در پیشرفتهای جهان امروز نقش مهم زنان غیر قابل انکار است که تلاش برای محدود کردن شان محالترین کار ممکن است چرا که زن این آفریده والا تمام محدودیتها را درهم میشکند و راهی برای رهایی بیشتر مییابد. وقت آن است تا با دید وسیع تر به زنان نگاه شود.
ارتقای حقوق زن در گرو تلاش و تکاپوی زنان در عرصۀ آموزش و کسب تخصص، تولید کالاها و خدمات و خلاقیت در عرصه فرهنگ و هنر و امور ورزشی خواهد بود. چنانچه زنان از هر فرصت محدودی که حاصل میشود نقش خود را با شجاعت و بدون ترس از دیدگاه مخالف ایفا کنند و به دولتها بقبولانند که بدون حضور آنها، توسعۀ متوازن و تنشزدایی ممکن نیست. دولتها نیز ناگزیر از طرق مناسب، زمینه را برای حضور فعال و بدون تبعیض زنان ایجاد کنند. در زمان حاضر، مهمترین مسأله و مشکل زنان جهان و افغانستان، بحث فرصتهای شغلی است. باتوجه به تبعیضی که در جامعۀ ما به لحاظ درآمد میان مردان و زنان وجود دارد و از طرف دیگر، حداکثر خانوادهها کم عاید و فقیر هستند و فشار آن عاید ناچیز، بر خانم خانه وارد میشود؛ لذا اشتغال باید افزایش یابد؛ آن هم پیشهیی که ویژۀ زنان باشد. مثلاً: به صورت پارت تایم یا کارهایی که در منزل هم میتوان آن را انجام داد. از آنجایی که زنان به طبقات مختلف نسبت داده میشوند و از سطوح مختلف مهارتی برخوردار هستند، دارای ذهنیتهای مختلف فرهنگی نیز میباشند.
هرچند فقر فراگیر است؛ بانوانی هم وجود دارند که شاغل میباشند؛ اما در مورد درآمدشان هیچ اختیاری ندارند چون مرد از آن، سوءاستفاده میکند.
مشکل دیگر زنان، عدم آگاهی حقوقی شان بوده که زمینهساز بیعدالتی میشود. یکی از پیامدهای نبود آگاهی زنان از حقوق و مسوولیتهای آنها این است که اگر در جایی حقی در اختیارشان گذاشته میشود، نمیدانند چطور باید از آن استفاده کنند.
همچنان مشاهده شده که زنان در بیشتر از کشورهای پسا جنگ، در حال توسعه و پیشرفته مدت چندین دهه است که در بازار کار شامل بودهاند، اما از استخدام آنان در مدیریت ارشد یا پُستهای کلیدی جلوگیری شده است.
زنان کشور با آنکه به نافرمانی مدنی متوسل شده و فریادشان را از طریق رسانهها بلند کردهاند و غوغای گوش کـرکـــن را سر میدهند؛ با آنهم در متن رویدادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی قرار نگرفته و متحمل بلاهای فراوان میگردند که عمق فاجعۀ بشری را نشان داده که از مشارکتشان در توسعه جلوگیری میکند.
پُر واضح است که زنان، دختران، خواهران، همسران و مادران در افغانستان بازو به بازو بر ضد حضور و نفوذ القاعده، طالبان، داعش، تندروان عربی، پاکستانی و حامیان بینالمللیشان به پا میخیزند و نبرد ملی دادخواهانه مینمایند.
از سوی دیگر زنان و مردان، مکمل یک دیگر اند و تفاوتهای موجود امروزی، زمینۀ بیولوژیکی نداشته؛ بلکه ناشی از ارزشهای سنتی، فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و سیاسی رایج در جوامعشان پنداشته میشود.
مسأله مردان و زنان را نباید از هم جدا کرد. آنها باید باهم علیه تعصبات جاهلانه و تبعیضات جابرانه بکوشند و تسلطشان را بر محیط خویش افزایش دهند و با کمک هم برای رسیدن به مراتب اعلای موجودیت انسانی خود اهتمام ورزند.
بخشی مهمی از انرژی و فعالیت خانمها در جهان، صرف مبارزه برای دستیابی به آن دسته حقوق و دادخواهی میشود که مردان بدون هیچ تلاشی از آنها برخوردار بودهاند. حق بودن، حق داشتن، حق آموختن، حق سخن گفتن و اظهار نظر کردن، حق رأی دادن و غیره، جلوههای از این گونه ارزشهای دموکراتیک است.
زنان حداقل به اندازهیی مردان ـ توانا، مستعد و اعتماد به نفس دارند و خاطر نشان میگردد زنان باید بدانند که هر چه نادانتر بمانند، ناتوانتر اند و در نتیجه بیشتر از پیش تحت اقتدار آشکار، پنهان مردان قرار خواهند گرفت و در نهایت در جریان سیر تکامل، عقبماندهتر و محرومتر خواهند بود.
در حالی که افغانستان پس از یک بحران به اندک تحولاتی دست یافته و بهخاطر پُر کردن خلاهای چهل سال جنگ، تلاشهایی در راستای اعادۀ حقوق زنان صورت گرفته است؛ اما حضور کنونی آنان در ساختارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اداری کافی نیست و ضرورت به حضور گسترده دارد.