در این شکی نیست که جامعۀ جنگ زده و بحران زدۀ افغانستان با دشواری های زیادی در حوزه های گوناگون رو به رو است که دشواری های دست و پا گیر رسانه ها یکی از آن می باشد؛ اما این دشواری ها نمی تواند، سبب سرد مهری حکوت در پیوند به رسانه ها باشد. نظر حاکم در پیوند به رسانه ها هر از گاهی باید ملی بوده و حکومت نباید در برابر انتقاد های سالم آنان واکنش تند نشان بدهد و آنها را مطرود شمرده و شامل فهرست سیا کند. این در حالی است که حکومت های ملی با رسانه ها برخورد ملی کرده و در راستای تقویت رسانه ها گام بر می دارد؛ زیرا تقویت رسانه های در یک جامعه در هر حالی که باشد، معنای تقویت ارزش های دموکراسی و مردم سالاری را دارد؛ البته به دلیل این که رسانه ها رکن چهارم نیرو را پس از قوای اجراییه، مقننه و قضا دارد. رفتن به جنگ رسانه ها نه تنها زیانبار است؛ بلکه این رویکرد با رسانه ها حکومت را از داشتن یک حامی و همکار خوب به مثابۀ نیروی فعال، برای مبارزه با جنایت، فساد و مواد مخدر محروم می سازد؛ زیرا رسانه ها حیثیت بازوی استوار را برای دولت دارند که می توانند، در هر حالی و بویژه حالت های خطرناک آن را یاری و یاوری کنند.
از این رو تقویت دموکراسی وابستگی به پشتیبانی و تقویت رسانه ها از سوی حکومت دارد؛ زیرا رسانه ها برای بستر سازی ارزش های مردم سالاری زمینه ساز اند و همزبانی حکومت با رسانه ها در واقع تغییرات در عرصه های فرهنگی را کلید می زند؛ زیرا تغییرات فرهنگی قدمه های رسیدن به انقلاب فرهنگی را تسریع می بخشد. انقلاب فرهنگی در واقع نیاز مبرم جامعۀ ما است که دگرگونی های در سطح گسترده شامل افراد خاص و عام جامعه شده و ملت را به آگاهی می رساند. این آگاهی در واقع شمشیر برنده یی برگلوی حلقه ها، گروههای قوم گرا و تروریستان می باشد که برای رسیدن به اهداف شخصی و قومی و گروهی افراطی حتا از قربانی کردن منافع ملی هم خودداری نمی کنند. از همین رو است که قوم گرایی و تروریزم به انحصار قدرت می انجامد که استبداد سیاسی و دینی از کم ترین پیامد های آن می باشد. برهمگان آشکار است مصیبت کنونی که امروز به نام تروریزم دامنگیر جامعۀ ما است و دیروز هم ارزش های جهاد را به خاک و خون یکسان کرد، همان فقر فرهنگی و نبود خودآگاهی و آگاهی های لازم سیاسی و اجتماعی بود و است که امروز ملت ما انحصارقومی و تروریزم را در موجی از بازی های درون دستگاهی و بیرون دستگاهی با گوشت و پوست شان تجربه می کنند. امروز می بینیم که به دلیل فقر فرهنگی عصبیت های قومی درکشور دامن زده می شود و بحران هر رور در کشور بیشتر فربه می شود و به گونۀ منظم و سیستماتیک در حال خارج شدن از کنترل است. همه می دانند که حلقه هایی از درون دستگاهیان و بیرون دستگاهیان برای رسیدن به اهداف ویژه خود سرگرم توطیه ریزی برضد منافع ملی و وحدت ملی مردم افغانستان اند که عامل اصلی این همه مصیبت ها فقر فرهنگی است که با تجرید رسانه ها از صحنۀ فعال جامعه افزایش می یابد. از همین رو است که حلقه هایی در صدد توطیه ریزی بر ضد رسانه های خاص اند که صدای آنان حتا به گوش مقام های مسؤول حکومتی نرسد. در حالی که همصدایی و همدیگر پذیری میان حکومت و رسانه های نه تنها پروسۀ دموکراسی در کشور را تقویت می کند؛ بلکه انتقاد های سازنده و افشاگری های رسانه در واقع چراغی بر فراز راۀ حکومت است تا با پرداختن به آن بنیاد های حکومتداری را نیز تقویت کند.
بنا بر این در بسیاری از کشورها همصدایی و هم گرایی حکومت با رسانه ها در واقع رمز پیروزی های آن را کلید می زند؛ زیرا این همصدایی سبب می شود تا رسانه ها در فضای مملو از اعتماد به انتقاد سازنده از حکومت ادامه بدهند. این گونه انتقاد نه تنها خشم حکومت را برضد رسانه ها برمی انگیزد؛ بلکه برعکس با دلگرمی تمام به رفع آن کمزوری و نقص می پردازد. در این صورت رسانه ها می توانند، بحیث پل، نقش وصل کردن مردم با حکومت را دارا باشند و برای تقویت و استحکام پایه های حکومت فرصت های بایسته و مهمی را فراهم کنند. هم صدایی و همدیگر پذیری زمانی میان حکومت و اصحاب رسانه ها بوجود می آید که حکومت ثابت بسازد که نگاه اش در پیوند به تمامی رسانه ها یکسان است و دستگاهیان با نگاهء شخصی، قومی و گروهی بدرود گفته اند. این زمانی ممکن است که حکومت نگاهء گزینه یی را در پیوند به رسانه های داخلی ترک کند و رویکرد یکسان نگری را در ربطه با تمامی رسانه ها در سطح بلند نهادینه کند. حکومت برای ایجاد چنین اعتماد و تقویت آن گام های عملی بگذارد و حرف های گوش کرکن در این زمینه بسنده نیست. این زمانی ممکن است که حکومت تمامی سهولت ها برای دسترسی به اطلاعات را برای خبرنگاران به گونۀ واقعی فراهم و پرونده های خشونت برضدخبرنگاران را دقیق و سریع بررسی کند تا اعتماد و باور رسانه ها نسبت به سیاست های رسانه یی حکومت افزایش یابد و این اعتماد سازی می تواند، تمامی سؤ تفاهم ها میان حکومت و رسانه ها را از بین ببرد.
