معرفی کتاب جناب استاد حـامـد نـوید پژوهشگر٬ شاعر٬ نویسنده و محقق کشور بنام هنرافغانستان در عرصۀ تاریخ : از طرف پروفیسور داکتر عبدالواسع لطیفی

 

              ریشۀ مـا ، ساقۀ مـا، برگ مـا 

              ذره ذره هستی ما ، مرگ ما 

               جمله را مدیون آن وآب وگلیم 

              وای اگر پیوندها را بگسلیم

                                                       ( شادروان رازق فانی)

استادسابق دانشکدۀ هنرهای زیبای کابل، نویسنده، شاعر، پژوهشگرآثار تاریخی، دوست گرامی ام  جناب حامدنوید، که لیسانس رادررشتۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل، وماستری خودرا درتاریخ هنروشناخت مکاتب هنری از یونیورستی نیویارک بدست آورده است، درراستای علایق پیگیرش درنگهداری پیوندمحکمش به فرهنگ وهنرباستانی وطن عزیزافغانستان، شعر مقبول شادروان رازق فانی راکه دربالانوشتم، درآثار، درکنفرانسهاودرپدیده های شعری وهنری اش وعلایقش به وطن تمثیل میکند، ونویدگرامی خدمت بزرگی رادرهمه ابعاد ایفامیکند. یادم هست نخستین بار یک اثروتابلوی رسامی اش را که یک زن منزوی ونادار وپریشان رابا کودک گرسنه اش در بغل، بامهارت پرافتاده ترسیم نموده بود، دریکی ازمحافل شام معنوی عرفان به حاضرین فرزانه وعلاقمندتعریف نمودم، اخیراٌ دوهفتۀ قبل دریک محفل با شکوه کمیتۀ علمی افغان اکادمی به معرفی مختصرهمین اثرتازه اش که به زبان فارسی جدیداٌ بچاپ رسیده است، پرداختم. اینک اولترازهمه چندسطری ازمقدمه ویادداشت نویسندۀ گرامی جناب نوید را ارائه میدهم :

«غنای فرهنگی عظیمی که درسر زمین ما در درازای تاریخ به مشاهده میرسد، مرابدان واداشت تابه نگارش کتاب(هنرافغانستان درعرصۀ تاریخ) بپردازم وآنرابه هموطنان نهایت عزیز، بخصوص نسل جوان افغان که درطول سه دهه جنگ از فرهنگ اصیل خود دورمانده وشاید ازتاریخ تمدن شکوهمند میهن خود آگاهی کامل نداشته باشند تقدیم نمایم، تاباشدکه مصدرخدمتی درین راه گردم .

وقتی ازغنامندی فرهنگ ومدنیت های باستانی ایکه درنشیب وفراز زمانه هادرافغانستان امروزی شکوفاشده صحبت بعمل می آید، مرادازظهور پی درپی مکتبهای هنری اصیلی میباشدکه درادوارمختلف تاریخ ایجادشده وبه دست هنرمندان این مرز وبوم خلق گردیده وپرورش یافته است… 

من این کتاب رابخاطری مینگارم که درنتیجه گیریهای فکری ماافغانها به مسائل گوناگون، ازمدت زمانیست که حقوق فرهنگی افغانستان درسطح جهانی بصورت کل اغماض گردیده وکسی بدان توجه خاصی ندارد. از جانبی نظربه کم توجهی خودما ازیکسو، ونوشته های عمومایت گرایانه وسطحی نگرانۀ برخی ازپژوهشگران غربی ازسوی دیگر، این سرزمین دردیدگاه بسی ازمردمان جهان تنهامعبری بوده که دیگران فرهنگ آنرارنگ بخشیده اند، ویا اینکه فرآورده های هنری وفرهنگی آن بخشی ازمدنیتهای همجواربوده است! درحالیکه حقیقت چنین نیست، بلکه برعکس خاک افغانستان کنونی مهد مدنیتهای فرهیخه وشکوهمندی درمسیر زمانه هابوده ومکاتب هنری وادبی بدیعی درین سرزمین تولدیافته وبه شکوفایی رسیده است

