وضعیت افغانستان و منطقه قابل پیش بینی نیست، آدم هیچ نمیفهمد که فردا چه میشود. گاهی در سیاست میشود با تحلیل ها اوضاع را پیش بینی کرد اما
اتفاقات و جنجالهای چون نتیجه انتخابات، شیوع ویروس کرونا، ناامیدی ها، زد و بندهای امریکا با طالبان، حمایت بعضی کشورها از تروریزم و غیره کار را بجای رسانده که آدم هیچ چیزی را پیش بینی کرده نمی تواند. هیچ کس نمی تواند بگوید که فردای افغانستان به کدام طرف میرود. شاید جنگ، شاید صلح و شاید هم فردای پر از امید در راه باشد! فعلآ سخت ترین کار تحلیل و پیش بینی اوضاع افغانستان است. چون از یک طرف ما به سر خود نیستیم که تصمیم بگیریم، خط های ما بدست دیگران است و آنها تعین میکنند که چه رنگی باشد سرخ باشد یا زرد.
رهبران سیاسی هم آنقدر سوگند خوردند، وعده دادند و وعده شکستاندند که بالای شان هیچ اعتمادی نمانده است، آنقدر سخت موضع گرفتند و زود تغیر موضع دادند که بالای شان هیچ اعتمادی نمیشود. پلان ها و تصامیم شان را بر اساس قانون و طرزالعمل ها نمیگرفتند که ثابت باشد بلکه سلیقه ی و فصلی پیش بردند. کشورها، دفاتر و نمایندگی های خارجی هم بارها دیده شده که در قضایای افغانستان مداخلات مستقیم و غیرمستقیم داشته اند، این نهادها بارها امتحان خود را داده اند و آزمودن آنها از این بیشتر خطاست. در ضمن مشکلی دیگری نهفته در ساختار نظام سیاسی و قانون اساسی است که قدرت را در دست یک نفر به عنوان رئیس جمهور منحصر می سازد و ادارۀ ۳۴ ولایت را در اختیار کامل پایتخت قرار می دهد. هیچ گونه تقسیم افقی قدرت میان مرکز و ولایات در این سیستمی شدیداً متمرکز که حاکم آن فقط یک نفر است، وجود ندارد. معاونین رئیس جمهور هم از صلاحیت آنچنانی برخوردار نیستند، هیچ صلاحیت اجرایی در قانون اساسی برای معاونین رئیس جمهور وجود ندارد، مگر آنکه رئیس جمهور دلش بخواهد اندکی از صلاحیت و قدرت اجرایی خود را برای معاونین خود در یک فرمان تفویض کند.
بنآ در افغانستان یکی از کارهای سخت پیش بینی اوضاع آینده است، اگر صلح را پیش بینی کنیم ممکن است جنگ شود و یا برعکس آن، اگر بهتر شدن اوضاع را پیش بینی کنیم ممکن است اوضاع بدتر شود، در اینجا هیچ چیز سر جایش نیست.
تبصره ی در مورد اوضاع اخیر
در طول تاریخ اعلان دو حکومت در یک اقلیم سبب بی نظمی، بی اتفاقی و اخلال در حکومتداری شده است که در نتیجه منتج به از بین رفتن، زندانی شدن یکطرف و یا توافق طرفین شده و مشکل حل گردیده و یا همین مشکل بزرگتر شده و ادامه پیدا کرده است. در افغانستان هم در این راستا چه چشم ها که کور شده است، چه نفس ها که با بالشت خفه شده است، چه زنده ها که تبعید و زندانی شده اند و چه پیکرها که به پای چوبه دار رفته اند.
این بی نظمی و بی اتفاقی که در این چند روز بین سیاسیون در کشور بوجود آمده بسیار خطرناک است و از اینکه تا هنوز جنگ و درگیری بین طرفین رخ نداده باید خوشحال باشیم. دلیل اینکه تا هنوز بین طرفین درگیری رخ نداده میتواند بخاطر حضور امریکا در منطقه، وجود شعور سیاسی، وجود تساهل و مدارا در سیاسیون و سیستم باشد.
به باور من این عوامل اجازه نخواهند داد که تاریخ تکرار شود، اما عوامل هم هستند که این آتش نیمه جان را شعله ور میسازند مانند خودسری ها و خودکامگی های یک جانب، طرفداری علنی امریکایی ها و دیگر نهادهای خارجی از یک جناح مشخص، عدم در نظر گرفتن خواست همه جناح ها، منزوی ساختن طرفهای اصلی قضایای افغانستان مانند سران مجاهدین و رهبران احزاب، حاتم بخشی های امریکا، ….
باز هم به باور من در کشوری دارای تنوع فرهنگی چون افغانستان هم نیاز است تا سیستم از جنبه متمرکز بودن آن خارج گردد و از طرفی هم سیاسیون بجای حذف و منزوی ساختن یکدیگر به پذیرش، اشتراک و تحمل یکدیگر روی بیآورند. برای جلوگیری از بزرگتر شدن این بحران و صدمه رسیدن به پروسه صلح بجز توافق دیگر راه ی نیست، تک تازی و به حاشیه راندن دیگران در گذشته تجربه شده و نتیجه ی خوبی نداشته است