جای بس خوشی است که فرصت مساعد گردید که شخصیت فرهیخته، برازنده ، دانشمند ، ممثل و شاعر ورزیده و با احساس و با فضیلت که همیشه در عالم خضوع و تواضع بوده و در عالم فروتنی در غربت بسر می برد و اشعارش اقبال چاپ را در روزنامه ها و رسانه های مجازی بخود گرفته به معرفی بگیرم .
محمد نسیم اسیر فرزند صوفی قربان علیخان در روز چهارشنبه اول عقرب سال ۱۳۰۷ خورشیدی در گذر درخت شنگ کابل به دنیا آمده و هم بعد از آوان طفولیت در گذر قرتا و یا کرد های چنداول نقل مکان نموده و تا فراغت از مکتب و ماموریت ها در همان گذر در جمع مردمان شریف و محبوبی آنجا زندگی نموده است .
این مرد فرزانه تحصیلات خویش را در لیسه مسلکی تجارت در سال ۱۳۲۸ خورشیدی موفقانه به پایان رسانیده و بعد شامل بانک ملی افغان گردیده است
در اثر مطالعات شخصی ، خصوصی از عنفوان جوانی با کمک و مددکاری پدر فاضل و دانشمند خویش که شاعر ورزیده و ( تائب ) تخلص می نمود به مشق و تمرین سرودن شعر پرداخته که البته مراحل خیلی ابتدایی داشت اما اولین منظومه طنز گونه اش به سن هژده سالگی در روزنامه انیس در سال ۱۳۲۵ خورشیدی به مطلعه : دست تو ای نگار اوف اوف هه هه
گشته دل من فگار اوف اوف هه هه
انتشار یافته است . دومین منظومه انتقادی در قالب مسدس تحت عنوان (( موتر شش گزه )) که انتقاد از وزرا بود در اول میزان ۱۳۲۹ خورشیدی در اتحادیه محصلین در جمع غفیری از اشتراک کنندگان قرائت نموده که با گرمی بی نظیری استقبال گردیده است .
این تشویق سبب گردید تا منظومه های انتقادی بیشتری بسراید که اکثرا” در قالب طنز و فکاهی در روزنامه انیس به نشر می رسید . و هم اشعارش در مجله ژوندون، پشتون ژغ و آریانا و هم مدتی در دوران ماموریت ایشان در مزار شریف انتقادی های زیادش در جریده ( بیداد ) انتشار یافته است .
علاوتا” این شاعر متبحر نظر به ذوق مفرط و استعداد سرشار که در هنر تئاتر داشت تقریبا” به مدت ده سال در تئاتر شاروالی کابل که در آن دوران صحنه تمثیل گفته می شد هنرنمایی نموده و نمایش نامه ها را نوشته است .
جناب محمد نسیم اسیر عشق و علاقه که به وطن خویش افغانستان دارد همیشه اشعارش راجع به اوضاع سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی وطن بوده طوریکه می گوید :
بنازم همت مام وطن را
به دامن پروریده تو و من را
کهن بوم و بر پر افتخارم
همان افغانستان نام دارم
به این نامست شان و شوکت ما
ز افغان پایه های وحدت ما
به نام قوم اگر باهم ستیزیم
بنای وحدت از بنیاد ریزیم
مباش اندر پی ویرانی خود
اساس بی سرو سامانی خود
( اسیر) آرزومند تو گوید
به عجز و انکسار از تو بجوید
که گر پرسد کسی از تو نشانی
بگو افغان مگو افغانستانی
این شخصیت وطن دوست خدماتی صادقانه و ماهرانه را از سال های ۱۳۲۸ خورشیدی تا سال ۱۳۳۸ خورشیدی در بانک ملی ، بانک زراعتی و بانک تجارتی انجام داده است . و بعد تا سال ۱۳۶۲ خورشیدی در شرکت هوایی آریانا با ماموریت های داخل و خارج ایفای وظیفه نموده است.
