کشور عزیز ما از قدیم الایام زاد گاه دانشمندان ؛ شاعران ؛ نویسنده گان و هنر مندانی چیره دست بوده که سر مایه معنوی کشور مان بحساب میرود و دریغ و درد که اکثر از قلم بدستان و هنر مندان ما نظر به مشکلات اقتصادی و اجتماعی نتوانسته اند اثار شانرا به نسلهای بعد انتقال دهند و خوشبختانه امروز با امکانات گسترده تکنا لوژی میتوان از هر هنر مند و نویسنده اثری را بخوانش گرفت .
مو جودیت فیسبوک امکان وسیع را در معرفت هنر مندان و اهل بینش میسر ساخته است و من با سپاس بیکران از مدیریت فیسبوک ؛ توانسته با عده یی کثیری از جوانان و اهل قلم معرفت حاصل کنم و از مطالب و نبشه هایشان مستفید شوم .
زمان ستیز یکی از شاعران جوانیست که چند سال می شود با مو صوف ارتباط کتبی دارم وی که بیشتر دوبیتی سراست و دوبیتی های وادار ساخت تا مصاحبه با وی انجام دهم و اما در قسمت معرفت و سوانح وی بهتر میبینم که نوشته خودش را بدون تصرف در اختیار شما خواننده گان گران ارج قرار دهم :
***
زمان ستیز هستم در سال ۱۳۴۲ خورشیدی در ولسوالی جاغوری منطقه لومان دیده به جهان گشودم و دوره اموزش ابتدایی را در مکتب ذکور لومان ادامه دادم در حا لیکه تحصیلاتم هنوز به پایان نرسیده بود به دلیل اغاز جنگ در آخر سال ۱۳۵۷ تحصیل ام را ترک نموده به کشور همسایه ایران مهاجر شدم و در سال ۱۳۶۰در شهر اصفهان ایران ادبیات فارسی را در نزد ( امیر اسماعیل آذر ) ادامه دادم و تا سال ۱۳۶۵ تحصیلاتم را به پا یان رساندم و فعلن مدت هجده سال می شود که در اروپا نفس میکشم .
پرسش ها :
ظفر– در بین قالب های شعر فارسی دری چرا به سرایش دو بیتی پر داختید؟ایا در قالب های دیگر شعر اشعاری سروده اید؟
ستیز– بنده ای حقیر به سرودن دو بیتی علاقه ای خاص پیدا کرده ام و بیشتر دوست دارم دو بیتی بسرایم.
ظفر– چی مدت زمانی بسرایش شعر آغاز نمودیدو عا مل آن چی بوده ؟ و از نظر شخص خودت ( بدون تعاریف کلیشه ای ) شعر چیست؟
ستیز–مدت سی سال است که به سرودن شعر رو آورده ام عا شقانه ادامه میدهم و دلیل ان احساس و علاقه مندی من بوده و به دختری نیز عاشق بوده ام .
ظفر– شعر خوب چقدر بر روشنگری اذهان مردم موثر است؟
ستیز– شعر زیبا و موزون علاقه مندان زیاد میتواند داشته باشد و خواننده را بخود زود تر جذب کند و این خود تاثیر مثبت با لای خواننده دارد .
ظفر– تا کنون به چی تعداد دو بیتی نوشته اید ؟
ستیز– از ابتدا تا حال شاید پنج هزار دو بیتی نوشته باشم.
ظفر– از شاعران معاصر ؛ اشعار کدام شان شما را به وجد می اورد و باعث بروز الهام شما میگردد؟
ستیز–اشعار خیام ؛ فرخزاد ؛ مولانا و دو بیتی های بابا طاهر .
ظفر–از زنده گی شخصی تان چیزی نگفتید که متاهل استید یا مجر و یا عاشق؟
ستیز– من ازدواج کردم و چهار اولاد دارم .
ممنون تانم جناب زمان جان ستیز و مو فقیت های بیکران تانرا ارزو مندم و به امید اینکه دو بیتی های آبدار تان اقبال چاپ را حاصل کند و از خوانش ان همه بهره مند شوند.
نمونه ای از دو بیتی های زمان ستیز :
***
به زیبایی رقابت با پری کن
بهارِ عشق را جادو گری کن
میان پرده ی طو فان عشقت
مرا در گوشه ی دل بستری کن
* ** **
به چشم ابری ات باران بیاور
گلستان کن همه دنیای خاور
من از داغ عزیزان قد خمیدم
مکن ما را دگر با خون شناور
** ** ***
من و تنهایی و دنیای عشقت
جهنم خفته در رویای عشقت
میان موج سر گردان هستی
تلاطم میکند دریای عشقت
*** ** **
بهارِ لاله رنگم کی میایی
گلِ شهر فرنگم کی میایی
به دامِ انتظار تو اسیرم
انیس و نام و ننگم کی میایی
** ** **
بهاران غرق شبنم در طراوت
جهانِ عشق را دارد سخاوت
اگر عذرا به وامق کوک گردد
یقین باشد خدا کرده قضاوت
** ** ***
به زیبایی چه شیرین و ملیحی
به گاه گفتگو صاف و صریحی
چه فرقی میکند با این همه لطف
مسلمان زاده باشی یا مسیحی
* ** **
جه میشد حضرت آدم نمی بود
و حوایی در این عالم نمی بود
پس از خلقت خداوندِ جهان هم
همیشه شاهدِ ماتم نمی بود
*** ** **
شمیمِ گیسویت عطرِ بهاری
صدایت خوشتر از صوت قناری
به یغما می برد آخر دلم را
دو چشمِ مستِ جادوی خماری
***
بسوزم آخر از برقِ نگاهت
میانِ شعله ی چشمِ سیاهت
مرا آتش بزن خاکسترم کن
جهنّم می کشد بارِ گناهت
***
من و تنهایی و دنیای پاییز
به یغما می برد جسمِ مرا نیز
جهنّم می وزد بی تو در اینجا
تو هم از عاشقِ دیوانه بگریز
***
اینهم نمونه از غزلیاتش :
به گرستان بدل کردی وطن را
همان افشار و گلهای چمن را
در آن بازارِ سر گرمِ جهالت
به خون آغشته کردی ما و من را
سپاه روس و سربازش که رفت و
چرا آتش زدی دشت و دمن را
عجب با عشق و ایمانت مجاهد
به خون آلوده کردی مرد و زن را
به حکم شیخ و تاجر های قرآن
جدا کردی به تیغ از سر بدن را
به یغما برده ای هر چه که دیدی
کشیدی از تنِ مرده کفن را
فقط با فرقه بازی ها سر انجام
به چا لش برده ای رسم کهن را
چگونه میتوان نا دیده پنداشت
صدای ناله های مرد و زن را
تمام خسروان از روی احساس
به تاریخِ وطن ماندن لجن را
چراغ عشق را دزدید وبردند
به خاموشی سپردند انجمن را
«ستیز »از درد و رنجِ ملتِ خود
به خونِ دل نویسد هر سخن را
( زمان ستیز )