در این شکی نیست که خداوند در زمین بالاتر از صلح واژه یی نیافریده است و هدف اساسی رسالت پیامبران هم ایجاد فضای صلح و صفا و همدلی در زمین خدا است. از همین رو است که قرآن صلح را خیر بزرگ خوانده و تاکید کرده که میان برادر تان صلح کنید. بنا بر این هدف جهاد فی سبیل الله هم تحکیم صلح است و خدا می گوید تا زمانی بجنگید که صلح آرامش و ثبات در زمین خدا باز گردد. نظر به این آیت هیچ جنگی مقدس نیست که هدفی غیر صلح داشته باشد. از این سخن فهمیده می شود که صلح در قاموس ادیان آسمانی اصل است و بار اهورامزدایی دارد و برعکس جنگ شر است و بار اهریمنی دارد. بنا بر همین اصل است که با آمدن حق در رکاب صلح باطل نابود می شود و شیطان از معرکهء حق و باطل تاریخ فرار کرده و فرسنگ ها فاصله می گیرد. از همین رو است که با حضور بنده گان صالح خدا که خداوند آنان را وارثان زمین خوانده است، شیطان، نیرو های شیطانی و کارگزاران شیطان یعنی به تعبیر قرآن لشکر خناس فرسنگ ها فاصله می گیرند و از دور به مانور های شیطانی خود می پردازد. از همین رو است که شیطان یارای ایستادن در فضای صلح را ندارد و نه تنها از آن دوری می کند؛ بلکه از دور برضد آن توطیه می کند و برای تخریب روند آن از هیچ ترفندی دریغ نمی کند. با توجه به حقانیت
صلح بوده که تاریخ در فلسفهء ادیان نبرد پایان ناپذیر داد برضد بیداد تفسیر شده و تا زمانی که داد برقرار نشود، بیداد هرگز دست از جور برضد انسان مظلوم برنمی دارد. با توجه به اهمیت صلح است که علم جامعه شناسی با تایید ادیان توحیدی، عدالت در جامعه را در عرصه های گوناگون یگانه بدیل برای استقرار صلح و آرامش در جامعه خوانده و استبداد عدالت زدایی را در ابعاد مختلف مردود شمرده است. با توجه به همین مسأله است که توحید و عدالت دو اصل جدا ناپذیر در ادیان ابراهیمی قبول شده و هر یک ممد و تقویه کنندهء دیگری اند و در واقع لازم و ملزوم هم اند. توحید در واقع جاده را برای عدالت می گشاید تا بساط شرک سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از جامعه برچیده شود و عدالت در ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن به جامعه برمی گردد. تنها در سایهء عدالت سیاسی است که قدرت به فساد نمی گراید و حاکمیت به جور کشانده نمی شود، استبداد قومی و زبانی در سیمای بدتر از فاشیسم جهره نمی نماید، شخصیت ها، تاریخ، فرهنگ و تمدن کشور مسخ نمی شود و ارزش های بزرگ تاریخی، فرهنگی و ملی ما صدمه نمی بینند.
عدالت سیاسی به حوزه قدرت و سیاست و مشارکت مردم رابطه پیدا می کند و نسبت سایر ابعاد عدالت در جامعه نقش بنیادین و تعیین کننده دارد. در روشنایی عدالت سیاسی است که بحث شایسته گی در ادارۀ کشور، چگونگی بدست آوردن مشروعیت حاکمان مطرح می شود. واضح است، زمانی که زمامدار سیاسی شایستگی احراز مقام را پیدا می کند، حکومت عادلانه و در غیر آن استبدادی و ظالمانه است. این حکومت با رفغ محدودیت زمینه های مشارکت برابر، آزاد و وسیع را در حوزۀ سیاسی فراهم کرده و قدرت را با توجه به استعداد و شایستگی افراد تقسیم می کند. آشکار است که در چنین حالت فضای عادلانه برای مشارکت سیاسی بوجود می آید و شهروندان کشور خود را برخوردار از برابری، آزادی، امنیت و رفاه احساسی می کنند.
در نبود عدالت سیاسی است که فاشیسم در قبای منحوس قومیت چهره می گشاید و زبان در عبای خرد ستیزی رنگ جامع الکمالات را به بر می کشد و با کشتن شخصیت ها و به تحریف کشاندن زبان و هنر به تحریف فرهنگ می پردازد و با قربان کردن ارزش های متعالی در جامعه، به شماری جاهلان و بی سوادان تمسک جسته و با به به قربانی کردن اصل و ارزش های اصیل و با پیش کشاندن فرع و یا به گفته یی بی ارزشی ها بر سر قافله داد را فدای بیداد، حق را فدای باطل و اصل را قربانی فرع می نماید و چه جالب که این همه ناروایی ها را بوسیلهء کارگزاران خود خیلی قشنگ و فیشنی در نماد قومیت و زبان رنگ مقدس می دهد. از این رو است که امروز صلح و عدالت در کشور ما در کوره راۀ تبارگرایی به دار آویخته شده است و مردم در زیر حاکمیت حکومت های فاسد سخت ضجه می کشند.
