تروریزم جز با فرهنگ ترور و وحشت، به هیچ اصولی باور ندارد: مـهرالـدین مشـید

       اختلاف زمامداران و سیاستگران بستر ساز فاجعه های وحشتناک و تهاجم های پیهم

تروریستان به تاریخ شب ۲۶ اسد بار دیگر دست به جنایت و حشتناک و ضد انسانی زدند و با حملۀ انتحاری در یک محفل عروسی در هوتل “شهر دوبی” در ناحیۀ ششم شهر کابل فاجعۀ خونین و سیاۀ دیگر را آفریدند تا باشد که وحشت تروریستان بویژه گروهک داعش بحیث سیاه ترین عمل ضد انسانی و ضد اسلامی ثبت تاریخ شود. فاجعه یی که ننگ آشکار بر جبین انسانیت و لکۀ ننگین و سیاه بر دامان بشریت است. این حادثۀ دردناک و غم انگیز که صدها خانواده را سوگوار و داغدار گردانید بار دیگر از سیمای واقعی و هولناک تروریستان پرده برداشت و ثابت کرد که تروریزم به هیچ اصولی باور ندارد و در اصل تروریزم دشمن انسانیت است و با تمامی اعتقادات و باور های دینی و فلسفی به کلی بسر آشتی ندارد. آنانی که زیر نام اسلام دست به ترور می زنند، مزدوران شبکه های استخبارتی بویژه پاکستان اند؛ زیرا در اسلام بر بنیاد آیت (لَا تُلْقُوا بِایدیکمْ اِلَی التّهْلکهِ) هر نوع خودکشی حرام پنداشته شده است.

تروریزم در واقع محصول شبکه های جهنمی استخباراتی کشورهای منطقه و جهان اند که در تبانی با قدرت های اهریمنی و جهان خوار گیتی برای پیشبرد پروژه های راهبردی و استراتیژیک آنان ساخته شده اند تا با راه اندازی جنگ های نیابتی در کشور هایی مانند افغانستان، عراق، سوریه، یمن و لیبی با کشتن هزاران انسان بیگناه به اهداف شیطانی و ضد انسانی شان برسند. با تاسف که امروز کشور غرقه درخون و آتش ما به صحنۀ جنگ بیرحمانۀ نیابتی کشور های منطقه و جهان بدل شده است و این جنگ بیرحم هر روز از مردم بیگناۀ ما قربانی می گیرد و خانواده ها را در موجی از اشک و خون ماتمدار می سازد. اشک هایی که هر روز نه برای خوشی، بل برای اندوۀ از دست دادن فرزندان، مادران، پدران، خواهران و سایر اقارت و وابستگان آنان ناگزیرانه می ریزند. هرچند این اشک ها غم درونکوب و رنج عظیم مادری را می تواند، لحظاتی التیام ببخشد و ای کاش این اشک ها میتوانست، برغم پایان ناپپذیر این ملت در خون خفته دوایی می شد. در این تردیدی نیست که اشک ها همزاد غم ها و خوشی ها اند و گاهی در غم و گاهی هم در خوشی به فوران می آیند. آنگاه که کوۀ غم بر انسان غلبه می کند و او را ناگزیر به ریختن اشک می نماید و اما زمانی که خوشی بر انسان غلبه کند و آنگاه اشک های خوشی از چشمان انسان سرازیر می شوند و در این سناریوی شگفت انگیزو غم و خوشی، بیشترین نقش را چشم ها بازی می کنند و به تنهایی و شگفت انگیز تیاتری از حوادث را در فضای اشک ها به تماشا می گذارند؛ اما صد ها دریغ و درد که هر روز سیلابی از اشک های مردم ما در غم عزیزان شان جاری می شود و بی آنکه از آن اندکی کاسته شود، برعکس به حجم این غم و اندوۀ افزوده می شود. در این میان تنها تروریستان و سیاه کاران منطقه ویی و جهانی تاریخ اند که به سان داراکولا های خون آشام از کشته  و پارچه پارچه شدن اعضای بدن خون آلود انسان این سرزمین لذت می برند و این کشتار را رمز پیروزی خویش عنوان کرده و دیوانه وار بر اعمال ضدبشری شان می بالند.

