لحظه های سبز صداکه حاوی غزل های جناب وجودی است ، بیشتر سنگینی کلام، عمق معنا، پختگی تصاویر و ترکیب های بکر او را به نمایش گذاشته است. محتویات این کتاب حاکی از تحول اندیشه و زبان او در مرز های غزل و بیان شعر است که با ارایۀ تصویر های تازه و رسا بازار بلورین غزل ها را بر روی خواننده گانش به ارمغان آورده است.استاد وجودی در بهار غزل های این کتاب به گونۀ دیگری ظاهر می شود. او دیگر از رنگ رنگی ها رهایی یافته و پیمانه دار بادۀ بیرنگ عشق گردیده است و چنان برای نگهداری آن به مراقبت شاعرانه دل بسته است که در موجی از استغنا هرگز حاضر نیست تا دهان طلب را پیش هر کس و ناکس وا نماید؛ زیرا او چنان مست بادۀ بیرنگ عشق گردیده است که گویی در اوج توانگری و بی نیازی با فقر مادی دل بسته است و اما در مقام استغنای معنوی حتا از عقاب های بلند پروز باج می گیرد . در این باجگیری ها چنان از منیت تهی گردیده است که در عین تنگدستی ها خویش را در مقامی می یابد که هرگز حاضر نیست تا دست طلب را به سوی ناکسان ونامردان دراز کند. چنانکه می گوید:
این بدان معنا نیست که گویا استاد وجودی به استغنای معنوی دست یافته و دشواری های ناشی از فقر کشندۀ مردم را به باد فراموشی سپرده است، هرگر نه . او همیشه در مورد زنده گی مردم اندیشیده و واقعیت های عینی جامعۀ خود را با گوشت و پوست لمس و احساس میکرد. او بدین گونه واقعیت های آشکار جامعۀ خود را در سروده هایش به نمایش گذاشته و بر آنانی انگشت انتقاد نهاده است که غرق عیاشی و فحاشی اند و از رنج مردم فارغ هستند . در این شعر :
یا در این شعر که کامرانی های مردان افتاده در فرش های زرین را به باد انتقاد گرفته است که در کاخ های به غارت برده شده تکیه زده اند و سرخوش از مستی شراب بی تفاوتی ها و بی دردی های هستند. به این بیت نگاه کنید .
به فرش راحتی در کامرانی دو بالا مست از بوی شرابی
اما او باز هم موفق شده تا از در آزمون ها بدر شود و با بازی های فرافگنانه از دغدغه های روزگار به یاری عشق خویش را رهای ببخشد تا مبادا با از دست دادن نقد، نسیه را از دست بدهد. از این رو هرگز از کاروان عشق جدا نمی شود و دریچۀ دل خویش را بر روی مهرویان عالم نمی بندد؛ زیرا هراس از این دارد که تا مبادا شکار پائیزی خزان روزگار معنویت زدایانه شود . او تلاش مستمر کرده است که حتا از حسن پائیزی هم اندکی بهره مند شود تا در چاشتگاۀ بهار حسن دل انگیز آن از تماشای شگوفه تنان و از جلوۀ زیبایی های فراتر از خورشید محروم نگردد . این بیت در شعر “پائیز حسن” :
استاد وجودی گاهی چنان درگیر وسوسه های عاشقانه میگردد که غزل هایش “به زیر خیمۀ نیلوفری” می نماید که حتا بی تابی های شوردلانۀ خویش را در سیمای ضعف و لرزش های معشوق خود به تماشا میگیرد. گویی معشوق را به سان پری زده یی می یابد که در نهایت ضعف و ناتوانی به جای خود ایستاده است و دست و پایش گویی از شرم می لرزد.
این بیت در شعر “به زیر خیمۀ نیلوفری”
کنون که دیدمش از ضعف چون پری زده گان ستاده بود به جا دست و پاش می لرزید
استاد وجودی به یاری این لرزش های معنا دار بالاخره فایق می آید تا در بستر اشعار دل انگیز “سالی در مدار نور” اندکی آرام بگیرد و وسوسه های پایان ناپذیرش در مدار های نورین غزل های کتاب یاد شده تلطیف شوند.