از آنجا که عدالت اجتماعی و عدالت سیاسی و اقتصادی با یکدیگر روابط تنگاتنگ دارند. بنا این در تحقق عدالت اجتماعی رویکرد زمامنداران و برنام ریزان حکومت و هم رفتار شهروندان با یک دیگر مورد توجه و مطالعه قرار می گیرد. از همین سبب عدالت اجتماعی از یک سو با مفاهیم سیاسی و اجتماعی چون؛ برابری، آزادی و مشروعیت سروکار دارد و از سویی هم با نهادهای عینی اجتماعی و سیاسی مانند؛ دولت، حکومت و گروههای اجتماعی و توزیع قدرت و مشارکت سیاسی و اجتماعی مردم رابطه پیدا می کند.
از این که تنها در فضای صلح و آرامش است که زمینۀ تحقق عدالت در ابعاد گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تامین می شود. بنا بر این از لحاظ آسیب شناسی های جامعه شناسانه که تمامی نهاد را منبع ارزش ها تلقی می کند، صلح در کارزار عدل الهی و عدالت اجتماعی نه تنها نقش تعیین کننده دارد که حتا حرف اول را نیز می گوید؛ زیرا که صلح در خط مقدم عدالت اجتماعی قرار دارد و عدالت زمانی به یک جامعه برمی گردد که در مرز و بومش صلح و ثبات سایهء سنگین و در ضمن نورافشانی داشته باشد. در این صورت است که عدالت مجال پر زدن به حریم جامعه را پیدا می کند و تا قاعده ها و زوایای تاریک جامعه نزدیک می شود. تامین چنین عدالت در جامعه زمانی ممکن است که در برج و باروی آن توحید نمود داشته باشید و در ابعاد گوناگون حکمروایی داشته باشد. البته توحید در عمل نه در شعار؛ زیرا توحید شعاری فریبنده و مشمیز کننده است؛ زیرا این رویکرد نه با توحید؛ بلکه با شرک اجتماعی می انجامد. هدف اصلی شرک زدایی در ادیان الهی هم پیش گیری از شرک اجتماعی؛ زبرا شرک دینی در نماد ثنویت و تثلیث دوگانه نگری و سه گانه نگری را در پیوند به تمامی عرصه ها بویژه در بعد اجتماع بوجود می آورد که نه تنها صلح؛ بلکه عدالت اجتماعی را نیز در سطح فردی و جمعی متضرر می سازد. این دوگانه نگری های شرک آلود است که شرک اجتماعی و اقتصادی را در سطوح مختلف بوجود می آورد. تعصب قومی و برتری جویی ها و امتیاز طلبی های قومی نماد آشکار این شرک است که ریشه در شرک اجتماعی و چند گانه نگری های طبقاتی دارد. شرک اقتصادی هم نمادی از شرک دینی و مذهبی است؛ زیرا چند گانه نگری های اقتصادی است که دیدگاهء طبقاتی را بوجود می آورد که بوجود آمدن طبقات فرعونی، قارونی و بلعم باعوری ریشه در همین دیدگاهء طبقاتی دارد که گاهی در نماد زر، زور و تذویر عامل بی ثباتی ها و تنش های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در جامعه می شود و صلح را بیش از هر زمانی تهدید می کند. چنان که بسیاری از انقلاب ها ریشه در فقر داشته است. چنان که انقلابیون فرانسه با فریاد های ” نان نان” به سوی قصر لوی ۱۶ مارش می کردند که خانمش برای شاه گفت، نان که نیست کلچه بخورند.
