مقاله ایماق قوملر نی تاریخ و نژادی اوچون پروفیسور شهرانی یازگنلر ینه بیر بار نشر ایته من ..
مختصری از تاریخ ایماق ها و نژاد تورک ها در افغانستان
مختصری از تاریخ ایماق ها و نژاد ترک ها در افغانستان
اوغوزخان در ساحات کاشغرستان (قشقرستان) قزاقستان و مغلستان کنونی در قسمتی از افغانستان امروزی و حتی از ایران پادشاهی نموده و به استناد فوق بالای ۱۲ نبیره خود ایماق (نسل) نام گزاری نموده که تاحال ۱۲ ایماق نام مانده است، اگر قوم ایماق زاده های کوه پایه های افغانستان باشند وازعروق تورک واوغوزخان نیستند این نام ازاولاده اوغوزخان چگونه به آنها آنجا انتقال یافته است ؟ طبیعیست که در زمان سلطنت ویا بعدها از سلاله اوغوزخانی ها در کوهپایه های افغانستان نقل مکان و زیست نموده اند. چهارایماق که معنی (چهار قبیله یا چهار نسب) را میدهد عبارت اند از: “جمشیدی” زاوری یا زووری (ظهوری کنونی) تایمنی و تایموری میباشند بشکل ذیل ازنسب تورک هستند :
۱– جمشیدی ها و اغلبأ فیروزکوهی های امروزی، که درتاریخ به اسم فیروزکوهی قدامت کهن تری ندارد، نیز از سلاله تورک های ساکا ها و توکیوها میباشند، پس و پیش با کاولی ها و زاولی ها وارد دامنه های کوههای مرکزی، از جمله کابل کنونی شده اند، که کاول یا کابل از قاول، زابل از زاول گرفته شده که در ردیف و هم وزن آن اسمای نظامی مانند: چینداول، چین کداول، قراول، کیپتاول، یساول، بکاول، هراول، چپاول، شقاول، بهاول، دقاول ، سوزاول، ینگاول، … می باشد. و کابل شاهان نیز تورک النسب بوده استعمال کنندگان همین اصطلاحات فوق نظامی می باشند، که حتی رنه گروسه بزرگترین نویسنده فرانسوی در اثرخود کابل شاهان را از نسب تورکان مغول مینامد، اگر خوانندگان محترم تحمل خواندن و پذیرفتن این حقیقت را داشته باشند که امروز بخشی از صاحب نظران به این باور اند که مقبره شاه دوشمشیره ولی مقبره رتبیل شاه از کابل شاهان می باشد. و زاولی ها عبارت اند از نژاد خَـلـَخ (خه لخ) یعنی خلج قرلوق بوده اند. برعلاوه بازماندگان کوشانی ها، ساکاها، توکیوها، قالاچ ها، کاولی ها و بابری ها … در کابل صرف در حصه موجودیت قزلباشها در صفحه ۲۹۶ کتاب افغانان ـ جای ـ فرهنگ ـ نژاد، در زمان شاه شجاع می نویسد: قزلباش ها، که مهاجران تورک اند از سوی ایران آمده اند ۱۲۰۰۰ تن در کابل بود و باش دارند در مرادخانی، چنداول، جوانشیر و رکاخانه یعنی مرکز کابل زیست دارند. بناءً به صراحت میتوان گفت که باشندگان اصلی کابل و حومه آن از نژاد تورک می باشند. موجودیت قدیمی ترین اسمای فراوان جغرافیایی تورکی در مرکز و محلات کابل شاهد این مدعای ماست. مانند چنداول، قره تای چنداول، ده بوری، ده مزنگ، ده کیپک، ایرغیمیر، مرادخانی، کوه قروق، دیوان بیگی، فاضل بیگ، قرغه، چیمتله، قروق تیپپه در دارالامان، آقسرای در قسمت شمال کابل، دره چومله یا چیمله در پغمان … و آله سای خوجه قـَوچی، باباقوچقار، ته تیمور، چیغچی، لوخ توغه ی، چَیکل، اِسترغیچ، بیگلربیگی، قلعه مراد بیگ، قره باغ، خـَلخ زاییها، تویب دره، توتیم دره، توک دره، تیکلر، توغ بیردی، دایمیرخان، بیکلر … در شمالی. کیچکین (پنجشیر) اونابه، تواخ و … در پنجشیر. در اینجا صرف در شهر کابل و شمالی بعضی از اسمای جغرافیایی تورکی نام برده شد اگر بسطح افغانستان هم نام برده شود هنوز هم بالاتر از ۵۰% اسمای جغرافیایی از کلمات تورکی میباشند.
