در این روز ها صلح و انتخابات در افغانستان به مثابهء دو گزینهء مهم در مجامع مهم دیپلوماتیک داخلی و خارجی در حاشیهء نشست دور نهم دوحه به گونهء جدی مطرح بحث می باشد. شماری که صلح را مهمتر از اننخابات می شمارند، مدعی اند که امنیت در سراسر کشور موجود نیست و طالبان در بخش هایی از کشور مسلط اند و می توانند، روند انتخابات را تخریب کنند و مانع برگزاری انتخابات آزادانه و شفاف در کشور شوند. آنان استدلال می کنند که بنا بر این برگزاری انتخابات شفاف و بدون تقلب در کشور ناممکن است. شماری با توجه به تقلب های گسترده در انتخابات ریاست جمهوری گذشته که از بدترین و افتضاح بار ترین انتخابات دنیا خوانده شد و هم چنین انتخابات پرتقلب پارلمانی گذشته که اعلان نتایج آن بیشتر از هفت ماه را در بر گرفت، می گویند که برگزاری انتخابات شفاف و بدون تقلب در کشور ناممکن است. بنا بر این می گویند که در صورت برگزاری انتخابات، تقلب های انتخاباتی حتمی بوده و از سویی هم به نسبت نبود امنیت و تهدید طالبان و مخالفت آنان با انتخابات اشتراک و سهم گیری مردم در انتخابات را اندک می شمارند. آنان با برشمردن دشواری های یادشده نتایج انتخابات را نامطلوب، غیرشفاف و پر از تقلب عنوان می کنند و تاکید می نمایند که برگزاری چنین اانتخابات جز بحران خطرناک که کشور را به پرتگاهء یک کشمکش و منازعهء خطرناک بکشاند، پی آمدی دیگری در قبال نخواهد داشت.
در همین حال عده یی انتخابات را از اصل مهم دموکراسی و نظام مردم سالار دانسته و هرگونه تخطی از آن را تخطی از دموکراسی تلقی می دارند و نادیده گرفتن آن را بدرود گفتن به تمامی دستاورد های هژده ساله عنوان می کنند. از سوی دیگر حامیان برگزاری انتخابات با اشاره به پایان زمان حکومت و انکار طالبان از گفت و گو های طالبان با حکومت کنونی انتخابات را مهم و حیاتی خوانده و می گویند که حکومت پس از برگزاری انتخابات برخوردار از اقتدار و صلاحیت های لازم توانایی و قابلیت گفت و گو با طالبان را دارد می تواند به نماینده گی از مردم افغانستان با طالبان گفت و گو کنند. از سویی هم حامیان انتخابات می گویند، ابتکار صلح در دست امریکا است و باتوجه به نفوذ پاکستان در میان طالبان نقش پاکستان را در گفت و گو های دوحه تعیین کننده دانسته و فیصلۀ دوحه را در تبانی با پاکستان به سود شورای کویته تلقی می کنند و این را به معنای به تاراج رفتن دستاورد های صلح به سود اسلام آباد می دانند. شماری که صلح را مهم می دانند، بر این گفته ها انتقاد کرده و حامیان انتخابات را متهم به تلاش برای بقای قدرت با استفاده از تقلب های گسترده و ناامنی های جدی می نمایند.
