد. اما کامو یک مورالیست است؛ اما کلمه مورالیست به آن معنا نیست که کامو آدم خشک باشد.

زریاب: نظر تان در باره کتابجنگ شکر درکیوبااثر سارتر چیست؟

کسل: این کتاب را نخواندهام. هنگامی که روزنامهنویس حرفهیی بودم زیاد مطالعه میکردم، ولی حالا این کار را نمیتوانم.

زریاب: از ادبیات کهن دری چیزی خواندهاید؟

کسل: ترجمههای حافظ، سعدی و خیام را خوانده ام.

زریاب: شما که پدر و مادر تان روس بودند، هیچ احساس محبتی در باره روسیه در دل تان وجود دارد؟

کسل: بلی خیلی زیاد

زریاب: زبان روسی را میدانید؟

کسل: برابر فرانسوی

زریاب: نظر تان در باره آینده جهان چیست؟

کسل: نمیدانم آینده دنیا چه خواهد شد، ولی فکر میکنم اگر جنگ بزرگی در نگیرد، جهان پارچه پارچه ما آهسته آهسته به جهان واحدی مبدل خواهد شد. من بدبین نیستم و در باره مسایلی چون افزایش نفوس و مانند اینها اندیشهیی ندارم، زیرا به نظر من دانش امروزی منابع نوین عذایی را به دست خواهد آورد. اینکه جهان آینده به راست خواهد رفت یا به چپ، برایم معلوم نیست. شاید هم راه میانه را برود.

زریاب: بهترین آثار تان به نظر خود تان کدامها اند؟

کسل: دو کتابم را ازین نگاه برمیگزینم: یکی کتاب ضخیمی است در چهار جلد. این کتاب اصلاً شرح زندگانی خودم است که به شکل داستان درآمدهاست. درین کتاب خواستهام جامعه زمان خودم را که از جنگ جهانی اول آغاز میشود، در یک محدوده ده ساله نشان بدهم. کتاب دومی همینسواراکاراناست که فلمی از آنهم در حال تهیه شدن است

زریاب: فکر میکنمسوارکارانبیشتر بر ورزش بزکشی تمرکز یافته باشد؛ زیرا این موضوع برای تماشاگر غربی دلچسپ است. شما قهرمانان داستانسوارکارانرا چگونه ساختید؟

کسل: اصلاً دو قهرمان اصلی کتاب با نامهای شان واقعیت دارند. من این دو قهرمان را که چاپ اندازان ماهری بودند، ملاقات کردهام. اما حادثهها و رویدادهای داستان کاملاً خیالی است. تنها یک حادثه هم واقعیت دارد. یکی از قهرمانان پایش شکست و در بیمارستان علیآباد بستر شد. دربیمارستان خلقش بسیار تنگ گشت. یک روز به دوستانش گفت که شب اسپم را زیر ارسی بیاورید تا من فرار کنم. چاپانداز با پای پلستر شده فرار کرد.

زریاب: بازهم به افغانستان میآیید؟

کسل: امیدوارم باز هم بیایم.

زریاب: (ژوزف کسل پیهم سگرت میکشید. دو قطی سگرت فرانسوی پیش رویش قرار داشت. وقتی یک سگرت به آخر میرسید، بیدرنگ سگرت دیگری آتش میزد و همیشه تهمانده سگرتش را با انگشتانش خرد میکرد و در خاکستر دانی میانداخت.) چرا اینقدر سگرت میکشید؟

کسل: نمیدانم ولی غالباً از طرف صبح بسیار سگرت میکشم. اگر میخواهید درین مورد قصهیی برای تان میکنم. چندی پیش زنم را بردم که از ششهایش عکسبرداری کنند. وقتی او به اتاق مخصوص درآمد، من در اتاق انتظار نشستم. همینطور پشت سر هم سگرت میکشیدم. پزشکی که آنجا بود، بهم گفت: این سگرت کشیدن برای تان زیانمند است. جواب دادم: من مثل شما میفهمم که نودوپنج درصد سرطانهای شُش زاده سگرت است، ولی مانند شماشاید هم بهتر از شمامیدانم که نودوپنج درصد فرانسویان سرطان شش ندارند. من هم در جمله همین %95 شامل هستم.

[][]

بازتایپ: سیاسنگ

کانادا/ نزدهم می 2018