زنی با اسطوره فداکار

مصاحبه کننده: نجیبه آرش

زن با اسطوره  فدا کاری
خانم آرا

پژوهشگر: احمد شاه فاروق

با خجسته زنی از دیار کمری ولایت کابل آشنا میشوید. من خوشبختانه با ایشان در جریان انتخابات دوره دوازدهم شورای ملی سال ۱۳۴۴ در حوزه چهارم رای دهی شهرکابل معرفت حاصل کردم، و بعد از موفقیت در انتخابات رابطه ما محکمتر شد۰ جوانان و زنانی که درین حوزه انتخاباتی کار میکردند او را به اسم عمه جان صدا میزدند، بنابرین من نیز او را عمه جان میګفتم و تا کنون هم نمیدانستم که نام شان (آرا) است ، همه او را بمثابه یک زنی با احساس ، زن عاشق به میهن ، عاشق به آزادی و انسانیت میشناختند۰

خانم آرا فاروق از دهه چهل شمسی الی اخیر دهه هشتاد میلادی باتمام فراز و فرود جنبش های آزادی خواهانه ، روشنفکرانه و انقلابی جامعه ما یک جا راه رفته و با قدم های تاریخ قدم ګذاشته۰ او صاحب احساس و اندیشه باورمند برای رهایی زن از ستم خانواده و جامعه سنتی و مرد سالار بوده است، بنابر همین خصوصیت افتخار عضویت سازمان دیموکراتیک زنان افغانستان را کسب نموده و در طی مبارزات حق طلبانه بخاطر احیای حقوق زن های افغانستان هرګز در مورد زنده ګی شخصی خود چیزی نګفته بود۰ وقتی با او از طریق تیلفون صحبت کردم صدایش مثل سابق رسا و مصمم بود با وصف آن که ۹۷ سال عمر دارد. دفعتاً مرا شناخت۰ وقتی از صحت اش جویا شدم شعر ګونه بمن چنین ګفت:

« نه تب دارم نه بیمارم- اګر سرخم چنان آتش حدیث دیګری دارم

شما باید بدانید که من پیدای پیدایم- برای صلح و آزادی چنان عاشق و شیدایم»۰

او بدون لحظه ای تردید به سوی من شتابان شد و مرا با ریشه خود آشنا ساخت که از تبار آزادی خواهان و فداکاران است۰ وقتی حافظه او را کنکاش کردم او با قامت بر افراشته و حافظه بلند تمام نا ګفته هارا که در حافظه حفظ داشت و به پسرش احمد شاه فاروق هدایت داد تا داشته های زندګی اش را برای اولین بار روی کاغذ بیاورد و بمن تسلیم کند۰ در اخیر او ګفت: این داشته های من امانت مردم است، آنرا بګیرید و تقدیم هموطنان عزیزم نمائید. بانو آرا با گذشت قریب به یک قرن خاطرات خود را چنین به نقل میګیرد:

اینجانب آرأ فاروق بنت میرزا محمد هاشم ولد عبدالغنی در سال 1293 شمسی  در قریه کمری ولسوالی بگرامی ولایت کابل متولد گردیدم. از آنجایکه پدرم یکی از میرزا های دورۀ امیرعبدالرحمن  و امیر حبیب الله بود. سواد نوشتن و خواندن را نزد پدرم در منزل ما آموختم چون در آن زمان مکتب نسوان وجود نداشت بنا تحصیلاتم نیمه تمام  باقی ماند۰

بعدأ  با پسر کاکایم غلام فاروق فرزند کاکه محمد طاهر که در گذر پرانچه شهر کابل زندگی میکرد نامزد شدم  بعد از ختم تحصیل ایشان در رشته تیلفون و تیلگراف  از هند برتانوی ، ازدواج نمودیم که  ثمره ازدواج ما دو پسر و یک دختر میباشد که دختر و پسر کوچکم در المان من با پسر بزرگم همراه با فامیلش در اتریش زندگی مینمایم.