این حادثه دو روز پیش از برگزاری جشن صدمین سالگرد آزادی آفعانستان بوقوع پیوست. قرار بود که در ۲۸ اسد از صدمین سالگرد استرداد استقلال کشور از سوی بریتانیا در سال ۱۹۱۹ میلادی به گونهء شاندار و باشکوهی تجلیل به عمل آید و اما دولت بخاطر ارجگذاری و ابراز غم شریکی  با خانواده های سوگوار و دردمند شهدا و مجروحان حادثهء خونین هوتل “شهر دوبی” در ناحیهء ششم که در حدود ۷۰ تن شهید و بیش از ۱۵۰ زخمی برجا گذاشت؛ اما دولت  بزرگداشت از این روز را به تعویق افگند و صرف به مراسم سادۀ گل گذاری در پای منار اسنقلال بصورت عادی بسنده نمود. رئبس جمهور به کمبسیون برگزاری از روز استقلال دستور داد تا برای برگزاری آن در روز های آینده ترتیبات بگیرد. این در حالی بود که پبش از ابن شماری با توجه به ملاحظات سیاسی و شرابط ناامن و حضور نیرو های خارجی در کشور نسبت به برگزاری هرچه باشکوهء صدمین سالگرد استقلال کشور انتقاد می کردند. حال پرسش این است که چه علل و عواملی دست به دست هم داد تا تروربستان طالب و غیر طالب تصمیم حمله به یک هوتل و کشتن و زخمی کردن ده ها زن و کودک و مرد بیگناه را بگیرند. در این تردیدی نیست که تروربستان نوکران بیگانه اند و اجیران فروخته شدهء شبکه های استخباراتی کشور های منطقه و جهان بویژه پاکسنان اند و به بهای کشتن مردم افغانستان و تباهی این کشور به شبکه های جهنمی خدمت می کنند؛ اما با آن هم حال پرسش این است که آیا هدف از این حمله ایجاد وحشت و هراس میان مردم یا ایجاد اختلاف میان مذاهب یا انتقام گیری از حادثهء کویته یا برهم زدن مراسم بزرگ داشت از استقلال یا بزرگ نشان دادن فاجعهء افغانستان و تمرکز بر روند صلح بجای انتخابات و یا هدف مرموز دیگر بوده است که به نوشتهء آقای کریم خرم خاطره گفت و گوی تیلفونی آقای کرزی و اوباما را در افکار تداعی میکند که حکایت از وابستگی های مرموز تروریستان حتا با امریکا دارد. در این میان آنچه مسلم است، این که تروریستان می دانند که هر تلاشی برای جنگاندن شیعه و سنی در افغانستان ناکام است که در این میان ایجاد وحشت، تخریب انتخابات و بهم زدن بزرگداشت و انتقام گیری از خادثهء کویته نقاط بارزتر اند که ضرب شصت نشان دادن به مردم افغانستان و پبشگیری از تکرار رخداد داکتر برایدن در قرن ۱۹ نیز می تواند، از اهداف این گونه حادثه آفرینی ها باشد؛ اما بعد نیابتی این جنگ هم از نقاط بارزی است که نمی توان، از آن سطحی عبور کرد؛ زیرا  این جنگ وحشتناک افغانستان را به مرکز چنگ نیابتی تمامی کشور های متطقه و جهان بدل کرده است و هر کشوری می خواهد به بهای کشتار کودکان و زنان افغانسنان حریف خود را در افغانستان ضربه بزند. بنا بر این شکایت از امریکا، پاکستان، ایران، روسیه و … بدون شک درد بی پایان و غم بزرگ مردم افغانستان را دوا نمی کند و پس چه باید کرد تا بر این تراژیدی خونین چهل ساله پایان داد.