از سویی هم تاکید حکومت در پیوند به امضای تفاهمنامه که آتش بس، قطع مداخلۀ پاکستان و پایان جنگ، قابل تامل است؛ زیرا هرگونه امضای معادۀ امریکا با طالبان در صورتی که مرابت فوق را در بر نداشته باشد، به سود افغانستان نبوده و معنای ادامۀ جنگ دیگر را دارد. ممکن به دلیل فشارهای حکومت افغانستان بوده که موضوع آتش بس و نشست بین الافغانی نیز در محور گفت و گو های دوحه قرار گرفته است؛ اما این در حالی است که هنوز در رابطه به ترکیب هیأت پانزده نفری میان حکومت و گروه های سیاسی توافق حاصل نشده است و گروه های سیاسی حکومت را متهم می کنند که قصد دارد تا افراد مورد نظر خود را شامل این هیأت نماید. چنانکه هفت حزب بزرگ سیاسی شامل هر دو حزب وحدت در بخش هزاره ها ، حزب جمعیت اسلامی افغانستان، حزب اسلامی، حزب جنبش ملی و شماری دیگر میگویند که برای پیشبرد گفتگوهای صلح با طالبان باید یک شورای مقتدر که رییسجمهور و رهبران سیاسی در ترکیب آن باشند ایجاد شود و این شورا هیات مذاکرهکننده صلح را مدیریت نماید. این احزاب سیاسی می افزایند که اگر چهرههای بانفوذ به گونۀ مستقیم در روند مذاکرات میان افغانان دخیل نباشند، مذاکرات صلح به نتیجهیی نخواهند رسید؛ اما حکومت در برابر این خواست آنان چیزی نگفته و اعضای پانزده نفری گفت و گو کننده با طالبان هنوز هرچند افشا نشده و اما گروه های سیاسی ترکیب یادشده را ناقص خوانده اند و با آن مخالف می باشند. مردم بدین باور است که حکومت باید در گزینش هیأت برخورد سیاسی و سلیقه یی نکند؛ بلکه هیأتی برگزیده شود که با قاعدهء وسیع بوده و از حمایت همگانی برخو دار بوده و صلاحیت، اقتدار، ظرفیت و توانایی های لازم و کافی برای گفت و گو با طالبان را داشت باشد. ضعف حکومت در رابطه به ناتوانی هایش برای تشکیل اجماع ملی برای طالبان و حامیان پاکستانی آنان فرصت داده تا از آن به عنوان فرصتی برای برتری جویی های شان در گفت و گو ها سود ببرند. با تاسف که حکومت افغانستان این موضوع را دست کم گرفته و با این موضوع به نحوی لجوجانه برخورد می کند که به سود کشور نیست و معنای از دست رفتن فرصت ها را دارد.
آنانی که صلح را در اولویت می شمارند، مخالف برگزاری انتخابات می باشند و مدعی اند که تشکیل حکومت انتقالی در نتیجهء نشست ببن الافغانی یک گام به پیش به سوی صلح و ثبات در کشور می باشد و تشکیل چنین حکومتی را حلال مشکلات در کشور می خوانند و در عین زمان مخالفان این نظر حکومت انتقالی را عقب گرد تلقی کرده و تشکیل چنین حکومت را رفتن به سال های هژده سال پیشتر از امروز می دانند که حامیان صلح این نظر را جدی نمی دانند و می گویند که هرگاه حکومت انتقالی نظم و ثبات را به کشور بازگرداند و بر گروهک مزدور داعش غلبه حاصل کند. در این صورت این نظام سکوی خوبی برای پرش به سوی یک نظام مردم سالار باشد که راه را برای اشتراک طالبان در یک نظام مردم سالار فراهم می سازد. حامیان این نظر با اشاره به امضای زود هنگام تفاهمنامه میان امریکا و طالبان و از سویی هم وجود اختلاف میان حکومت و گروه های سیاسی، نشست بین الافغانی را پس از به تفاهم رسیدن حکومت و گروه های سیاسی زود هنکام و مهم و حیاتی می خوانند و هم چنین این نشست را برای جلوگیری از نفوذ پاکستان و سایر شبکه های استخباراتی بااهمیت می پندارند و می گویند که نشست ببن الافغانی می تواند به حل ساختار حکومت و تعدیل قانون اساسی نیز بپرازد. از سویی هم این نشست می تواند، نتایج تفاهم امریکا با طالبان را در راستای منافع ملی و افتدار ملی سمت و سو بدهد و هم چنین بسیج ملی را برضد داعش و سایر گروه های تروریستی تحریک و تقویت نماید. از این رو موافق با به تعلیق رفتن برگزاری انتخابات غیرشفاف و شاید پر از تقلب اند و می گویند که نشست زودهنگام ببن الافغانی می تواند، دراز راهء صلح و کوره راهان آن را پیش از رفتن کشور به بحران و برگزاری انتخابات و عبور از کوره راهان آن کوتاه تر کند.
