با ورود جنرال دوستم به کابل کی ها برنده و کی ها بازنده خواهند بود: مـهـرالـدیـن مـشـیـد

   جنرال دوستم امروز وارد کابل می شود. جنرال دوستم که در یک خانوادۀ دهقان چشم به جهان گشود و از سطح یک کارگر عادی و سپس سرباز عادی به مقام جنرالی رسید و در سقوط رژیم داکتر نجیب الله نقش داشت و سپس با احمد شاه مسعود همکاری کرد. افراد او نقش مهمی را در سال 1992 پس از سقوط کابل انجام دادند.  وی با پنجهزار سرباز برضد حکمتیار جنگید  و کنترل تپۀ مرنجان، میدان هوایی و قلعۀ بالاحصار را بدست گرفت. وی هرچند در سال 1994 به حکمتیار پیوست و برضد حکومت استاد ربانی دست به کار شد؛ اما وی در دهۀ نود برضد طالبان جنگید و در سال 2001 با نیرو های امریکایی برای سقوط طالبان همکاری کرد.

وی پس از سقوط طالبان به ترکیه رفت و به زودی به کابل بازگشت. او مدتی با حکومت استاد ربانی و حکمیتارهمکاری کرد و بعد وارد پایگاۀ خود در شمال کشور شد. وی بعد ها بحیث نمایندۀ آقای کرزی در شمال و بعد هم بحیث معاون وزیر دفاع مقرر شد. این مقام وی پس ازآن به تعلیق درآمد که اکبر بای رهبر ترک تباران ادعای خشونت بوسیلۀ دوستم را کرد و خانه وی به محاصره درآمد. بعدتر مقام وی بحیث رئیس ستاد مشترک نیرو های افغانستان در وزارت  دفاع دوباره احیا شد. وی در انتخابات با آقای غنی همکاری کرد و بحیث معاون اول ریاست جمهوری تعیین شد و با تشکیل حکومت موقت وی انتقاد های شدیدی  را متوجه داکتر عبدالله و داکتر غنی نمود. وی بعدتر به اتهام ضرب و شتم و تجاوز جنسی به ایشچی متمهم به تجاوز جنسی شد و کابل را به قصد ترکیه ترک کرد.

زنده گی مثلی که برای دوستم شانس آورد و او را از سطح یک سرباز عادی به مقام جنرالی رساند و تا آنکه در انتخابات اخیر ریاست جمهوری بحیث معاون اول رئیس جمهور برگزیده شد.

ارتقای دوستم به مقام معاونیت اول ریاست جمهوری در واقع اوج زنده گی او بود که جایگاۀ او را در میان قوم ازبک تبار بحیث هیرو یا قهرمان تثبیت کرد و رفتن او به میدان های نبرد طالبان بر محبوبیت او در میان قومش افزود و مقام او را بحیث هیروی ملی در میان ازبک ها بالا برد که این مانور های نظامی اش مورد انتقاد شماری قوم گرا های پشتون شد؛ اما هرچه بود این جنگ ها نشان دهندۀ قاطعیت دوستم در برابر طالبان بود که بالاخره خشم تبارگرایان را برضد او برانگیخت و دوستم را در تیر رس آنانی قرار داد که باید حذف شود. اما دوستم متوجه خود کمتر شد و بالاخره بزرگ ترین اشتباه را مرتکب شد که مقام او را  خیلی زودهنگام بر زمین زد که شاید دوستم در ابتدا هرگز متوجه نشده بود که رخداد ضرب و شتم تجاوز جنسی بر ایشچی ضربۀ جبران ناپذیری بروی وارد می کند. وی این عمل را که در گذشته هم به گفتۀ ایشچی انجام داده بود، فکر می کرد که همه چیز سطحی خواهد گذشت و او در مورد ایشچی هم مرتکب محاسبۀ غلط شد وفکر می کرد که او برای حفظ عزت خود در برابر این عمل دوستم سکوت می کند واما ایشچی که در میدان خدا  و راستی مورد تجاوز و اهانت دوستم قرار گرفته بود، نمی توانست سکوت کند. سر وصدا های ایشچی بالاخره سبب شد که دوستم  افغانستان را به قصد ترکیه ترک کند.