این در حالی است که هر روز وحشت و دهشت هولناک تر از گذشته در کشور دامن می گسترد، انسان مظلوم این سرزمین غرقه در خون در کام اژدهای تروریزم فرو می رود، تروریزمی که جز به وحشت و ترور به هیچ اصول وارزشی باور ندارد، هر تیغ از دمار این ملت خونین تر بیرون می کند و هزاران خانواده داغدار، به خاک خون خفتن عزیزان شان را با چشم های حیرروز ت زده و اشک آلود تماشا می کنند. حادثه چنان وحشتناک است که از فرط درد ناله ها در سینه های شان خاموش می شود، گلو های شان را بغض پر شده و حتا اشک ها در چشمان شان خشک می شوند و حتا مجال بیرون افگندن درد سنگین درون خود را هم از دست داده اند. وحشت و غم افغانستان را به خونین ترین تیاتر تاریخ بدل کرده است که در هر کنج و کنارش پرده های وحشت، ظلم، ببداد، غصب، تاراج، فریب، دروغ، ریا، مردم آزاری، اذیت جنسی، کلاه برداری و ده ها ناروایی دیگر پیهم پیش چشمان نماشاچبان وحشت زده و شگفت زده عبور می کنند، بی آنکه کاری از دست شان ببرون آبد. آنان حوادث را ناگزیرانه به تماشا نشسته اند تا نوبت شان برسد و خود تماشا شوند و قربانی اهداف شیطانی داراکولا های تاریخ گردند. این وحشت تا زمانی ادامه خواهد یافت که مردم این کشور پارچه پارچه باشند و تابو های قوم و تبار و ایل جامعه به جزایر قدرت بدل شوند. از همین رو در کشور ما مرجع تصمیم گیری واحد وجود نداشته و وحدت ملی و اقتدار ملی ومولفه های آنها صرف به واژه های رسانه یی بدل شده اند و دیوار های ضخیم قومی، گروهی و زبانی مردم را از یکدیگر جدا کرده است.

این سبب شده تا رشد و بالنده گی تمامی ارزش ها در جامعۀ ما عقیم باقی بماند وارزش های جهان مدرن چون؛ عقل گرایی، باورمندی های فرهنگی این جهانی، انسان گرایی، لیبرالیزم و دموکراسی، مردم سالاری، سرمایه داری، سیکولریزم، فردگرایی، بازار آزاد، روش های جدید در تولید صنعت، روش های تازهء علمی و فرادینی برای شناخت جهان، فن آوری های ماشینی در جامعۀ ما به گونۀ لازم رشد نکرده اند. نه تنها این؛ بل بلند رفتن سطح زنده گی در عرصه های آموزشی، صحت، توسعهء فرهنگی و خدمت های همگانی و از همه مهم تر برخوردار شدن شهروندان کشور از تمامی حقوق بشری، آزادی های فکری و فرهنگی و حق بیان بالاخره عروج انسان از رعیت و رعایا یعنی چهارپا و چهار پایان بر بنیاد میثاق شهروندی به مقام انسان و انسان ها از جمله مولفه های جامعهء مدرن و مترقی است که هنوز ما در خم یک کوچۀ آن قرار داریم. با تاسف فراوان که ما از پله های پایانی آن هنوز فرسنگ ها فاصله داربم و کشور ما در جنگ ویرانگر و خانمان سوز وحشتناک می سوزد. دست کم رسیدن به پله هایی از جامعهء پیش رفته زمانی ممکن است که بیشتر به جنبه های مادی مولفه های بادشده نوجهء مزید شود؛ زیرا تمرکز محض به جنبه های فکری و فرهنگی رسیدن به مقام عقل گرایی، سیکولریزم، باورمندی به فرهنگ این جهانی را ناممکن می سازد. بویژه زمانی که آموزه های ما استوار بر آموزه های سنتی دینی باشد و از عقل اسلامی محروم باشیم. در این صورت از رسیدن به درک مفاهیم بیرون دینی که برای غنای مفاهیم درون دینی لازمی و ضروری اند ذرما بجای فردگرایی و باورمندی به انسانیت برعکس در پرتگاهء توهم جمعی افتاده و قوم گرایی و تعصب و تبعیض بجای ارزش های مردم سالاری در ما غلبه دارد و از توسعه و شگوفایی و داشتن فناوری ها در سطح بالا فرسنگ ها بدور مانده ایم.