در صفحه ۳۴ و۳۵ کتاب پژوهشی در تاریخ هزاره ها زاولی ها را شاخه ی از یفتلی ها آورده است. در صفحه ۱۳۶ و۱۳۷ همان کتاب متکی به اسناد بااعتبار تاریخی تحت عنوان ایماقها چنین میخوانیم : کلمه ایماق تورکی مغولی است، بمعنی قبیله و قوم. “ایماقها” از چند قبیله مختلف تشکیل شده اند و در اصل نام شان چهارایماق بوده است که از قبیله: جمشیدی، هزاره (هزاره بادغیس و هرات) فیروزکوهی و تایمنی تشکیل یافته اند، اقوام تیموری، زوری و دُرزی شاخه ی از قبایل تایمنی محسوب میشوند. نام چهار ایماق احتمالأ در زمان تیموریان هرات به آنان داده شده است و آنان ولایت غور تا نواحی هرات و بادغیس پراگنده میباشند … یعنی که ایماق ها از یکجا شدن جهار عروق تشکیل شده اند، مانند قریه شش پر که در اولوسوالی دولت آباد فاریاب از شش قوم جداگانه (خلجیها، تایموریها، زوریها، زیرکیها تایمنیها و مغولها) تشکیل شده است، تا حدود چهل سال قبل هر قوم بزبانهای مروجه خود تکلم مینمودند که با داشتن زندگی های کوچی در یکجا، امروز دیگران زبان خود را گم کرده تمامأ بزبان غلجیی کنونی (پشتو) تکلم میکنند.
۲– تایمنی و تایموریها، که بعدتر از ساکاها و توکیوها از سلاله تورک مغولها وارد افغانستان شده اند و هزاره ها نیز از قوم تبتی ها و یوچی ها اند که بنابر فشار هیونگنوها (سلاله کوشانیها و سیتیها) به کوه پایه های افغانستان پناه آورده به مرور زمان زبان و عادات خود را تغییر داده اند.
در صفحه ۴۲۷ کتاب (افغانان) جای – فرهنگ – نژاد، نوشته مونت استوارت الفنستون (سفیرانگیس در زمان شاه شجاع) آمده است: چهار ایماق اصلی عبارت از تایمنی (تیمنی) هزاره، تیموری (تایموری)، و زوری نخستین بخش این ایماقان شامل دو بخش دیگر قپچاق و دُرزی نیز هست. به استناد ردیف ب جلد ۴ لغت نامه ده خدا بهرام چوبین که یکی از قوماندانان دوران ساسانیان در کابل بوده است، در صفحه ۱۸۷ پژوهشی در تاریخ هزاره ها متکی بر چندین منابع با اعتبار تاریخی می نویسد: … بنابرین در زمان بهرام چوبین کابل مسکن تورکها بوده است. یعنی تورک نشین بودن کابل قبل از دوران کابل شاهان مهر صحه گذاشته اند. و بخش دوم جمشیدی و فیروزکوهی نیز شامل میگردد … و در پاورقی همان صفحه چنین آمده است : در سوریه قبیله بزرگی بوده که ایماق نامیده میشده از لارستان آمده و آنجا مقیم شده است و اتابیکان ایران (لرستان و پارس) از آن جمله اند. در صفحه ۴۲۸ همین کتاب چنین میخوانیم : … بی گمان ایماق و هزاره از یک اصل و نسب برخاسته اند و شاید نام هردو قبیله هزاره و ایماق از یک منبع گرفته شده باشد. در صفحه ۴۲۵ کتاب مذکور در ارتباط هزاره و ایماقها بشکل ذیل میخوانیم … هرچند که سیمایشان این گمان را به وجود می آورد که اصالت تاتاری داشته باشند و روایتی آنان را از نژاد مغول می پندارد، در واقع تا امروز از آنان به نام مغولان یاد شده و بیشتر اوقات با مغولان و چغتاییان مجاور هرات درآمیخته اند … درآن صفحه کتاب موصوف آمده است: ابوالفضل مدعی است که آنان بقایای ارتش منگوخان (منگو قاآن) شاهزاده مغول و نواده چنگیز می نگارد که تا