شماری بدین باور اند که ایجاد کمترین موانع در برابر روند صلح و تخریب این پروسه تحت هر نامی که صورت گیرد، گناهی سخت نابخشودنی، تخطی آشکار در برابر حقوق بشر، جفای بزرگ در برابر مادر وطن، خیانت آشکار به خون هزاران انسان بویژه نیروهای دفاعی و امنیتی کشور می باشد. اندک ترین تعلل در برابر صلح و بهانه جویی و سنگ اندازی در راۀ آن جرمی آشکار و تخطی آفتابی از خواست میلیونی مردم افغانستان به شمار می رود. صلح برای مردم افغانستان آنقدر اهمیت دارد که برای رسیدن به آن هرگونه بهانه یی مطرود شمرده می شود و حتا برای رسیدن به آن عبور از دیوار های مقدس و مشروع د مانند؛ انتخابات و قانون اساسی امجاز پنداشته می شود؛ زیرا صلح برای کشوری مانند؛ افغانستان غرقه در خون و آتش و افتاده در تلک شیطانی تروریزم به مراتب بدتر از تلک خرس تهاجم شوروی از چهل سال بدین سو به گونۀ بیرحمانه یی به بدترین صحنۀ جنگ نیابتی کشور های آزمند منطقه و قدرت های اهریمنی جهان بدل شده است. در این آتشکدۀ خونین و وحشتناک هر روز ده ها انسان بیرحمانه سلاخی می شوند و چنان در کام تروریزم فرو می روند که سناریوی خونین آن وحشتناک تر از جنگ های گلادیوتور های یونان باستان می باشد تا عطش پایان ناپذیر خون آشامی حامیان تروریزم و هوای ویرانگری و جنگ افروزی مدعیان مبارزه با تروریزم اندکی سیراب شود. هرچند وحشت تروریزم در افغانستان چنان بزرگ، تراژید، اندوهبار، گسترده و عمیق است که سناریوی گلادیاتور ها خیلی ساده تر از آن است. تن های پاره پاره و نعش های خونین ده ها انسان مظلوم به شمول مردم عادی و خبرنگاران بر روی سنگ فرش های تالارها و جاده ها، پارچه های آویزان اعضای بدن انسان در شاخه های درختان، کالبد های سوختۀ زنان و مردان در داخل موتر های سرویس، جسد های ازهم پاشیدۀ ده ها نماز گزار در داخل مساجد و اطراف آن، نعش های خونین ورزشکاران در میدان های بازی و بدن های خون چکان کراچی بانان و دست فروشان در چهار راه ها در سراسر افغانستان حکایت از رخداد های هولناک و استثنایی تاریخ در قرن بیست و یکم دارد که هر گوشۀ آن داغی ننگین بر جبین آدم فروشان معاصر و تاجران خون و سرمایه است.
دراین شکی نیست که صلح پیچ و خم های زیادی دارد و عبور از هفت خوان رستم آن دشوارتر از عبور کردن از هفت شهر عشق عطار است و صلح زمانی در کشور تامین خواهد شد که از هفت خوان دشواری های آن و هفب شهر آزمونی آن راست و درست عبور کرد؛ ممکن راست و درست عبور کردن از آن ساده و حتا ممکن نباشد و اما آنانی که می خواهند با تلاش های مذبوحانه در راهء پیشرفت و تامین صلح به بهانه های مختلف مانع ایجاد کنند، باید بدانند که این معنای بازی با آتش را دارد و قرار گرفتن خلاف رود خروشان صلح معنای دشمنی آشکار با مردم افغانستان و تلاش برای خون ریزی پیهم را دارد. صلح برای آن سرباز و مادر و فرزند و خواهر و برادر او اهمیت دارد که دیگر توان دیدن جسد آغشته به خون و غرق در خاک و خاکستر عزیران خود را ندارند. لذت صلح برای آنانی بی مزه و بی اهمیت است که عزیز خود را از دست نداده و هرگز دغدغدهء از دست دادن عزیز خود را ندارد و عزیزانش در پشت دیوار های فولادین و یا در شهر های غرب بیدرد و نامسوولانه در ناز و نعمت زنده گی می کنند. حالا که گفت و گو ها در دوحه به آخرین مرحلهء خود رسیده است، بهتر خواهد زود تا بجای ایجاد موانع در راهء آن، برای تسریع روند آن تلاش و مداخله کرد تا صلح از تاراج پاکستان و امریکا و سایر کشور ها بیرون و به نفع منافع ملی و اقتدار ملی افغانستان خاتمه پیدا کند. بنا بر این هر نوع تلاش برای تامین صلح با عزت و با وقار برای مردم افغانستان که بتواند، استقلال کامل، افتدار کامل، وحدت ملی و منافع ملی بهتر مردم افغانستان را تامین کند. این گونه تلاش ها مطلوب و مورد نظر مردم افغانسنان است و از نظر مردم افغانستان تلاش های ضد صلح به هر بهانه یی که صورت بگیرد، معنای آشکار دشمنی با مردم افغانستان را دارد. بنا بر این ایستاد شدن در برابر موج خروشان صلح در واقع مغهوم انتحار و خود کشی و مردار مردن را دارد. مید است که در شرایط حساس کنونی چنین اشتباهی نکرد و خودکشی نکرد و برعکس تمامی تلاش ها را به خرج داد تا پاکستان وادار به ترک حمایت از تروریستان شود و لانه های تروریستی و رهبران آنان نابود شوند تا از تاراج حق مردم افغانستان از کام کشور های حامی تروریزم و قدرت های جهانخوار بدست آید.