از این رو عدالت اقتصادی جایگاۀ بلند تری در تامین عدالت اجتماعی در جامعه دارد؛ زیرا عدالت اقتصادی، معنای تامین و رعایت حقوق اقتصادی در حوزة رفتارها و روابط اقتصادی را دارد. درست این زمانی تحقق کامل پیدا می کند که هر یک از افراد جامعه، حق خود را از ثروت و درآمدهای جامعه به دست آورند. در مورد حق نظریه های متفاوت است، شماری می گویند، حق به معنای نفع و امتیاز است که متضمن معنای نفع و امتیاز است و از سویی هم حق و تکلیف همزاد یکدیگر هستند. هر کجا از حقی برای افراد بشر سخن گفته می¬شود، در مقابل آن، تکلیفی نیز برای آنها وجود دارد. از دیدگاه اسلام، منشأ حق برای انسانها کار و نیاز است. تمام نعمتهای جهان برای انسان آفریده شده و همة انسانها از نعمتهای جهان بالقوه حق دارند. تنها کارو تلاش است که این حق را بالفعل و محقق می سازد. حکومت ها مکلف اند تا فرصت های کاری را برای همه فراهم بسازند تا هرکس با داشتن کار آبرومندانه و بر وفق حالش ار نعمات الهی برخوردار شوند. همچنین انسانهایی که نیازمند هستند ولی توان کار ندارند، نظام در برابر شان مکلفیت دارد. (۱)
مرحوم صدرا عدالت در امکانات و فرصت های اولیه را مبدا و رابطه ها و فرایند تولید و توزیع را فرآیند خوانده و نتیجۀ آن را عدالت در وضعيت نهايي و نتيجه عملکرد نظام اقتصادي می داند. وی هرچند به هرسه پرداخته است و اما اما در نظريه عدالت، فقط دو معيار “توازن عمومی” و “تامين اجتماعي” را در جايگاه ارکان عدالت اقتصادی معرفی می کند. (۲) گفتنی است که اقتصاد دانان در خصوص عدالت دو دیدگاه کاملا متفاوت دارند: عده ای بر این عقیده اند که عدالت منشا ی خارجی دارد و از خارج باید به سیستم اقتصادی تزریق شود. مارکسیست ها و سوسیالیست ها نمونه بارز این افراد هستند؛ اما گروه دیگری معتقدند که اگر نظام اقتصادی به شیوه صحیح اعمال شود، خودش در درونش عدالت را برقرار می کند و نیازی به اعمال عدالت از خارج نظام اقتصادی نیست . البته در کنار این اظهار نظر عده ای هم بحث عدالت و عادلانه بودن بازار را مطرح می کنند؛ اما دیدگاه متعادل تری هم وجود دارد. بربنیاد این نظر ذات اقتصاد پیش روی به سوی حداکثر سود دارد. از این رو با ذات عدالت در تعارض است که با دیدگاۀ تندروانۀ مارکس سازگار نیست و به نظارت دولت برای برقرای عدالت تاکید میکند. (۳)
از آنجا که دشمنان صلح و انسانیت دشمنان عدالت اند و با آزاده گی و آگاهی سر ستیز دارند. از این رو در پی بی ثباتی کشور ها اند و با مداخله های بی شرمانه و راه اندازی جنگ های نیابتی کشور ها را ناامن می سازند تا جلو تحقق عدالت سیاسی، عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی را در جامعه بگیرند. از این رو دشمنان انسانیت و نیرو های تباه کار در تبانی با شیادان و جهانخواران هر از گاهی دست به دست هم داده و نه تنها این که کشور ها را ناامن می سازند؛ بلکه با دست یازی های مافیایی و لابی های مزدور شان فساد سیاسی، اداری، اقتصادی و اجتماعی را نیز دامن می زنند تا با گسترش آن از یک سو جامعه را به فساد بکشند و از سویی هم پایه های نظام حکومتی را نیز تخریب کنند. چنان که از سه دهه بدین سو فساد اداری در تار و پود جامعۀ ما از راس تا قاعده خانه کرده است که حکومت را به فساد و جامعه را بتاهی کشانده است. با تاسف که با توجه به ضعف و ناتوانی حاکمان و زد و بند های سیاسی آنان فساد اداری در کشور بیداد می کند و فرصت های حکومتداری خوب هم در چوگان ارادۀ زمامداران کشور سخت ضجه می کشد. این در حالی است که حکومت های فاسد و ناتوان جاده صافکن تروریزم و عامل ادامهء جنگ و مخرب ثبات و صلح در کشور می باشند. در سایۀ ناتوانی حکومت های ضعیف است که افغانستان از چهار دهه بدین سو آماج حمله های خونین تروریزم و حامیان آنان است که دشمنان تاریخی مردم افغانستان از این چالش بحیث فرصت استفاده می کنند. چنان که امروزشاهدیم که پاکستان با استفاده از دشواری های موجود در افغانستان تنها تروریزم را به این کشور صادر نمی کنند؛ بلکه از یک دست اگر تروریزم می فرستد، از دست دیگر فساد پراگنی و تضاد های قومی و زبانی را بوسیلهء مزدوران شان در کشور ما گسترش می دهند. از این رو برای رسیدن به اهداف راهبردی شان در صدد تاسیس حکومت های مزدور در افغانستان اند. از همین رو کشور هایی مانند پاکستان هر ازگاهی کوشش می کنند تا به شیوه های گوناگون صلح در افغانستان را نه ننها بوسیلهء شبکه های تروریستی مانند طالبان تخریب کنند؛ بلکه از طریق گروه های داخلی نیز به سبوتاژ آن بپردازند.** تنها پاکستان نیست که با تمویل و تجهیز و صدور تروریستان به افغانستان و حمایت گروه های تروریستی افغانستان را به سکوی پرش اهداف راهبردی خود بدل کرده است؛ بلکه دخالت کشور های دیگر منطقه مانند ایران، هند، روسیه و چین و کشور های قطر، امارات و عربستان سعودی در افغانستان سبب شده تا نیرو های امریکایی پس از شکست شوروی و ظهور طالبان وارد این کشور شوند و امروز افغانستان به میدان جنگ نیابتی کشور های بادشده بدل شده است. دخالت آنها نه تنها سبب تقویت تروریزم شده؛ بلکه سرنوشت صلح و جنگ در کشور را نیز به گروگان گرفته است. از همین رو است که حال نقش حکومت و مردم افغانسنان در پبوند به صلح و گفت و گو های صلح کم رنگ چه که حتا به صفر تقرب کرده است.