روزگاری بسیاری از هزاره گان به زبان مغولی سخن میگفته اند. (اشعار و کلمات فراوانی را نیز از بین هزاره ها و ایماقها جمع نموده تحریر نموده است). آنانیکه از افغانستان اند و میخواهند از اصل و نسب خود آگاهی داشته باشند برایشان خواندن کتاب پژوهشی در تاریخ هزاره ها و افغانان – جای، فرهنگ، نژاد حتمی تلقی میشود. بالخاصه ایماق و هزاره ها که در اکثر صفحات کتاب (افغانان) … از جمله صفحات۶۰۰،۵۳۳،۵۳۲،۵۱۳،۴۳۴ ،۴۳۱ ،۴۲۹ ، ۴۲۸ ۴۲۶، ۴۲۵ ،۳۸۲،۳۵۲ ،۲۸۷ ،۲۸۶ ،۱۸۲، ۱۵۲،۱۱۱،۳۵۷ ، ۴۲۸ و … ایماق و هزاره ها را از یک نسل مغول، تاتار و تورک الاصل خوانده است. برعلاوه اسناد معتبر فوق النجیو نویسنده شهیر فرانسوی (در قید حیات) میباشد، در اثریکه در مورد باشندگان افغانستان نوشته است و در کتاب حدود عالم، در ردیف الف فرهنگ دهخدا هم متکی بر اسناد آثار تاریخ ؛ایماقها را از نسب و دودمان تورکها قلم زده اند. شورمان تاریخ نویس انــگلیس در کتاب The Mongols of Afghanistan با تفصیل ایماقها را از نژاد مغل خوانده می نویسد که ترجمه دری اینست : برای اولین بار ظهیرالدین محمد بابر کلمه ایماق را بالای این عروق استعمال نموده است، قبل از آن در هیچ منابع اسم عروقی بنام ایماق تذکر نرفته است. و قـَلـَج (قالاچ ) ها یا خلج ها که اسمای امروزی آنها به غلجیها یا غلزایی ها مبدل گردیده است، متکی بر سکیج صفحات اخیر کتاب خاطرات دودمان تورک و اوزبیک در مسیر تاریخ (مانند شهنامه فردوسی متکی بر افسانه ها است) از اولاده تورک خان و نواسه حضرت یافث (ع) نسبت داده میشود. و نظر به حکم تواریخ غلزایی ها یا خلجی ها (قالاچ ها) از دودمان تورک اند، مرحوم پوهاند عبدالاحمد جاوید استاد فاکولته ادبیات پوهنتون کابل که شخصیت بزرگ در رشته تاریخ، ادبیات و فرهنگ شناخته شده کشور بود با ارایه اسناد بااعتبار تواریخ مضمونی را در سالهای ۱۳۳۷ یا ۱۳۳۸ به مجله ادب به نشر سپرده بود، بجرم اینکه این راز و واقعیت تاریخی را افشا کرده و اصلیت غلجاییها که از نسب تورکها اند چرا برملاساخته است، به قسم جزایی از طرف زمام داران وقت از استادی پوهنتون برطرف و به ریاست تألیف و ترجمه وزارت معارف وقت از جمله منتظرین گرفته شده است. و یک جلد مجله مذکور موجود و در جایی محفوظ میباشد. و در صفحه ۳۸۰ کتاب افغانان، جای – فرهنگ – نژاد، نیز میخوانیم : غلزایی ها (قلچها) اصلأ باشندگان ایران اند در زمان نادرشاه افشار متواری شده به افغانستان آمده اند و پادشاهی آنها توسط نادرشاه بمشکل شکست خورد. اینان به دو بخش منقسم میشوند : تورانیان و برهانیان (بورانیان)، بزرگترین قوم ایشان تورانیان آن دکه به خلیلی های هوتکی و توخیها منقسم شده اند .گمان میرود خروتی ها نیز از این قوم باشند، و سلیمان خیل علی خیل اندر (سهاک) و تره کی از عروق برهانیان اند. شیرپایی استانکزی، سلطان زی، یاسمول زی، احمد زی، قیصرخیل از سلاله بعدی و قلندرخیل نیز در اطراف کتواز از احفاد آنها اند. به نسبت اینکه قلاچ ها از نژاد تورک اند در ایران ویا در هر جاییکه زیست و زندگی داشتند ادامه آنها تورک میباشند .