نمی خواهم روی چون و چند حادثۀ ایشچی زیاد بحث کنم و اما این قدر می گویم که این حادثه در واقع  دوستم را از سکوی قهرمانی اش بحیث رهبر ازبک تبار ها به زیر افگند و آن عظمت و سطوت گذشه دیگر برای او غیر قابل بازگشت است. رفتن او به ترکیه و غیابت چهارده ماهۀ او در ترکیه در شراطی که جنگ شمال را سخت تهدید می کرد، هر بهانه یی که باشد، دیگر برای ازبک ها قابل بخشش نیست و به اندازۀ کافی دوستم را درمیان ازبک ها تجرید کرد و اما حادثۀ قیصاری در واقع برای دوستم فرصت سازی کرد که به قول معروف چال ناشیانۀ دشمنان او را به نفع دوستم رقم زد.

حادثۀ قیصاری در واقع بخت دوستم را بیدار کرد و جایاگاۀ گم شدۀ او در میان قوم ازبک را دوباره احیا کرد. این که دوستم  چقدر می تواند از این فرصت به نفع خود سو ببرد. این بر می گردد به توانایی ها سیاسی او که چه چال های در برابر رقبایش دارد. هنوز معلوم نیست که با امدن او سرنوشت ایتلاف نجات چگونه خواهد بود و آیا او حاضر به ادامۀ کار با آن ایتلاف است یا خیر؛ ز یرا عطا نور رقیب سنتی او در شمال بوده و میانۀ خوبی در گذشته ها باهم نداشته اند و بیم آن می رود که نشان دادن چراغ سبز حکومت برای دوستم، بر تصمیم او در این رابطه سنگینی می کند. این موضوع گمانه زنی هایی را تقویت می کند که حادثۀ قیصاری سناریویی برای دوباره آوردن دوستم بوده است. تا از یک سو وجهۀ قومی دوستم را بلند ببرد و حیثیت او را در میان ازبک ها دوباره اعاده کند و از سویی هم در یک بازی نرم به خواباندن او موفق شود. چنان که از احتمال رهایی قیصاری و نرمش ایشچی که گفته است، حاضراست تا موضوع را در جرگۀ قومی حل کند. این اطهارات ایشچی بیانگر این واقعیت تلخ است که وی می خواهد حیثیت خود را در ترازوی قومی به معامله بگذارد و یا این که ادعای او بر دوستم غلط و سیاسی بوده و ایشچی ابزاری بوده در دست عده یی که ماموریت ویژه را بالای او انجام دادند. 