در همین حال مخالفان برگزاری انتخابات و موافقان صلح با اشاره به علاقمندی امریکا که صلح از نظر ترمپ در اولویت دارد، می گویند، در صورتی که امریکا با طالبان به توافق برسد و امریکا ناگزیر است تا وعده های خود با طالبان را عملی کند. دراین صورت اوضاع به سود حامیان انتخابات نیست و در این صورت احتمال کاهش کمک های مالی امریکا به نیرو های دفاعی و امنیتی کشور می رود که با توجه به سخنان پیشین رئیس جمهور غنی که گفت، درصورت خروج نیرو های خارجی ممکن نظام در ظرف شش ماه سقوط کند که این دلالت بر شکنده گی اوضاع نظامی و سیاسی کشور پس ازامضای تفاهم و خروج نیرو ها می باشد. بنا بر این مخالفت با تفاهمنامۀ امریکا با طالبان به هر نوحی که باشد، به سود کشور نبوده و حتا گفته می توان که بیشتر به سود طالبان و پاکستان است.
تنش های سیاسی در داخل میان حکومت و شخصیت ها و سیاستگران ادامه دارد که گفت وگو های دوحه در حال رسیدن به پایان کارش می باشد و به گزارش رسانه ها شاید تا یک یا دو روز دیگر تفاهمنامه میان امریکا و طالبان امضا شود. در این شکی نیست که این تفاهمنامه معنای کلید گشایش خوش بختی مردم افغانستان را ندارد؛ زیرا بر سر راۀ آن هنوز دشواری های گوناگونی وجود دارد که عبور از خم و پیچ های آن دشوارتر از پیمودن ” هفت خوان رستم” است. این در حالی است که هنوز داعش در مخالفت آشکار با مردم و حکومت افغانستان قرار دارد و در ساختار حکومت آینده که باید طرف قبول حکومت و مردم افغانستان و طالبان باشد، دخیل نیست و این معنای ادامۀ جنگ را دارد. این خاطرۀ تشکیل حکومت مجاهدین در پشاور و حکومت موقت پس از سقوط طالبان بر بنیاد فیصلۀ بن را در خاطره ها تداعی می کند که فاجعۀ امروزی در کشور در واقع محصول این دو حکومت ناقص و ساخته شده بوسیلۀ خارجی ها می باشد که تا امروز به شدت ادامه دارد و هر روز فربه تر می شود. حکومت پشاور با مداخلۀ مستقیم پاکستان ساخته شد که هدف پاکستانی ها ناکام ساختن طرح بنین سوان بود. در حکومت ساخته شدۀ پشاور در کنار نفی کامل حکومت نجیب سایر گروه ها هم در نظر گرفته نشدند. این حکومت در حالی وارد کابل شد که کابل از سوی نیرو های متخاضم اداره می شد و گویا از قبل برای تنش آفرینی آماده شده بود. در این میان خطرناک تر از همه دخالت استخبارات کشور های منطقه بویژه پاکستان، ایران، هند و روسیه بود که عامل اصلی جنگ تنظیمی در کابل شد که استخبارات پاکستان با حمایت از یک جناح بزرگ ترین جنایت را درافغانستان مرتکب شد. گفته می توان که نظفۀ اصلی منازعۀ کنونی افغانستان هرچند با آغاز جهاد افغانستان بوسیلۀ آی اس آی کاشته شده بود و اما پس از سقوط نجیب به ثمر رسید.