مطالعات دقیق وگستردۀ باستانشناسیArcheologyوانسانشناسی Anthropology  نشان دهندۀ این واقعیت است که سرزمین پیوندهای اقتصادی وتاریخی دیرینه دارند. بدین معنی که سلسله جبال هندوکش وکوه بابا، ستون فقرات فرهنگی آریاناویجه یا(آریانای کهن) راتشکیل میدادواین کهساران پیوست بهم تاکنون همین نقش مهم رادارا هستند. درین رابطه پروفیسر براداوکنر سکیرویجو ناوریجی، استاد یونیورستی هارواد باساس مطالعات دامنه داری که دریشت وسرودهای گاتهای اوستا نموده، موقعیت منطقی آریاناویجه را دربین حوزۀ ایتومند (هلمند) و باختر(بلخ) دردامنه های کوه هندوکش وکوه بابا تعیین نموده است. این امرنمایانگرساختار اجتماعی وشرایط جغرافیایی خاصی میباشدکه در آن دستآوردهای هنری باشندگان آن ایجادگردیده وپرورش یافته است. تکرار وتداوم شیوه های هنری کشف شده ازبغلان، بگرام، کابل، لوگر ومعبد هده درجلال آبادوآثارشکوهمند بامیان وغور در ادوارپیش ازاسلم این حقیقت را بوضاحت نشان میدهند. بهمین ترتیب آثارتاریخی ادواراسلامی ازبلخ تا غزنه وغور وازکندهار وهیلمند تاهرات، بیانگر این تسلسل وتداوم فرهنگی است. شرایط اقلیمی افغانستان تشابهات ساختمانی خاصی را بارآورده که از نگاه علم سبک شناسی نهایت مهم ودلچسپ است

آثارهنری درحقیقت مانندآیینۀ گویا اندکه خصایل فرهنگی اجتماعات بشری را باپیرایگی وصداقت بازگومینمایند. هنرپدیده ایست مبرا ازسلطه جویی های سیاسی و منزه ازتنگنظری های نژادی، ازینرو بررسی های هنری بایدبیشتر بر معیارهای علمی استوارباشد نه گرایش های سیاسی

حال به بررسی مختصرجلداول این اثرماندگار نوید که باقطع زیباودلپذیر در 306 صفحۀ مصور وپرمطلب درماه جولای2018 درایالت ورجینیا بچاپ رسیده است، میپردازم : بیایید شناسایی بااین کتاب راازتصویردرخشان وپر تبسم سرپرافادۀ یک مجسمۀ آغازکنیم که از (دیواتا) بوده ودرقرن دوم م از کتله سنگ آراستی وممثل ظرافت خاص هنری پیراسته شده وازمعبد هدۀ واقع جلال آباد بدست آمده، شروع کنیم. هنرمندعزیز نویدراجع به این مجسمه درصفحۀ 217 کتابش چنین نوشته است :

« آنچه ازنگاه تاریخ تمدن وفرهنگ اهمیت دارد، بیان این حقیقت است که آثارهنری فارس دورۀ ساسانی ازنگاه شکل ومحتوا شباهتی باسبک هنری یونان باختری، وبخصوص مکتب پیکره سازی گنده هارا ندارد. بطورمثال مجسمه دیواتاDevata که از زیبایی خاصی برخورداربوده وازمعبه هده واقع در جلال آباد کشف گردیده، دارای خصوصیات هنری بسیارمتمایز ازپیکره های ممالک همجوارمربوط عین دورۀ تاریخی میباشد. این اثرناب دارای زیبایی هاییست که بیننده رابه شگفتی وامیدارد. حلقه های گیسوان آراسته و کلاهی که داویتا برسردارد باظرافت خاصی ایجادشده ومعرف شیوۀ زندگی پیشرفته وطرزآرایش زنان آنزمان است. ازجانب دیگراین پیکرۀ ظریف ژرفای عواطف واندیشه های انسانی رابا نکوترین وجهی تبارزمیدهد. نگاه خاموش زن جوان که به عقیدۀ برخی ازهنرشناسان مظهردیواتا Devata الهۀ