هم صدایی رسانه ها با حکومت را نباید وارونه به تعبیر گرفت و به معنای خاکستری خواندن کارنامه های دولت از سوی رسانه ها خواند و بدین معنا تلقی کرد که رسانه ها از واقعیت های عینی جامعه چشم پوشی کنند و از سیاه و سفید خواندن واقعیت ها تفره بروند؛ بلکه برخورد شفاف و صادقانۀ و با اعتماد حکومت با رسانه ها، سبب می شود که انتقاد از حکومت شفاف و بدون گرایش های قومی و زبانی و گروهی انجام شود و دراین صورت حکومت هم از اتهام های ناروای رسانه ها نیز رهایی پیدا می کند؛ زیرا رسانه ها در کشور که نقش پیامبران آگاهی، آزادی و عدالت را دارند و به مثابۀ چراغ های روشن بر فراز راۀ شهروندان کشور می درخشند. ازاین رو رسانه ها رسالت بس بزرگ تاریخی دارند تا در شرایط حساس و بحرانی کنونی کشور نقش ملی و مردمی خویش را بخاطر حفظ و پاسداری از منافع ملی و وحدت و اقتدار ملی به حسن صورت انجام بدهند. این در صورتی ممکن است که رسانه ها با عبور از خط سرخ قومی و گروهی بر محور های بلند آزادی، برابری و همدیگر پذیری شجاعانه و بی هراس به مانور بپردازند. دیدگاۀ حاکم بر رسانه ها باید ملی باشد و نباید در محور های تنگ قومی وزبانی به مانور بپردازند؛ زیرا پخش و نشر افکار قومی و تباری از هم گسیختگی های دردناک اجتماعی را بوجود می آورد که بیماری های مزمن اجتماعی آن خطرناک تر از سرطان است. این گونه رسانه ها در واقع بلند گوی یک قوم ویژه و گروۀ ویژه اند که گاهی تا سرحد لجنزار تباری سقوط می کنند و رسالت ملی خود را که همانا دفاع از ارزش های کلان و جانبداری از روایت های بزرگ ملی است، فراموش می کنند.
این در حالی است که رسانه های ملی رسالت دارند تا پیام های روشن و بدون ابهام را به مردم برسانند، نه این که با رساندن پیام های مبهم و مشکوک افکار مردم را مغشوش کنند و برنگرانی های آنان بیافزایند؛ زیرا کار رسانه ها روشنگری و فراخوانی جامعه به رستگاری و هدایت است و رسانه هایی در جامعه اعتبار ملی و همگانی پیدا می کنند که در خطوط نشراتی شان ارزش های ملی را نسبت به ارزش های تباری ترجیح می دهند و در خط دفاع از منافع ملی و اقتدار ملی استوار و راسخ می ایستند. این موضع گیری رسانه ها جدا از معنای پشتیبانی ویا مخالفت آنها با حکومت است. رسانه ها مکلفیت دارند تا در خط منافع ملی و اقتدار ملی استوار بایستند. این که این گونه موضع گیری حتا در جهت مخالف با دولت هم قرار دارشته باشد، نیاید نسبت به آن نگران بود؛ زیرا دفاع از حریم منافع ملی و اقتدار ملی حق شهروندی است و رسانه ها و دست اندرکاران آن که علمبردار حقوق شهروندی اند، رسالت دارند تا حامل پیام مردم سالاری بوده و دفاع از حقوق و آزادی های بشری را رسالت تاریخی و اجتماعی خود تلقی کنند. این زمانی ممکن است که رسانه ها با پرداختن به محور های کلان ملی بدور از تنگناهای قومی به مانور بپردازند تا مسؤولانه در برابر جامعۀ خود پاسخگو بوده باشند. در عین زمان حکومت باید از رسانه های ملی بدون به گرمی و بدون گرایش های قومی و زبانی و گروهی و سمتی استقبال به عمل آورد و به دهن کجی شماری دهن کجان متعصب، آری گوی و خوشباش را اعتنا نکند؛ زیرا این افراد چنان در گرایش های قومی غرق اند و این تمایل زشت چشم های شان را کور، افکار شان را پلید و و دل های شان تیره و تار گردانیده است. بنا بر این همصدایی با این افراد و شنیدن حرف های آنان نه تنها حکومت را تباه و زمامداران را منزوی می کند؛ بلکه مردم را بیشتر از آن به تباهی می کشاند. یاهو
29 سرطان 1397