من با نویسندۀ پرکار ومتجسس آقای عتیق رحیمی٬ بادو وسیلۀ آشنایی پیداکردم، یکی اطلاع ازنشرکتاب او باعنوان(سنگ صبور) ودوم ازطریق شناسایی با پدر فرزانه وشاعر اوجناب حاکم صاحب عطاءالله رحیمی، که مدتیست در ورجینیا دریک عمار سالمندان درهمسایگی هم زندگی میکنیم و تقریبا هرروزه باهم دید وبازدید وتبادل نظر خاصتا براوضاع پرتلاطم افغانستان می کنیم . وقتی کتاب فرزند برومند اوعتیق جان که باری تلفونی درپاریس بااو مکالمه نمودم بدستم رسید، این جملات درصفحات اخیرکتابش نظرم راجلب نمودکه ترجمۀ فارسی آنرابه شما ارائه می دهم:
دریک روززمستان سرد ویخبندان شهرکابل، عابرین جسدمرد سقایی را یافتند که بافیرگلوله به تختۀ پشتش به قتل رسیده بود ویک سگ ولگرد جسد بیجان اورا کشان کشان به نزدیک یک منبع آب درحوالی هوتل انتر کانتیننتل نقل می داد. درهمان زمان در ستدیون کابل یک زن به جرم اینکه مرتکب زنا شده بود سنگسارمی گردید وعاشقش که یک تاجراهل هنود بود دریک باغ بردار آویخته شده بود…همچنان درشاهراه پرازدحام بین پاریس و امستردام یک مردچهل وپنج سالۀ افغان تبار فرانسوی دریک تصادم جان باخته بود…
متن رومان عتیق رحیمی به زبان فرانسوی بامکالمه وشرح حال دوطفلی با نام های شیرین ویوسف آغازمی یابد که درصبح هنگام درحالت نیمه خواب باید بستررا ترک بگویند واز خانه بیرون بروند… دربیرون منزل گرچه برف وبارانی نمی بارد ولی سرمای شدیدزمستان همه چیز رامنجمدساخته است، سرتاسرشهرکابل بازمین های خشک وآسمان کبود وکوههای خاکستری ودریای مکدرش به یک منطقۀ یخبندان تبدیل گردیده است واکثر مردم درزیرصندلی های گرم کنندۀ عنعنوی حتی اگر منقل آتش ندارند، میخکوب شده اند، اما عدۀ درآغاز صبحگاه جهت گرفتن وضو وادای نماز با شنیدن اذان ملای محل به سمت مقصود عجله دارند، و یوسف بایدآب وضوی برخی از نمازگزاران راتهیه کند، درغیرآن موردضربۀ شلاق وقمچین قرار خواهد گرفت، و شیرین دخترک پرخواب وخیال به فکرقصه های مادرخود که ازکشته شدن هندو ها بدست طالبان وتخریب مجسمه های بودا دربامیان حکایت میکرد، خواب شبانه از چشمانش فرارمی کرد…
نویسندۀ عزیز دریکی ازصفحات کتابش ازجوانی صحبت میکندکه در تلاطم وبحران اوضاع تاریک وطنش، سرزمین مادری راباید اجباراً ترک بگوید و پناهگزین مملکت دیگر (خاک فرانسه) شود… همچنان درین رومان پرماجرا قصه های تراژیک مهاجرین وپناهگزینان ودستبردهای رقت انگیز طالبان وامثال آنها، جسته جسته یادآوری شده است، که نمی توان همه را با تفصیل حکایت کرد. امیداست روزی نویسندۀ پرکار وپژوهشگرعتیق رحیمی بتواند ترجمۀ فارسی این کتاب یا رومان گزارشی وتاریخی اش رابچاپ برساند تابدسترس همگان درداخل وخارج افغانستان قراربگیرد.
اینک بامعرفی بسیارمختصراین کتاب پرمحتوا که در284صفحه به زبان روان فرانسوی بچاپ رسیده است ومن نسبت معاذیرصحی نتوانستم قسمت های عمدۀ آنراترجمه کنم، با آرزوی حوصله مندی وصحت وسعادت عتیق جان رحیمی، شعر شادروان استادمحمدعاقل بیرنگ کوهدامنی راکه درقبال تخریب تندیس های بودا سروده شده ونویسندۀ عزیزچندین بار درکتابش از این تخریب جنایتکارانه وتکاندهندۀ طالبان گزارش داده، یادآورمیشوم:
ای سنگ، ای شکوه مقدس، ترا درود
از سبزه و ستاره و از ساحل کبود
ای بیشهء بهشت خدایی، ترا سلام
بودا به نقش سنگ، در آغوش تو غنود
ای شاهکار دست بشر در طی قرون
خورشید و کوه و دره، شکوه تو می سرود
ای قامت بلند تو، تاریخ را نماد
ای نام با شکوه تو، فرهنگ را نمود
یک فوج از کرانهء وحشت، فرا رسید
با توپ و با طیاره و با گرز و با عمود
آمد گروه جاهل اوباش بیخبر
تندیسه را شکست و بخاکش فرو نمود
ای طالب! ای کتاب جنایت، به نام تو
بودا، چه گفته بود خود آیا چه کرده بود
ای سنگ، در عزای تو من، گریه میکنم
در زیر آسمان خدا، مثل تو، نبود!
زین کار جاهـلانه، شد اسـلام در شگفـت
بودایی و مسیـحی و موسایی و هُـنـُـود
کاری که کرد لشـکرجهل و جنون و جنگ
چنـگیز خود نکرد و سـکندر نکرده بود
هرگز کسی به چشم حقارت ترا ندید
ترســــا و گبر و هـرمزی و مومن و یهـود
این کور ازکجاسـت خودش؟ با کدام چشـم
ویران کند نگاره و آثــــــار و یاد بود
ای سـنگ! در عزای تو من گریه سـر کنم
در زیـر آسـمان خـــــدا مثـل تو نبود
در ماتم تو گــــریه کند تا به رسـتخیـز
آمویه و فـرات و هـریـــوا و زنده رود