جنگل و چشمه ساران است، باطنازی به پایین می نگرد

من درآغازگفتار این مجسمۀ گویا وممثل راکه درخطوط چهره وتبسم پر افاده اش سجایای آدمی وپژواک معنویات آدمی راتمثیل کرده وبه نمایش میگذارد، به پدیدۀ یک انسان زنده تشبیه میکنم واین بخاطریست که چندی قبل یک درام نویسندۀ فرانسوی(پول الیگر) راکه درآن کتاب وکتابدار رابه حیث اکتوران سخنگوی روی صحنه آورده است، ترجمه کردم که درجریدۀ مردمی امید وسایتهای انترنتی (خراسانزمین  امید و بانوی فرزانه ماریا دارو بچاپ رسید، مرابه یادممثل(کتاب) انداخت که به خوانندگان گفته: (خوانندۀ عزیز، وقتی به صفحات من نظرمی اندازی، چنین پندارکه من زنده هستم و معلومات گوناگون را درهمه رشته ها از روح و روان واندیشه وانتظار نویسندۀ خود ارائه میدهم وسخن می گویم…) درهمین روندهنری وتمثیلی، من مجسمۀ گویا وپرتبسم دیواتا حاصل پژوهش هنرمند نستون حامدنوید راکه درخاک وطن کشف شده است، به یک چهرۀ پربیان وسخنگو تشبیه میکنم که می گوید:(توای بینندۀ عزیز، من درعالم پربیان وبحیث یک پدیدۀ هنری زنده هستم، تبسم وچهرۀ گشتادۀ من ازخلاقیت وپندارهای نیک هنرمندمجسمه تراش من سخن میگوید وفرهنگ وتفکریک نسل کهن راتمثیل وافاده میکند و انتباه می آفریند…)

(کتاب) همچنان به سخنان جاندار وپرمعنی خودادامه داده میگوید: (طوریکه می بینی چهرۀ من ازیک تودۀ سنگ دردست خلاق یک هنرمند پدیدارگشته وخطوط آن محبت وکرامت انسانی وعطوفت ونیک اندیشی راتمثیل میکند، ولی وا اسفا ازچهره های انسانی دژخیمان وویرانگران که درظاهرازگوشت و پوست واستخوان وچشم وگوش بینا وشنوا پدیدآمده اند، مگر قلب شان از سنگ سنگین تشکیل یافته ودیگراحساس و رحم وعاطفۀ بشری درآن یافت نمی شود، چهره های خشن وهول انگیزآنها همین خصایل زشت را تمثیل میکنند…)

راستی خوانندۀ عزیز این سطور، درهمین فرصتی که چنین پدیدۀ انسان شریر وسنگدل وظالم رامی نوشتم، تلفون دوست فرزانه ودانشمندنهایت عزیزم با صدای محترم حشمت خلیل غباربصدا آمد ووقتی برایش مطلب رابیان کردم، مصراع شعرمطابق به فحوای آنراچنین ارائه داد :

گرفتن سنگ را دایم ای زراب از دست ظالم چیست

که در سینه جای دل، پنهان سنگ دیگری دارد !