حال دیده شود که با آمدن دوستم در کابل چه بازی هایی در پیش است و بازیگران چه چال هایی را  برای به دام افگندن او پیش بینی کرده اند. در این شکی نیست که دوستم یک نظامی بیشتر سنتی است که از آموزش های تخصصی نظامی بدور مانده است و اما بازهم با توجه به پیشینۀ جنگی اش از تجارب نظامی برخوردار است که مصروفیت های همیشگی او در بخش نظامی از توانایی های او برای پرداختن به سیاست کاسته است که این بزرگ ترین نقطۀ  باخت دوستم به شمار می رود. حریفان و رقیبان سیاسی اش هر از گاهی  از این نقطۀ ضعف او سود برده اند و او را به چالش کشیده اند. این که ایتلاف نجات نتوانست بر رغم مانور های شدید سیاسی در برابر حکومت به مانور سیاسی بپردازد و دست کم در کابل ابراز موجودیت نتوانستند. این بر می گردد به ناتوانی های بازیگران ایتلاف نجات و  بالادستی رقبای شان که این فرصت را از آنان تا حال گرفته اند. دوستم در حالی وارد کابل می شود که او در مورد سرنوشت ایتلاف نجات چیزی نگفته است. این نشان دهندۀ  اصطراب او است که هنوز در این مورد قاطعیت کامل ندارد. از این رو گمانه زنی هایی وجود دارد که تصمیم دوستم با وارد شدن او در کابل شاید تغییر کند که شاید صحبت در مورد آن حتا شگفت انگیز باشد. به هر حال آنچه مسلم است این که با ورود دوستم به کابل بازی در حال تغییر است و حتا هم ایتلافی های او هم در این زمینه در حال منتظر به سر می برند که آیا با آمدن وی به کابل قادر اند تا توپ را بگونۀ مشترک در گول حریف بزنند یا خیر. هنوز زود است که پیش بین شد و در مورد بازی های دو طرف به داوری نشست. این بستگی به مهارت ها و توانایی های سیاسی دو طرف دارد که با ورود دوستم چگونه بازی را راه اندازی می کنند؛ اما آنچه تا کنون مسلم است، این که ایتلافی های او از نگاۀ سیاسی بازیگران تردست نه؛ بلکه مقطعی نگر اند و شتاب زده عمل می کنند که باخت های همیشگی آنان نشانۀ  آشکار آن است. شاید از جمله دلیل و علت های آن آلوده شدن سیاستمداران مخالف حکومت باشد که دل مشغولی های زیاد شان به ثروت و قدرت بسیاری فرصت های خوب را از آنان گرفته و بازی های سیاسی آیندۀ آنان را زیر پرسش برده است. شکست سیاسی آنان بیشتر ناشی از این دل مشغولی ها است که به تعبیری بدست آوردن دو تربوز را همزمان برای آنان ناممکن کرده است. آنان ناگزیر اند، یکی را در برابر دیگری از دست بدهند و چنان که تا کنون بسیاری بازی ها را همین گونه باخته اند. از این رو گمانه زنی هایی وجود دارد که از آمدن دوستم بیشتر رقبایش و کمتر ایتلافی هایش سود خواهند برد و توپ را آنانی به گول خواهند رساند که پیشتر از این نیز رسانده اند و با آمدن دوستم شاید نقطۀ اختلاف میان ایتلافی هایش بیشتر شود؛ زیرا ایتلافی های او با دشواری های متعدد داخلی رو به رو اند و هنوز از داشتن تصمیم یک دست رنج می برند. با این حال ورود دوستم به کابل بیشتر برای آنانی فال نیک است که تا حال در بازی دست بالا دارند.

آخر پرسش این است که در این بازی کی ها به دنبال عدالت اند . این در حالی است که در افغانستان تا کنون نخستین قربانی عدالت بوده است و عدالت در چوبۀ دار  سیاستگری آویخته شده است. این سبب شده که در افغانستان دوستی و دشمنی در سیاست ناپایدارتر از هر کشوری باشد و انعطاف های سیاسی تا حد افتضاح در افغانستان به اوج خود برسد. دیده شود که بهای نوازش دوستم عدالت قربانی سیاست خواهد شد و ایشچی به دار بی عدالتی آویخته خواهد شد و به همین گونه قیصاری با همه اتهام هایش از زندان رها خواهد شد و دوستم هنوز هم قهرمان بازگشته جایگاۀ  از دست رفته خود را دوباره خواهد یافت؛ زیرا رقبای او درک کرده اند، دوستم را نمی توان کنار گذاشت و هنوز هم برای بازی به او ضرورت است که این نقش دو جانبۀ دوستم را در میان رقیبان  و  ایتلافی هایش نشانه می رود؛ اما در این میان عدم ثبات دوستم برگ بازنده یی برای رقیبان و ایتلافی های او است که هر دو را در لبۀ آزمون خطرناک بردو باخت قرار می دهد و حتا نقش کشورهای ترکیه ، روسیه ، ازبکستان، ایران و شماری کشور های دیگر را برای رسیدن به برنامه های راهبردی شان نیز غیر تاثیر گذار و زیر پرسش خواهد برد.