۵ – سالی در مدار نور: با دو مقدمه یکی به قلم استاد باختری و دیگری به قلم لطیف ناظمی زیور چاپ یافته است.غزل های این کتاب از نگاۀ محتوا به دور یک محور دور می خورند و بازگو کنندۀ رمز و راز عرفانی بوده که بیانگر شور و جاذبه های عرفانی استاد وجودی است . او به گونه یی توانسته است تا شوری را که در آوان نوجوانی که سخت تهدیدش میکرد، در سایۀ جاذبۀ این غزل ها به نوعی آرامش سرشار از غنای عرفانی مبدل نماید، به مقام تلطیف رسد و در میدان سکر و صحو و در شرب مدام کشف و شهود به نوعی آرامش کمتر بیرون غوغایی و بیستر درون غوغایی نایل آید . این بالنده گی ها بود که در سایۀ معرفت پویا ملقب به نجم العفایش گردانید . به این ترتیب روح آشفته و سودایی او را از نگرانی های رنگ رنگ به نوعی بی رنگی ها به مقام تمکین رسانده است؛ اما این تمکین ایستایی نه، بلکه نوعی تحرک تازه است که استاد وجودی را به دنیای بی رنگی ها رهنمون کرده و به رنگ و رخ غزل هایش شفافیت بیشتر بخشیدند . او توانست تا با این تمکین شاعرانه فصل تازه یی را در روح غرل هایش بدمد و در موجی دیگر و با آرایشی دیگر رخ بنمایند. این رخ نمایی های تازه در “سایۀ معرفت” گره محکم یافتند و در باغستان سروده های تازه اش پرشگوفاتر از گذشته به بار و برگ بنشینند. در این کتاب است که زنده گی، آزادی و عشق از لبالب غزل هایش موج میزنند و با ترک بنده گی از هوس برائت می خواهد تا مبادا در آستان بنده گی ها مزد بگیرش نماید. در این بیت :
زنده گی آزادی وعشق است و ترک بنده گی ای هوس در آستان غیر مزدورم مکن
زیرا به باور استاد وجودی اصل زنده گی اختیار عشق ورزیدن و آزادی است و هرگاه این دو نعمت خداداد از آدمی گرفته شود . او دیگر از خود تهی شده و در این صورت تمامی مایه های بازگشت به خویشتن را نیز از دست میدهد. برای رهایی از خود بیگانگی ها و بازگشت به خویشتنی های آگاهانه و فعالانه فریاد برمیدارد که دل اگر یاری کند، انسان چنان دارای هنر های والا و انسانی است که هرگز در بند باقی نمانده و بصورت حتمی به مقام رستگاری نایل می آید . در این بیت:
اختیار عشق و آزادیست اصل بنده گی دل اگر یاری کند چندین هنر داریم ما
۶ – سایۀ معرفت : این کتاب حاوی مثنوی ها، منقبت و سروده های خانقایی است که شامل غزل، حمد، نعت، مثنوی و تصنیف ها است که بیشتر در قالب غزل سروده شده اند . این کتاب
شامل یک سلسله غزل هایی است که سرشار از روح عرفانی بوده و شرب دمادم عشق و مراد را نثار عاشقان و سالکان راه مینماید . استاد وجودی توانسته است تا با عبور از کرانه های ناکرانمند شعر، زبان و بیان به آستانی دست یابد که پس از سوختن های پیهم در سرورده های عاشقانۀ مولانای روم و پختگی های کلام در اشعار بیدل راه به سروده های خانقایی پیدا کرد و دل نالان خویش را در شرب دمادم عشق سیال از لالهانی ها و گم گشتگی ها رهایی بخشید. مانند این بیت ها :
پرم بستی و پروایم نداری غمی دل بستگی هایم نداری
به زندانی قفس زارم فگندی دل و داغ تمنایم نداری
تو میدیدی چه ها دیدم زعشقت به یاد از دیدنی هایم نداری
ندیدی چون مرا در صورت خویش خبر از حسن معنایم نداری
به زاری حیدری با عشق میگفت پرم بستی و پروایم نداری
اما بازهم استاد وجودی در سرایش این اشعار آنقدر در خود فرو نمی رود که زیبایی های طبعیت و لحظه های سبز بهاری را از یاد ببرد. تا مبادا با در خود فرورفتن انسان، جامعه و جهان را از یاد ببرد. از این رو است که به رنج های زنده گی و مردم متوجه شده و بر جنگ و نامردمی ها نفرین می فرستد و می گوید که ای کاش در روی جهان جنگ وجود نمیداشت، زیرا جنگ عامل تباهی و بربادی انسان و انسانیت است . او نه تنها جنگ را مردود و محکوم می شمارد؛ بلکه شیشه گرانی را به باد انتقاد می گیرد که با سنگ تزویز نهادن در میان شیشۀ راستی ها و پاکی ها تشنج و بد امنی ها را دامن میزنند. این نگاۀ شاعر در لحظه های سبز بهار رونمایی می کنند:
ای کاش که در روی جهان جنگ نمی بود در کارگۀ شیشه گران سنگ نمی بود
این رونمایی ها است که لحظه های سبز صدا بک باره در “صور سبز صدا” چهره می نمایانند ..
۷ – صور سبز صدا: این کتاب نیز متشکل از غزل های جناب وجودی است که بیشتر در کابل سروده شده اند و بیانگر تحولات آشکار در زبان و شیوۀ بیان او است. تازه گی تصویر ها، در رقص های واژه های زیبا و شسته بیانگر این تازه گی ها است که پرداخت های بکر زبانی او را با جاذبه های عاشقانه به خواننده مینمایانند .