بهرحال، من علاوتاٌ درپهلوی این مقایسۀ هنری، تبسم جاویدانی مجسمۀ دیواتا  رابه تبسم جاویدانی تابلوی نقاشی مونالیزا اثرهنرمند ایتالیا، لیونارد داوینچی که درموزۀ پاریس دیده ام، نیزتشبیه میکنم که آنقدرپرمعنی جذاب وخیال پرور است که جادارد زینت بخش موزیم (لوار) فرانسه گردد وملیونهابینندۀ فرزانه رابخود جلب و متوجه سازد

موصوع هنری وتاریخی دیگری که نویدگرامی درکتاب پرمطلب ومصور و تاریخی خود تذکرداده، همانا پدیدۀ بینظیر هنری ومجسمه تراشی، تندسهای بودا میباشدکه قرنها درکوههای حماسه آفرین بامیان منحیث یک اعجوبۀ باستانی قرارداشت، ولی با خواستۀ پلید وتاریک وضدفرهنگی ویرانگرطالبان بخاک وخاکسترکشانیده شد وجزیک مغاره هولناک چیزی ازآن باقی نماند، جناب نویسندۀ کتاب حامدنوید راجع به این موضوع اسف انگیزدرصفحۀ 236 کتاب بعد از ارائه تاریخچه وعکسهای تاریخی این مجمسه های اعجوبۀ جهان هنر بربادرفته چنین نوشته است:

چرا وچگونه مجسمه های بامیان ویران گردیدند: « آنچه وادی بامیان رادر میان ساحات تاریخی منطقه امتیازخاصی میبخشد وصدهاجهانگرد وشیفتگان هنرهای باستانی رابه افغانستان جلب می نمود، موجودیت دوپیکرۀ بزرگی بودکه دردوگشۀ نیایشگاه عظیم بامیکان درطی سده ها باشکوهمندی خاص ایستاده بودند. فرآورده های هنری عصر کوشانی سیرانکشافی شکوفا شدن مکاتب هنری اصیلی راازشمال بسوی جنوب یعنی ازباختر تاشمال نیمقارۀ هند نشان میدهد. اگربه آثارهنری که درآی خانم، بلخ، سرخ کوتل بغلان، پدیده های هنری بامیان، فندقستان درپروان، نیایشگاه پایتاوه در کاپیسا، فرآورده های هنری بگرام وکابل واز بگرامی وشیوه کی تالوگر وننگرها وازآنجاتا دهانۀ خیبر (گنده هارا) نظربه قدامت آن نگاهی بیندازیم، این سیرتارخی زنجیروار برما مبرهن میگردد. بهمین ترتیب ارتباط فرهنگی زنجیری ازبامیان بجانب غرب ازطریق دره هاوکوهپایه های افغانستان مرکزی بسمت یکاولنگ وغور تادریای هریرود وبسوی جنوبغرب تا غزنه و بست وزمین داور امتداد داشته است.

ازجانب دیگرانهدام مجسمه های بامیان کارسادۀ نبودوطالبان باوسایل دست داشت یعنی با انداخت راکت وهاوان نتوانستند پیکره های عظیمی راکه چون صخرۀ کوهی پابرجا ایستاده بودند به آسانی ویران کنند. قرارگزارشات مردم بامیان، ازیک انجنیرعرب که تخصص درانفجارداشت استمدادجستندواوبا ماین گذاری سراپای مجسمه ها موفق به انفجارآنهاگردید. منابع غربی نیزدرمورد مردمصری الاصلی بنام سیف العدل که یکی ازاعضای گروه القاعده بود گزارشاتی دارد. وی ازسال 1999به بعد مسئول اردوگاه تعلیمات دهشت افگنی جنوب کابل درمس عینک بود وافراداو میان ساحۀ تاریخی مس عینک واقع درولایت لوگر وکراچی دررفت وآمد بودند. اینکه چراالقاعده وطالبان یک ساحۀ مهم تاریخی دیگرافغانستان چون مس عینک رابرای تعلیمگاه دهشت افگنی انتخاب کرده بودند، خودمسئله ایست قابل تعمق وباآنکه سند موثقی مبنی بردست داشت مستقیم سیف العدل درانفجارمجسمه های بامیان در دست نیست، اماگمان میرود که خود یاافراد هوهمراه بانظامیان پاکستانی طالبان رادرتخریب ساحات تاریخی افغانستان وبخصوص انهدام مجسمه های بامیان رهنمایی وکمک کرده باشند. ازمصاحبۀ نمایندگان ملامحمدعمر پس ازتخریب پیکره های بامیان برمی آیدکه وی ازاین عمل منفعل بوده وبرای تبرئه خویش دلایل ضعیفی راارائه میدارد: « مااین مجسمه هارابخاطرانتقام از غربیان انهدام نمودیم چون کمیتۀ سویدن بجای کمک به اطفال افغان مبالغ هنگفتی رابرای ترمیم پیکره های بودا اختصاص داده وتقاضای مارابرای دریافت کمکهای بشری ردکردند !

