برهان الدین نامق وچهار بیتی هایش

ای زادۀ غمها و رنجهای کهن
ای مردم آزمودۀ صد فتنه و فن
جلاد زمان بتو ندارد رحمی
تا کی طمع رحم کنی از دشمن
***
امروز بمیرد هرکه او پویا نیست
اسرار وجود خویش را جویا نیست
خواهی گر حیات، برو غنی شو غنی
هرکس بجهان گداست پایا نیست
***
دزدان جهان جمع شدند در وطنم
بردند بغارت گل باغ و چمنم
باغبان بخواب رفته ندارد خبری
چیدند سمن و یاسمن و نسترنم 
***
آنانیکه امروز ژاژخایی دارند
بر مردم ما حکمروایی دارند
عمال سیا و استعمار اند مدام
اورنگ سیاۀ مافیایی دارند
***
دزدان جهان تا که بوند در صف ما
هیچ چیز نماند از وطن در کف ما
با آمدن سیکولران در جمع شان
میسوزیم و کس ندیده دود و تف ما
***
گاهی سخن از حلال و گاهی ز حدث
گفتیم و نکردیم از حقیقت بحث
گاهی ز روس و گهی ز چین رفت سخن
این عمر گرانمایه سپردیم به عبث
***
روزی که به استعمار ما یار شدیم
بیچاره شدیم، ضعیف شدیم، خوار شدیم
دادیم همه چیز ز دست ای یار عزیز
بنگر که چسان غریب شدیم، زار شدیم
***
تا کی ز بیچاره گیمان ناله کنیم
زامداد فرنگ گرفته نواله کنیم
با دهل کسان رقص کنیم ساز کنیم
خود را بکنار غیر حواله کنیم
***
هر قوم که بیش لاف اصالت دارد
بیش از دیگران جعل و خجالت دارد
چون نیک بتاریخ وی اندازی نظر
تاریخ پر از شر و رزالت دارد
***
مسلمان رفته در خواب قرون است
جهان وی سراسر پر ز خون است
ز دوستان بیشتر از تیر دشمن
تنش مجروح شدۀ صد فسون است
***
جهان بازیچۀ شیطان شد امروز
مسلمانان اسیر آن شد امروز
بکن افسوس بر حال مسلمان
که با ابلیس چون همخوان شد امروز
————-
ب. نامق