امروز می بینیم بخش مهم ماموریت خلیل زاد نمایندهء ویژهء امریکا در امور صلح افغانستان را ایجاد اجماع منطقه یی و جهانی تشکیل داده است که به گفتهء خودش هرچند موفق به ایجاد اجماع جهانی در پیوند به صلح افغانستان شده و اما هنوز هم موفق به ایجاد اجماع منطقه یی نشده است که نشاندهندۀ چالش منطقه یی و بازگو کنندۀ منافع متضاد راهبردی هر یک در پیوند به صلح افغانستان است.
گفته های بالا بیانگر این حقیقت تلخ است که صلح افغانستان آنقدر پیچیده و رمزآلود شده که دست حکومت و مردم افغانستان را از پشت بستهو و دست طالبان را هم زیر سنگ کشور های حامی آنان گذاشته است. این دشواری ها در درون هم سایۀ سنگین دارد و تلاش های حکومت و مردم افغانستان را هم برای صلح چالش آفرین نموده است که اختلاف میان حکومت و گروه های سیاسی بر سر صلح این روند را دشوارتر و موضع گیری های مشترک هر دو را در برابر طالبان آسیب پذیر تر گردانیده است. به تعویق افتادن نشست دوحه و عدم اشتراک شماری شخصیت ها و گروه ها در لویه جرگهء نشانهء آشکار آن است. این در حالی است که تصمیم گیری های مشترک حکومت و گروه ها در این جرگه با وجود کاستی های آن در کل موضع مردم افغانستان را در برابر طالبان تقویت می کرد و هم می توانست، مانوری در برابر تلاش های خارجی ها باشد که می خواهند، حکومت و مردم افغانستان را به حاشیه بکشانند. این گروه ها با اشتراک شان در لویه جرگه می توانستند، از یک شور باحضور سنگین شان از نقش حکومت می کاستند و از سویی هم نقش و نظر خود را در فیصله ها و تصمیم گیری های آن برجسته می کردند. حال که بنا بر دلیل کمپاین خواندن این جرگه را تحریم کردند، دیده شود که لویه جرگه چه نتایجی را در پی خواهد داشت؛ اما در این میان چیزی که آشکار است، این تحریم ها بیشتر ریشه در رقابت های سیاسی و انتخاباتی تحریم کننده گان دارد. در این شکی نیست که تصمیم های یک حانبهء این حرگه آن چنانی بر سرنوشت صلح اثرگذار نیست و اما با حضور آنان از قوت بیشتر اجماعی برخوردار می بود، بهتر بود و دست کم مانوری در برابر تک روی ها و برتری طلبی های طالبان و تصمیم های سر به هوای امریکا محسوب می شد. از وضعیت کنونی معلوم می شود که روند صلح هر روز چالش آفرین تر می شود و در هر گام نقش حکومت ومردم افغانستان کم رنگ و برعکس نقش کشور های منطقه وجهان در آن برجسته تر می شود که صلح را به رویای تحقق ناپذیر بدل کرده است. حال ندای صلح خواهانۀ مردم افغاستان اگر گوش فلک را هم کر کند، این ندا های پاک و دردآلود، در هوای غبارآلود رقابت حکومت و گروه ها و از یک سو و از سویی هم در کوره راهان دشوار رقابت کشور های منطقه و جهان رو به خاموشی می گراید و انتظار ها برای صلح مانند یخ ذوب و به سان گل پرپر می شوند. یاهو
منابع :