ازآنجایی که دراحکام شریعت اسلامی حب وبغض ره ندارد، بدیهیست که این اظهارات بجزاز بهانه جویی چیزی بیش نیست، لذا میتوان گفت که فرمان تخریب بوداهای بامیان ازمقامهای بالاتری نافذ گردیده وطالبان درین میان مجریان این فاجعۀ بزرگ ملی بوده اند ودرهرصورت تقصیراین جفای نابخشودنی درحق تاریخ فرهنگ افغانستان بدوش آنهاست…»

وادیب فرزانه وشاعرشهیروطن استادخلیل الله خلیلی(رح) درنشیده وسروده زیبا وتأثرانگیزخود خطاب به تندیس بزرگ بودا، زمانیکه هنوزپابرجا در قلب و روندبوقلمون زمانه ها ایستاده بود، حماسۀ برشتۀ تحریرآورده که سال هاقبل به کوشش فرزند ادیب ودانشمند، مسعودخلیلی درجریدۀ میزان بچاپ رسید وفشردۀ آن چنین است:

تاکجا درکهنه طـــاق قرن ها   با تن خسته به پا ایستاده ای

تابکی خاموش ومبهوت وحزین   در دل ویرانه ها ایستاده ای

                  تا کجا ای عبرت لیل و نهار

نسل ها از چشم توگم گشته اند    در خلال کینه ها و جنگ ها

کاروان ها کاروان ها  ناپدید      در دل این دره هاو سنگ ها

                 لیک توایستاده یک پا استوار

آبگون ســیاره های آسمان      درشگفت ازروزگارت مانده اند

رود ها درسینه های کوهسار      داستانها از شکوهت خوانده اند

                  تو برهنه مانده در پایان کار

یاد ایامی که  از آوازه ات        گوش این گردنده گردون کرشدی

خازن این معبد نیلی رواق          با قد خم هر سحر خمتر شدی

                    تا کند گوهر به پای  تو نثار

آن خجسته روزگاران ای دریغ      درشکنج وچین گیتی شدنهان

هم قدر رویاند نکبت از زمین       هم قضا بارید سنگ از آسمان

               جای گل سرزد زباغ عیش خار

شمع اقبال تو گردیده خموش      معبد امید را در بسته اند

نفس تقدیرتوواژگون کرده اند     و آن طلسم بخت را بشکسته اند

                دیده نابینا وتن گردیده خوار

در دل این کوهسار هولناک        زیر این  افراشته  طاق کهن

درچه می بینی که ایستادی بپا     ازکی می ترسی که بگشایی دهن

                با کیت صل است وباکی کارزار؟

بشنو ازمن ای مسافر باز گرد      کاین جهان میدان کشتارست وبس

معنی آزادی و صلح  بشر          در کتاب عصر پیکار است و بس

              خیره شو برحرف حرفش چشم دار

جنگ معبوداست ومعبودست جنگ  نوع انسان می پرستد جنگ را

آن سلاح کهنه را بنموده نو         کرده نذرش دانش وفرهنگ را

              دین انسان است اکنون گیر و دار …   