به همین گونه حکومت ساخت بن هم مشکلات خود را داشت و فیصله های آن در غیاب طالبان و حزب اسلامی در واقع فرصت ساز جنگ بود و زمینه را برای مداخلۀ پاکستان فراهم کرد تا با احیای طالبان جنگ در افغانستان را با پیش قراولی آنان در این کشور به راه افگند. حال هم عین نگرانی در رابطه به تشکیل حکومت انتقالی آینده نیز وجود دارد که مبادا تجربۀ حکومت های موقت و انتقالی گذشته تکرار شود و افغانستان آبستن حوادث بدتر و وحشتناک تر از گذشته شود. با تاسف که معماران کنفرانس بن ازبنیاد قومی عمل کردند و در افغانستان بجای آن که بنای دموکراسی را می گذاشتند، برعکس از همان آغاز با گزینش آقای حامد کرزی سنگ بنای قومی را در بن گذاشتند که تا امروز افغانستان را قربانی تعصب قومی و تباری کردند و دموکراسی را در واقع در همان آغازین عقیم نمودند. شگفت آور این است که یکی از معماران تاثیر گذار بن خلیل زاد بود که نتوانست وعده های خود برای امریکایی ها را برای ساختن گروۀ بدیل از پشاور تحقق ببخشد.
حال بر زمامداران و سیاستگران و رهبران گروه های سیاسی و شخصیت های ملی و متنفذ قومی افغانستان است تا تمامی آگاهی های سیاسی، تاریخی،فرهنگی، جغرافیایی و جیو ایکونومیک، جیو استراتیژیک و جیو پولیتیک شان را به خرج بدهند که بتوانند با استفاده از تجارب زشت و ناکام گذشته، موفق به تشکیل حکومت انتقالی یی شوند که حوادث گذشته تکرار نشود و زمینه برای مداخلۀ استخبارات کشور های منطقه و جهان باقی نماند؛ اما با توجه به سیاست های حکومت در عرصۀ گونااگون اقتصادی بویژه سیاست داخلی و خارجی تدوین شده نبوده و اگر بوده، باز هم سیاست مدون داشتن معنای پیروزی در سیاست های داخلی و خارجی را ندارد؛ زیرا شماری بدین باور اند که تا کنون سیاست مدون حکومت ارایه کنندۀ سیاست های ناتمام حکومت بوده است. این در حالی است که سیاست خارجی تعیین اهداف است، برای سیاستگذاری های خارجی و از سویی هم سیاست داخلی تعیین کنندۀ سیاست بیرونی است. گفتنی است که سیاست واژۀ عربی است که ریشهٔ آن به معنی «رام کردن اسب» است.[۶] این واژه در ادبیات فارسی بعضاً به معنی «اداره کردن» و «چاره کردن» هم آمدهاست .[۷] «سیاست کوششی اجتماع محور است که با تضمین انضباط در نبردهایی که از پراکندگی و ناهمگونیِ دیدگاهها و منافع ناشی میشود، میخواهد به یاریِ زور – که اغلب بر حقوق متکی است و صرفاً جبر فیزیکی نیست!- امنیت بیرونی و تفاهم درونی رژیم سیاسی ویژه یی را تأمین کند.[۹] با این هم امیدواری را نمی توان به کلی از دست داد و باز هم به کار مشترک و هماهنگ دولت با گروه های سیاسی چشم بست تا با مساعی مشترک و هماهنگ از آخرین فرصت ها برای استقرار صلح در کشور سود ببرند و از یک موضع مقتدر، متحد و هماهنگ با طالبان وارد گفت و شوند تا نقش انسانی و ملی و اسلامی خویش را در ساختن یک حکومت انتقالی ادا کنند تا این حکومت موفق به تامین صلح و ثبات در کشور شود و برای رهایی کشور از بحران برنامه داشته باشند. از همه مهمتر این که این حکومت بتواند، رسالت تاریخی اش را در این مرحلۀ حساس کنونی به خوب وجه انجام بدهد. بهترخواهد بود تا حکومت افغانستان تمامی انرژی و توان سیاسی خود را به کار ببندد تا چگونه می تواند، در ساختار حکومت انتقالی آینده نفوذ کند و سعی کند تا یک حکومت مقتدر و با قاعدۀ وسیع تشکیل شود که در شرایط حساس و خطیر کنونی بتواند، دین خود را در برابر مردم و کشور به خوب وجه ادا کند. یاهو
۷– قرضاوی، یوسف (۱۳۹۴). باید و نبایدهای دین و سیاست. ترجمهٔ عبدالعزیز سلیمی. تهران: نشر احسان.