در همین حال به گواهی تاریخ، تنها مردم یک کشور می توانند، با توسل جستن به وحدت و همدلی و همدیگر پذیری  و نفی هر گونه قطب بندی های ناسالم و توطیه بار برغم بزرگ آن نقطهء پایان بگذارند و نه دیگران؛ زیرا که به گفته اقبال لاهوری” رفتن به پای مردم بیگانه در بهشت ـ حقا که با عقوبت دوزخ برابر است”. این در حالی است که تنها حمله های وحشیانۀ انتحاری و انفجار طالبان تیغ از دمار مردم ما بیرون نمی کند؛ بلکه زمامداران و سیاستگران در کشور از یک سو به جان هم و از سویی هم  هر دو به جان مردم ما افتاده اند که هر کدام با پای نهادن بر نعش های خون آلود آنان در جستجوی منافع شخصی خود اند و اندک ترین توجهی به منافع ملی ندارند. آنگاه که بخواهند از مردم بیشتر بهره برداری کنند، پا های خوبش را سنگین تر بر گلوی مردم ما می فشرند و با مکیدن خون شان برای خود تماشای کمپاینی برپا می کنند. آنان چنان جنون زدۀ قدرت اند که دیوانه وار بجای خدمت به مردم، برعکس به بهای خبانت بر آنان به مثابۀ داراکولا های تاریخ با نوشیدن خون مظلوم ترین انسان این سرزمین برای بقای قدرت و رسیدن به قدرت از هیچ تلاش مذبوحانه دریع نمی کنند.

شبکه های استخباراتی جهان که خود عامل این همه نفاق و شقاق در افغانستان اند، نظاره گر اند و این ضعف و ناتوانی را قوت خویش شمرده از آن به سود اهداف راهبردی شان بهره می گیرند. این حالت تا زمانی ادامه دارد که سباستگران و زمامداران بر اختلاف های شان نقطه پایان نگذارند و با بیرون راندن خارجی ها برای نجات کشور از آتش و وحشت تروریزم وابستگی های شان را ترک کنند و متحدانه و یک دست عمل کنند. از سویی هم مصروفیت های انتخاباتی زمامداران و سیاستگران و افزایش فاصله میان حکومت و مردم سبب تقویت و پیروزی برنامه های تروریستان شده است. از سویی هم وابستگی های سیاستگران افغانستان، ضعف نقس، قدرت خواهی و ثروت افزایی آنان و غرق در فساد، غصب و تاراج غارت سبب شده تا تروریستان از این خلا بحیث برگ برنده به سود خود استفاده کنند. هرگاه زمامداران و سیاستگران کشور در رویکرد های شان تغییر وارد نکنند و بر اختلاف های شان بر بنیاد سلیقه های سیاسی، قومی و گروهی ادامه بدهند. در این صورت فاجعه در کشور هر روز گسترده تر و ژرف تر می شود، وحشت دامن می گسترد و اژدهای جنگ زیر نام مبارزه با تروریزم هر روز حلقوم اش را برای بلعیدن انسان این سرزمین بیشتر باز می نماید و بیشتر قربانی می گیرد. پی آمد این رخداد های خونین این خواهد بود، مثلی که این کشور دیروز در اشغال روسیه و امروز در اشغال امریکا و فردا هم به اشغال کشور دیگری خواهد درآمد. کارنامه های سیاۀ  آنان سبب شده تا مردم تمامی امید های شان را نسبت به زمامداران وسیاستگران کشور از دست بدهند و سرنوشت خود را به تعبیری در شاخ آهوی ختن تاریخ به تماشا بنشینند. در آخرین تحلیل سرنوشت زمامداران و سیاست گران و بازی های فریب آلود آنان با مردم افغانستان مصداق این شعر اقبال لاهوری ” اگر این مکتب است و این ملا – حال طفلان خراب تر بینم” است.یاهو