هدهد کنج بام مژدۀ سالگرد زادروز سلام سنگی – هنرمند پرآوازۀ سینمای افغانستان – را آورد. او هشتم اگست 2019 پا میگذارد به هفتادمین پلۀ نردبان زندگی. امشب، شب آینده و پسفردا شب نوشتهها و برگردانهایی که نزدیک به سی سال پیش در پیرامون کارنامۀ پربار هنری او آماده ساخته بودم، خواهید خواند. سپس در همین زمینه سخنان تازه نیز خواهم داشت.
*
سلام سنگی گرانسنگ
هفتادمین سالگرۀ زادروزت فرخنده و خجسته باد.
در بهار 1990 در مکروریان کهنۀ کابل با خواهر و برادر نوجوانی به نامهای بدریه و بهزاد آشنا شدم. پدر شان پیشۀ بازرگانی داشت و از من خواسته بود فرزندانش را با الفبای آنگلیسی آشنا سازم.
نخستین روز دیدار مان، چشمم به چند عکس سلام سنگی روی دیوارهای دهلیز و اتاق درس شان افتاد. آنان کلکسیون بزرگی از عکسهای این هنرمند داشتند و دوستدارش بودند.
بدریه و بهزاد در یک روز برفباران همان سال به دیدنم آمدند و گفتند: “برای خداحافظی آمدهایم. به کس نگویید، ما از افغانستان میرویم.” سپس البوم دوستداشتنی شان را نزد من امانت گذاشتند و افزودند: “هر کسی نشانی درست بیاورد، این عکسها را به او بدهید تا به ما برساند“.
یک سال گذشت. از خانوادۀ بدریه و بهزاد نشنیدم. در جنوری 1992 که گزارش فلم تازۀ سلام سنگی به نام “تونل” را مینوشتم، از دکتور ظاهر طنین (گردانندۀ ماهنامۀ “سباوون“) خواهش کردم بپذیرد که به جای نام خودم بنویسم: “بدریه بهزاد” و وانمود کنم که نام مستعارم است. البته، داستان پشت آن دو نام را نیز با وی در میان نهادم. مهربانانه پذیرفت.
بیستوهفت سال میشود از آن خواهر و برادر نشنیدهام. اینک بار دیگر بر فراز گزارش فلم “تونل“، به جای نام خودم مینویسم: “بدریه بهزاد“. امیدوارم اگر در فیسبوک باشند یا کسانی آنها را بشناسند (نام خانوادگی شان “هروی” است)، آگاهم سازند. امانت گرانبهای شان همانگونه امانت ماندهاست.
[][]
کار فلم سروصدا برانگیز “تونل/ 1991″ که آمیزۀ اسطورۀ باستان و حقیقت جاری ماشینی معاصر است، با تلاش مشترک سینماگران سویدن و تاجکستان جریان دارد. تونل افسانۀ تاریخی و تاریخ افسانوی سی ملیون آوارۀ دربدر کُرد است در جغرافیای پراکندهتر از تاریخ شان که در نیم سده نامرادی میسوزند.
وقتی کردهای نگونبخت به اروپا میروند، قهرمان شان به وضع فلاکتباری میمیرد. پیکر بختبرگشته وی روزها و هفتهها دست به دست و شانه به شانه میگردد، زیرا خاک اروپا مردۀ او را نمیپذیرد. مردی که در زندگی سایبان نداشت، پس از مرگ گورستان نمییابد. مادران و پدران شان نیز در آسمان ستاره و در زمین سایه نداشتند.
سلام سنگی – در نقش زردشت – خاموش، غمگین و اندیشناک در لحظاتی که کشتار و ویرانگری بیداد میکند، بمافگنها به گفتۀ مهدی اخوان ثالث “چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر میآشوبند” و هر انفجار پارههای تن زمین را به هوا میفرستد، میآید. آنگاه با سیمای گرفته، سوگنامۀ بربادرفتگان را میشنود و سوی آفتاب میرود.
در پایان، وقتی زردشت روبرمیگرداند، گروه آوارگان مانند لشکر انبوه دنبالش راه میافتند، سوی خورشید میروند و به غمهای شان پدرود میگویند. تونل با حلول سیمای نورانی زردشت در محراق آفتاب پایان مییابد.
سازندگان: کردستان فلم (سویدن) و نفاست فلم/ تاجکستان
فلمنامهنویس و کارگردان: مهدی امید
فلمبردار: عاقل حامدوف
دستیار کارگردان: نونی
آراینده: آرمن کرایتیان
هنرپیشگان: سلام سنگی، لینا کوستینیا و لیزمه
بازیگران: یورا میکریی، آرمن جگرخانیان و دیگران
[][]
این گزارش – به نام “بدریه بهزاد” – در شمارۀ 53 “سباوون” (جنوری 1992) آمدهاست.