درهمینجا باید یادآورشدکه اگردرممالک عقب مانده وجنگزده ودستخوش مهاجمین بی فرهنگ وحکومتهای دست نشانده، آثارتاریخی وباستانی را از بین میبردتا گذشته های درخشان یک ملت نابودوبه خاک وخاکسترکشانده شود، برعکس درسرزمینهای هنرپرور وفرهنگ دوست، مردم وعلمای روشن ضمیرشان درتلاش یافتن پدیده های ارزشمندهنری ورسامی ومجسمه تراشی هستندکه از زیرتوده های خاک ومغاره هاو ویرانه هابدست می آورند و مورد بازنگری وتحلیل وکاوش علمی قرارمیدهند. چنانچه درهمین هفته روز نامۀ نیویارک تایمزبروزچارشنبه وروزنامه واشنگتن بروزجمعه شانزدهم اکتوبر گزارش دادندکه اخیراٌ کاوشگران دراندونیزیا تصویر رسامی کهنی را یافته اندکه بااستفاده ازتحقیقات رادیواکتیو حدودچهل هزارسال قبل روی دیوارمغارۀ رسم شده وحکایت ازحیوانی میکندکه نمای جسدیک گاووحشی میباشد واین تصویرمیتواندفرهنگ وطرزدید واندیشه هاوتعبیرات مردم همان قرنهارا نمایندگی کند

بهرحال، دربخش دیگرنوشته های پژوهشی دانشمندهنرمندحامدنویدموضوع دیگری راکه راجع به گسترش اسلام درکهن زمان ودستآوردهای آن بوده ودر صفحات اخیرکتابش بچاپ رسیده، به شما ارائه میدهم :

« درقرون هفتم وهشتم میلادی باآنکه بازماندگان کیدارشاهان، رتبیل شاهان برای بقای سیاسی خودمیجنگیدند ومردمان بلخ و هری درزیرقیادت نیزک بادغیسی باسپاه امویان درنبرد بودند، امادین اسلام بحوالۀ نسخۀ خطی (اشکال العالم) تی درکابل که شدیدترین مقاومتهارادربرابر سپاه اعراب نموده، ره گشود وعلت آن آشناشدن مردم به تعالیم دین اسلام بود.

آغازگسترش تعالیم اسلامی درفارس، خراسان وماوراالنهردرعهدخلفای راشدین صورت گرفت که البته بالشکرکشی هایی توام بود، امابرخلاف آنچه تبلیغ گردیده، دین اسلام تنهابزور شمشیرگسترش نیافت، بلکه تعالیم روشن گرانۀ قرآنی مبنی برپرستش خدای یگانه، یعنی فلسفۀ وحدانیت، تاکید بر عدالت اجتماعی، تامین مساوات بین ابنای بشر، دادن زکات به طبقۀ محروم و احترام به کرامت انسانی باعث گرویده شدن بیشترمردم به دین اسلام شد. دورۀ خلافت امویان درافغانستان باوصف پذیرش فرامین الهی، مواجه به مقاومت شدیدمردم برای استقلال سیاسی وفرهنگی شان بود. درعهدخلفای عباسی مبارزات ابومسلم خراسانی وسپس هروی ازآزادیخواهان نهضت سپید جامگان هرات منتج به آزادی خراسان باظهور طاهر پوشنجی گردید، وسپس سلسله های مقتدرصفاریان، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان وغوریان بر خراسان، ماوراالنهر وبخشهای فارس که تت سلطۀ خلفای بغداد نبوده، حکومت کردند.