در صفحه ۳۰۶ همان کتاب مینویسد : یوسفزی ها یک قوم بزرگ افغانان است ولی یک نسل آمیخته پشتو و فارسی زبانان اند. در اینجا اشتباه میرود پشتون های سرحدات قالاچ ها فارسی زبانهای آن نیز تاجیک قالاچ ها بوده از احفاد تورک بودن ایشان را ثابت سازد.
در صفحات متعدد همین کتاب قوم چیلوشیتی های کتواز را چهلباشی یا چلباشی های تورک خوانده در صفحه ۳۷۴ از یک نژاد بودن دُرانیان نیز مشتبه شده مینویسد : درانیان خوشگل اند و سیمای متفاوت دارند. یعنی این نظر دلیل تورک بودن ایشان را در صفحات بالا تأئید مینماید.
مشکل مؤرخین دری زبان و پشتون های کنونی ما اینجاست که غرق در تعصب وغرور اند، آموختن و صحبت کردن بزبان تورکی (اوزبیکی و تورکمنی) را به خود عیب و احساس حقارت میکنند و به آیت شریف (اِنماالمومنون اخوه فااصلحوابین اخویکم) وآیات کریمه که در آغاز این نوشته آمده است کمتر دقت می کنند، و غیر ازخود و زبان خود بدیگران ازرشی قایل نیستند. بناءً از ریشه و تاریخی بودن اسمای قومی و جغرافیایی … تورکی مروّج کشور و تاریخ آنها خالی ذهن میمانند، بدون دریافت ریشه اسما و تاریخ کلمات به تعبیرهای خیالی به تحریر میگیرند ویا ازروی تعصب و بدبینی میخواهند معنی اسما و کلمات مروّج تورکی را تغییر دهند، مانند که: (ایری تام) را حیرتان، بوینی قره را شولگره، خواجه دوککه را خواجه دوکوه، قوش تیپپه را خوش تیپه، تاش گزر، را تاجگزار و جنده که نام تاریخی علم مبارک میباشد، در این اواخر میخواهند به جهنده تغییر بدهند؛ جهنده می نویسند.
و اگر از اسمای تورکی عین کلمه را هم مینویسند بیشتر با غلطی املایی انشأ میکنند مانند اولوس را ولس اوردک را وردک قـَوچی را قـُچی و یورت را اورت … مینویسند و در غیر آن به ریشه و تاریخ کلمه باندیشند و مراجعه نمایند به زبان شناسان و کسانیکه به آن زبان تکلم میکنند آنگاه مرتکب چنین اشتباه نمی شوند، هم ریشه آن پیدا میشود و هم تاریخ و حقیقت بدست می آید. مانند کلمه (افغان) برداشتی که ازاین کلمه دارند از روی معنی تحت اللفظی پارسی آن (ناله و فغان) معنا میکنند اگر ما این کلمه را از زبان تورکی بگوییم بالای ما به غضب خواهند آمد، وگرنه این کلمه افغان نیست بلکه اوغان است، کلمه مذکور دربین تورکها، حتی در زبان مردم پشه یی، نورستانی و بلوچان و هزاره ها بلکه در زبان اکثریت مطلق مردم افغانستان اَوغن، اوغان، اوگن، اوگان مورد استعمال دارد که از شروع قرن ۱۹ (ع) افغان تحریر و قبول شده است، اگر خواسته باشیم به این قوم پیشینه دیرینه تر داده باشیم یا این را بپذیریم که : در سواحل بحیره خزر (بحیره کسپین کنونی) ”خزر به عنوان قومی از تورک نژاد” وجود داشته که بنام (اغوان) یاد شده است بعضی ها به این معتقد اند این قوم از آنجا آمده باگذشت زمان اغوان به اوغان تبدیل شده است. اگر این کلمه را اوغان بپذیریم و از روی معنی