در رابطه با  شوهرم غلام فاروق تیلگرافی

در کتابها و یاد داشت های مختلف که در باره نهضت امانی، دورۀ آشوب و اغتشاش، دورۀ استبداد نادر خان و هاشم خان بنشر رسیده و منجمله در جلد دوم کتب افغانستان در مسیر تاریخ تالیف مرحوم غلام محمد غبار در مورد فاروق تلگرافی موارد متعدد وجود دارد. چنانچه در صفحۀ(۱۰٧) جلد دوم کتب «ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان» تالیف سید مسعود پوهنیار( فرزند شاد روان سید قاسم خان لغمانی، شخصیت دوم جنبش مشروطیت اول) مرحوم تیلگرافی در زمرۀ قربانیان استبداد معرفی شده است. دراین اواخر کتاب بسیار با ارزش توسط یکی از قربانیان استبداد، محترم خالد صدیق (فرزند مرحوم غلام صدیق خان چرخی ،برادر زاده مرحوم غلام نبی خان چرخی وزیر خارجه دولت امانی) تحت عنوان « از خاطراتم» با قطع و صحافت مرغوب به نشر رسید است. در صفحۀ( ٩۸) این کتاب مؤلف خاطرات دلچسپ و تاریخی همقفس خود مرحوم فاروق خان تلگرافی را با فوتوی شان چنین درج کرده.: «  شخصی دیګری از زندانیان سیاسی به اسم غلام فاروق تیلګرافی قصه زندانی شدن خود را چنین بیان میکند: من و دو نفر از همکارانم صدیق جان و عارف جان در شعبه ای تیلګراف نشسته بود یم هر لحظه اطلاعات بدست می آوردیم ، و اوامر جدید حکومت را به منابع مربوط آن مخابره میکردیم، ناګهان یک جوان ملبس به لباس نظامی، قد بلند و خوش اندام با سرو صورت خاک آلود که معلوم میشد، تازه از میدان کار زار آمده است۰ با صدای بلند ګفت: برادران جنګ فتح ګردید، چشم تان روشن! درضمن ګفت: پیامی دارم خیلی عاجل که به شهر روم پایتخت ایتالیا باید مخابره شود، مرد جوان کاغذ و قلم خواست، روی صفحه کاغذ تیلګرام را بدین شرح نوشت:  اعلیحضرت غازی کابل فتح شد، تخت و تاج را برایتان تبریک میګویم۰ ما تیلګراف آن جوان را مخابره کردیم و از خوشی در کالا نمی ګنجیدیم همدیګر را در آغوش میګرفتیم  و بعد از این هر لحظ انتظار مقدم آن شاه محبوب ( امان اله خان) را میبردیم۰ که متاسفانه بعد از آمدن نادر خان وضعیت طور دیګری شد۰ او که تشنه قدرت بود، کاملا مخالف امان اله خان حرکت نمود، تمام روشنفران و وطنپرستان طراز اول را یا به کشتار ګاه فرستاد و یا  به چوبه دار زد همان مرد جوان شیر محمد خان فرقه مشر را اعدام کرد من و دو همکارم ، صدیق جان و عارف جان را به خاطر فرستادن همان تیلګراف به زندان افګند »وهمچنین مرحوم صدیق فرهنگ و در دهها کتب  ورسانه های تحریر شده از مرحوم فاروق تیلګرافی یاد آوری نموده۰. دوستان با مراجعه به کتابها و منابع مختلف  معلومات دقیق را دریافت نمایند. چون شوهرم از جمله فعالین طراز اول نهضت امانی بود بعد از سه روز از عروسی ام  که مصادف بود با سلطنت نادر شاه ـ انگیزۀ شتاب و عجله در زندانی ساختن همسرم  شاد روان فاروق تلگرافی.(البته واضح است که مرحوم بحیث یکی از مشمولین نهضت امانی و شخصیت ملی، مترقی و ضد انگلیسی و وفادار به امان الله خان در “لیست سیاه” نادر خان و برادرانش قرار داشت به مدتی 16 سال زندانی همراه با شکنجه ، لت کوب، اعمال شاقه ،کوته قفلی، ظلم وستم و محروم بودن از ملافات با فامیلش و مدتی زیاد در مقابل  رژیم تاغوتی نادر شاه ، هاشم خان ، شاه محمود خان ایستادگی و مقاومت نموده و از راه خود انصراف نکرد. زیرا شوهرم در دورۀ امان الله خان.منتظم. و بعدأ مدیر تیلگراف و تیلفون در سرحدات شرقی و شهر کابل ایفای وظیفه میکرد. البته وطنپرستی و مقاومت شوهرم در مقابل خاندان سلطنتی ۰

انگیزه سیاسی بعدی برای تمام خانواده ما گردید ۰ آرزویی که همیش در افکارم خطور میکرد که  آیاروزی جامعه ما بلخصوص در رابطه با برابری حقوق انسانی زن که نصفی از جامعه را تشکیل می دهند  میرسند یا نه؟

بلاخره در دهه سی در اولین قدم  رفع حجاب (بوقره یا چادری) دواطلبانه از بین رفت و از چنین رویداد تاریخی من با گرمی استقبال نمودم.