موصوف در هیچیک از جریان های سیاسی سهمی فعال نداشته اما با بزرگمرد تاریخ و مبارز وطن زنده یاد دوکتور عبدالرحمن محمودی شدیدا” مخلص و علاقمند بوده و مرحوم محمودی نیز همچو فرزند خود وی را نوازش می داد مخصوصا” بعد از نشر سروده نیمه انقلابی اش زیر عنوان ( اعلام دیوانگی ) که در روزنامه انیس ، به نشر رسیده بود محبوبیت چشمگیر ی را بدست آورده و جناب اسیر را به حضور خود در محبس دهمزنگ پذیرفتند و یک نیم ساعت با وصایای پدرانه در مورد عشق به وطن ، مردم وطن و خدمت با صداقت و راستین در راه اعتلای وطن ارشاد فرموده اند .
مطلع سروده شده چنین است :
دیوانه شهریم به ما سنگ بیارید
یاران همگی را به سرهنگ بیارید
در آغاز کودتای ثور موصوف در راس نمایندگی شرکت بزرگ هوایی آمریکایی ( پان امریکن ) به نمایندگی از شرکت آریانا ایفای وظیفه می نمود که شوربختانه مظنه و تاپه و مهر امپریالیزم به وی زده شد .
بلآخره زمینه زندگی نمودن بکلی تنگ گردیده و باالاجبار مانند دیگر هموطنان از یار و دیار جدا گردیده و در سال ۱۳۶۲ خورشیدی برابر به سال ۱۹۸۳ میلادی ترک وطن کرده به پاکستان و از آنجا به کشور آلمان پناهنده گردیده و تا کنون که بیش از ۳۶ سال میشود با خانم و فرزندان خود در شهر فرانکفورت زندگی می نماید .
در غربت و مهاجرت در آغاز سعی و تقلا نموده تا در کنار سایر مبارزین و روشنفکران راه حق سهم کوچک در قیام علیه دشمنان وطن ادا نموده باشد با نشریه های متعددی در جرمنی و آمریکا با نوشتن منظومه ها و مقالات خاطر نا آرام خویش را تسکین داده است.
از مجموع سروده های جناب اسیر مجموعه شعری بنام ( فریاد اسیر ) در ۴۸۰ صفحه در سال ۲۰۱۰ میلادی آرایش چاپ یافته و منتشر گردیده است .
مجموع دیگری از سروده هایش را روی دست دارد عنقریب دردسترس علاقمندان قرار داده خواهد شد .
نمونه از سروده هایش را که مطلعه آن اعلام دیوانگی است خدمت تان پیشکش می نمایم.
( اعلام دیوانگی )
دیوانه شهریم به ما سنگ بیارید
یاران همگی را به سر جنگ بیارید
تار بدن ما به صدا خوب مهیا ست
یک شاهدی گلچهر خوش آهنگ بیارید
در نشه تمیز بد و نیک از چه توان کرد
مستیم ، اگر باده نشد ، بنگ بیارید
ما رند خراباتی ، مگر حافظ ناموس
از خود چو برآیید به ما ننگ بیارید
تنهایی ام افسرد ، به تسکین دل من
دزد و دغل و کور و کرو لنگ بیارید
این چهره افسرده دگر رنگ ندارد
از خون خودش بهر خدا دنگ بیارید
صوفی به در میکده گر سر نگذارد
زانکوچه اش افگنده سر و منگ بیارید
دلتنگم و کس درد مرا هیچ نداند
در صحبت من غنچه دلتنگ بیارید
از ناله (( اسیر )) غم ما دست نگیرد
گر از چمنش در قفس تنگ بیارید
محمد نسیم اسیر
۱۱ حمل ۱۳۳۲ خورشیدی
کابل عزیز
این بود فشرده از زندگینامه بزرگمرد ادب و ادبیات در عرصه شعر و شاعری و تمثیل و تیاتر و نمایشنامه نویسی که خدمت تان تقدیم گردید . و من الله التوفیق