* این دوره عصرشکوفایی ادب وفرهنگ درخراسان وماوراالنهرشناخته می شود. بزرگترین شعرای سبک خراسانی چون بوشکوربلخی، رودکی سمرقندی شهیدبلخی، رابعۀ بلخی، دقیقی، عنصری، عسجدی، فرخی سیستانی وفردوسی توسی، همچنین بزرگانی چون ابوریحان بیرونی، عبدالحی گردیزی، (ابوالفضل) بیهقی وحکیم ابوعلی سینای بلخی درین دوره ظهورکردند. بهمین ترتیب هنرمعماری سبک غزنوی وغوری وشیوه های خطاطی اسلامی به اوج رسید. البته ناگفته نبایدگذاشت که خلفای عباسی درراه رشد ثقافت اسلامی خدمات شایانی نمودند، بخصوص بغداد درهنگام خلافت هارون الرشید با خدمات خاندان برمکی بلخی، مرکزعلم وادب بود. کتابهای علمی وفلسفی زیادی از زبانهای هندی ویونانی به زبان عربی ترجمه شد. بغداددرین عصر نه تنهامقرخلافت اسلامی بلکه شهری بودکه منحیث مرکزثقافت اسلامی نیز شناخته می شد.

درین عصر فرهنگ مشترکی درممالک اسلامی که از انداس تاکشمیر ودر شمالشرق تا ختن وسعت داشت، مردمان سرزمینهای مختلف رابهم پیوند می داد. ازینرواصطلاحات(جهان عرب Arab World) و(جهان ایرانیIranian Word) یا(ایرانزمین) که زادۀ افکاراستعماری قرن نزدهم وآغازسدۀ بیستم است، واقعیتهای تاریخی و فرهنگی بخش بزرگی ازقارۀ آسیا رادربر نمی گیرد. »

خوانندگان گرامی علاقمندتاریخ وغنای فرهنگی مردم باشهامت وهنردوست افغانستان، سعی خواهید ورزیدتاکتاب پرمطلب وروشنگردانشمند درهمه ابعاد فرهنگی، جناب استادحامدنوید، نویسنده وهنرمندوپژوهشگروطن عزیز راکه پر ازگذشته های شکوفان ونگین تابان دوره های باستانی بوده است، به دست آورده وازمطالعۀ آن به غنای دانش همگانی فرهنگی تان بیفزایید. درهمین فرصت فهرست عناوین عمدۀ این اثرماندگار رابه شماارائه میدهم :

فصل اول: بررسی آثارهنری پیش ازتاریخ افغانستاندوم: آغازمدنیتهای شهری وآثارهنری این دورهسوم: تمدن افغانستان درعصرویدی واوستایی و بررسی آثارهنری این دورهچهارم: ورود اسکندر به آریاناپنجم: جهان بعد ازاسکندر وشکل گیری دولت مستقل یونان باختریششم: بررسی آثارهنری آی خانم وبگرامهفتم: دورۀ ظهورمکتبهای اصیل هنری درسرزمین آریاناهشتم: هنرعصرکوشانینهم: آثاربودایی دورۀ کوشانی یاعصرطلایی هنر پیکره سازی افغانستاندهم: نگاهی به آثارشکوهمندهدهیازدهم: ظهور کیدار شاهان وعصرعروج هنری بامیاندوازدهم: بررسی هنرافغانستان ازعصر یفتلی هاتاکابل شاهانسیزدهم: معابدوآثار هنری عصر کوشانویفتلیچهاردهم: تمدن افغانستان درعصرکابلشاهان، ازآغازسدۀ هفتم تا ظهوردین اسلام.

این معرفی مختصریک اثرگرانمایه و روشنگرتاریخ وفرهنگ افغانستان، نوشتۀ دلپذیراستادهنرمند ونویسندۀ پژوهشگر، دوست گرامی وعالیقدرم استاد حامدنوید رابه آرزوی صحت وسعادتش باتذکرشعری ازصفحۀ274 کتاب خاتمه میدهم :

گر چه دیوار افگند سایـه  دراز     

   بازگردد سوی اوآن سایه باز

این جهان کوه است وفعل ما ندا 

  با ز می آید به سوی ما صدا