تحت لفظی آن قبول بکنیم و به آن تاریخ و پیشینه بیشتر بدهیم کلمه (اوغان) مستقیمأ معنی تورکی دارد که اوغان آویغان یا آویگان یعنی از یک جهت به جهت دیگر تغییر حالت کرده و تبدیل وضعیت نموده و گرایش کرده را میگوید که این کلمه با آمدن تورکها نامگذاری قوم گرایش کرده از قوم تورک به قوم دیگر گردیده است. قرار یادداشتی که تحت عنوان (هزاره های اوغان و جُرمایی) در کتاب پژوهشی در تاریخ هزاره ها آمده است هزاره هاکه تورک النسب اند بنام هزاره های اوغان در سرحدات هرات و ایران وجود دارند که هنوز اوغان یاد میشوند. برای اثبات این ادعا باید متذکر شد که (تای یا دای و زای)که اصل ریشه تورکی مغولی دارد تای به لهجه تورکی شرقی و دای به لهجه تورکی غربی معنی خیل و قوم را میدهد و زای هم در زبان تورکی مغولی تخم، نسل و نسب را میدهد که با ورود اقوام فوق الذکر تورکی، وارد فرهنگ کشور گردیده که زبان آنها تغییر یافته ولی چینین کلمات تا هنوز از زبان تورکی در زبان پشتو و دری در کشور استعمال می شود: اولوس، جرگه، لوی، انا، اکا، اتل، کاچوغ (قاشّق)، جَغه (یقه یا یخن)، اورت (یُورت) کروت (قروت)، گون (که کلمه تورکی مغولی است معنای جمع و توده را میدهد، گوند ساخته اند) تای، دای، زای یا زَی…. تای یا دای که در اول یا آخرکلمه آمده است مانند: آلتای، اوکتای، چغتای، تیمورتای، قره تای، یا تایمنی، تایموری، یا دای زنگی، دای کوندی، دای میرداد، دای کلان، دای چوپان، دای ختا، دای پولاد، دای میرک، دای قوزی، دای ختن، دای قلندر ویا زی رضا، زی حسین، زی نظر، زی جانی، زی شادی، زی غوله، زی قوزی، زی ختای (در هزاره جات) … این دلیل هایی است بر قدامت فرهنگ هزاره ها که از عروق تورکها اند. زی پشتونها از آنها گرفته شده است. که هنوز به قسم اسمای اقوام و محلات در کشور وجود دارد. همین تورکها بوده اند در ساحات کنونی کشور ما زیست داشتند (اوغان) شده اند و هنوز آثار زبان قدیمه آنها باقیمانده است. خلاصه اینکه اگر ما از داشتن چنین یک تاریخ روشن ایشان را نادیده بگیریم، باعث سردرگمی و سرگردانی محققین می گردد.
در پاراگراف فوق از تورکی مغولی بودن اولوس، جرگه، لوی … تذکر بعمل آمد، همان سانیکه این کلمات از فرهنگ تورکان مغولی گرفته شده عملی آن نیز بنامهای جرگه های قومی (اولوسی جرگه، لوی جرگه، قوریلتای و کینگاش) از قدیم الایام از مروجه آنها بوده است، هیچ کسی ادعای آنرا کرده نمی تواند، که این فرهنگ ابتکار قوم دیگری به اسمای فوق بوده باشد، البته هرجا اجتماعی وجود دارد. مشوره ها، نشست ها و جلسات نیز صورت می گیرد، اما تدویر جلسات بنام های جرگه، ولسی جرگه یا لوی جرگه، اقتباس از فرهنگ تورکان مغولی است. البته از تدویر چنین جلسات در تاریخ مثالهای فراوانی وجود دارد و تحریر هرکدام آنها را با مثال تاریخ و صفحه و جلد دراین نبشته کوچک لازم نمیدانم.