از همین رو است که استاد باختری می گوید: حیدری وجودی پیرانه سر بار غزل ها را به دوش میکشد و شاید جناب باختری دریافته بود که بردن بار غزل های عاشقانه در هنگام پیری امری ساده نه؛ بلکه خیلی دشوار هم است؛ زیرا عشق در جوانی توفان زا و خیلی عاطفی و احساساتی است و اما عشق در آوان پیری اندکی به پختگی میرسد و با کاستن از جاذبه های جوانی در جاذبه های پختگی به قول مولانای روم : “معنی این زنده گی سه حرفی بیش تیست خام بودم ، پخته گشتم سوختم” بی آنکه به قوام برسد، درد سوختن های دمادم بی تب و تاب تر می شود؛ هر چند عشق هنگام جوانی در زمان پیری ملا آور است و شور و جاذبه های عشق هنگام جوانی را نشاید تا در هنگام پیری به پیش کشید. عشق در هنگام جوانی میلی به سوی شوریده حالی جنون آسا و اما در هنگام پیری میل وفرط به سوی استواری و متانت دارد که بردن بار متانت دشوارتر از کوله بار احساسات است. استاد وجودی در مرزی از شوریده حالی ها و استوار قدم برداری ها یا به عبارت دیگر در درمرزی از عاطفه و احساسات و عقلانیت به کشف و شهودی نایل می آید که در موج دریای نگاۀ استثنایی گردش جشم سیاهی ناگاه او را به تاراج می برد و در دریای خروشان نگاه های او از خود بی خود میگردد. چنان بی تب و تاب میگردد که گویی مهتاب را در ابر ابریشمین به تماشا نشسته و در جاذبه های ناکرانمند سیاه چشمانی با تن پوشی سیاه در وادی حیرت فرو می رود . به این ترتیب “طور معرفت” را در “طلسم حیرت” به تماشا می نشیند .
گردشی چشم سیاۀ تو خوشم می آید موج دریای نگاۀ تو خوشم می آید
همچو مهتاب که بر ابر حریری بارد تن و تن پوش سیاۀ تو خوشم می آید
استاد وجودی هر جند خویش را در وادی طلسم و بحر حیرت می یابد و اما باز هم تلاش وکنکاش را از دست نداده و در پی دستیابی به طور معرفت، بدون اینکه “طلسم زده”شود، لحظه یی هم از رفتن به سوی وادی آزمون های بزرگتر شانه خالی نمی کند . در این تلاش پیگیر قامت های بلند و بالایی غزل هایش دوبالا قامت آرایی کرده و در تولدی دیگر آشکار میگردند و این کودک نوزاد در “میقات غزل” رخ مینماید.
میقات تغزل کتاب دیگر حیدری وجودی است که حاوی اقسام شعر شامل رباعی، غزل و شعر سفید است که با مقدمۀ خودش اقبال چاپ یافته است که حاوی حرف هایی پیرامون انواع شعر و شناخت آن بوده و داد سخن را در حق شعر ادا کرده است. استاد وجودی در این کتاب به طبع آزمایی بیشتر آغازید و با سرودن اشعاری در فورم تاره به نام شعر های سفید راه آزاد سرای را برای آینده گانش بوجود آورد .استاد وجودی تلاش خستگی ناپذیر نمود تا تجربه های فردی خود را هرچه بیشتر تعمیم ببخشد تا تجارب خویش را توسط زبان و تخلیلش برای دیگران منتقل سازد . برای نیل به چنین هدفی هیچگاهی از تامل در زبان، تخیل در واقعیت ها، دقت در معنا و آموزش از تجارب دیگران دریع نورزید. بار بار استعداد، خلاقیت و تازه آفرینی ها را از یاد نبرد تا دست کم از دیوار گرانسنگ عبور ناپذیر ناگفته های خیلی آزمونی سلامت بدر آید . دراین شکی نیست که او هم دریافته قالب های شعری برای شاعر به زندانی مبدل می گردد و چون حلقه های زنجیررشته های احساس وتخیل بهم می بندند که چشمۀ سرشار قریحۀ ذاتی شعری او را نیز به زنجیر می بندند تا از هر نوع جنبش و تراوش بازماند . اینجا است که شاعر در موجی از قالب شکنی های شاعرانه خود به دنبال نقد رفته و به شالوده شکنی در شعر می پردازد . چنانیکه مولانای روم این شهپر جبریل سخن زمانیکه مستی بی پایان و شور عریان سرتا پایش را فرا گرفته و موج ستیزنده و عصیانگری ذهنش را به گروگان میگیرد . خویشتن خویش را در برابر انبوهی از مقاهیم تفسیر ناذیر عاجز یافته و نغمه رهایی از خویشتن را از سرگرفته و می خواهد ناگنجایی های خویشتنی را در درون شعر بریزد ؛ اما بزودی متوجه می شود که قالب های تنگ شعری در بحر های گوناگون عروضی گنجایش فاش گویی های او را ندارند ، از همه ییزاری می جوید و فریاد برمیدارد : قافیه و مفعله را گو همه سیلاب ببر پوست بود پوست بود در خورمغز شعرا
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.