بعدأ نظر به تغیرات ملی و بین المللی وایجاد احزاب و سازمان های مترقی در شروع دهه چهل سازمان مترقی زنان افغانستان تحت رهبری دوکتور اناهیتا راتبزاد ایجاد گردید نظر به آرزو و هدف خویش که منتظر چنین روزی بودم۰عضویت این سازمان  را داوطلبانه  قبول کردم.
در اولین انتخاباتی 1344ش پارلمانی کشور برای انتخاب نماینده سازمان زنان سعی و کوشش زیادی همرابا شماری از اعضای سازمان نمودیم و بلا خره  نماینده سازمان زنان دوکتور اناهیتا راتبزاد  برای اولین مرتبه در پارلمان افغانستان راه یافت بازهم در انتخابات پارلمانی 1348 برای انتخاب نماینده جریان دیموکراتیک خلق افغانستان نیز با دوستان اعضای سازمان تلاش زیاد نمودیم اینمترتبه نیز با۰ موفقعیت همرا بود. نظر به عقیده سیاسی ام در تمامی تظاهرات دهه  چهل شمسی  که در شهر کابل برگزار میگر دید اشتراک داشتم. از آرزوهای دیرینه ام این بود که روزی برسد که رژیم خانوا د ه گی نادر سفاک  سرنگون و جهموریت جاگزینش گردد و بلاخره با وجود همه وقایع بعدی این اتفاق هم افتاد با کمال تاسف و اندوه که شوهرم در اواخر سال 1352 بعد از سرنگونی رژیم شاهی چشم از جهان پوشید و بلاخره بعداز رویداد هفت ثورحزب دیموکراتیک خلق افغانستان قدرت سیاسی را گرفت اما بعد از گذشتی چند ماه شرایط سیاسی بکلی تغیر کرد و سازمان زنان در حالت اختفا قرار گرفت. در شرایط اختفامن با یک عده  اعضای سازمان زنان از جمله محترمه جمیله پلوشه ،مرحومه نسیمه جان غیاثی ،مرحومه دلجان آرش و تعدادی زیادی از دوستان دیګر در شرایط اختناق دوران حفیظ اله امین یکجا کار و مبارزه مشترک را پیش میبردیم۰ بلاخره به آرزوی دیرینه که همانا زنده نگهداشتن سازمان زنان بود موفق شدیم.
بعدأ  در دهه شصت  نظر به آرزو و علاقه که به اطفال یتیم و بی سرپرست داشتم در پرورشگاه وطن منحیث کارمند اجیر مدتی شش سال ایفای وظیفه نمودم.
جنگ سالهای71-1375 که منجر به خرابی شهر کابل گردید. در کشور بودم .تا زمانیکه طالبان به شهر کابل نزدیک میشدند مجبورأ به خاطریکه با ماهیت طالبان شناخت کامل داشتم شهر کابل را ترک گفته به سمت شمال همراه با پسر بزرگم و بافامیلش رفتیم مدتی در آنجاسپری شد و آنجا هم شرایط برایم دشوار بود تصمیم گرفتیم  که از افغانستان با وجود همه آرزوها وامید فروان  خارج شویم. بعد از مشکلات فراوان روزگار  بلاخره در اواخر سال 2000  عیسوی به کشور اتریش مهاجر و بعد از مدتی کم به حیث پناهنده سیاسی قبول شدم فعلا در کشور اتریش شهر ویانا با پسر بزرگم همراه با فامیلش یکجا بسر میبرم.
در اخیر یک بار دیگر از گرداننده و دست اندکاران سایت وزین آوای زنان افغان ، که واقعاً زحمت فراوان می کشند و پیشگامان نهضت زن همچوملکه ثریا ، ماگه رحمانی … را که سده های متمادی در دست فراموشی سپرده شده بودند، یکبار دیگر روی صفحات سایت آوای زنان ظاهر نموده و نسل جوان را با کارنامه ها و فعالیت های آنها در راه تحقق آرمان های والای زن آشنا می سازند، اظهار سپاس نموده و این ابتکار شانرا به دیده قدرمینگرم.
یگانه آرزوی دیرینه ام التیام زخم های کشوری عزیزم، برقراری صلح و ثبات سراسری در میهن آبائی ام است. تامادران عزیز، زنان غمدیده و زجر کشیده ئی ما، زیاده ازین داغ جگرگوشه های خود را نه دیده و درامن و رفاه بسر برند.
هم چنان  مرد سالاری با خشونت های آن چون سنگسارزنان، خودسوزی زنان، تجاوز جنسی بالای زنان و کودکان، قطع بینی، گوشها، انگشتان، ازدواج های اجباری، تعدد ازدواج ها و… بکلی از جامعهً ما نیست و نابود شده و فضای صلح و ثبات در کشور برقرارگردد. تا زنان این کشور بتواند بعد از سده های متمادی ، هوای بدون باروت را استشمام نموده و در فضای عاری ازجنگ و خون ریزی زیست نمایند.
به امید سعادت و کامگاری برای همهً مادران و زنان افغانستان.
با اظهارسپاس و امتنان از شما آغای احمد شاه فاروق که درزمینهً تهیه این مصاحبه با حوصله مندی زیاد ، زحمت فراوان کشیده وپژوهش تانرا در اختیارما گذاشتید.

موفق و سرفراز باشید .            با عرض حرمت