طالبان خدعه و فریب نه تنها با کفار، بلکه با مخالفان سیاسی شان را نیز یک امر شرعی دانسته و عمل به آن را بر خود مجاز می پندارند. باور های سلفی بر این گروه حکمروایی داشته است. این گروه هرچند خود را خوارج نمی خواند و اما آنان با نفی خوارج نخستین سخن از خوارج امروزین می زنند. آنان مدعی اند که خوارج نخستین حضرت علی و معاویه و حکمین آنان را تکفیر، گناۀ کبیره را کفر و مرتکب آن را کافر، منکر شفاعت در روز قیامت، منکر رویت خدا در روز قیامت، منکر رجم زانی، انکار از نماز خواندن در عقب غیر هم عقیدۀ شان و کشتن مسلمان را حلال و کشتن یهود و نصارا یا “اهل اوثان” را حرام می دانستند و اما خوارج امروز خود را باورمند به کتاب خدا و سنت رسول دانسته و جنگیدن با تمام نیرو های طاغوتی شرق و غرب، حمایت از جهاد در راۀ خدا، پشتیبانی از
مظلومان و دشمنی با طرفداران موالات با کفار و هم پیمانان آنان امر شرعی پنداشته و خود را مکلف به تاسیس نظام اسلامی دانسته و حکومت خلفای راشدین را الگو و درجۀ ایمانداری را در نارضایتی کافران از خود می دانند. شاخه هایی از طالبان هرچند خود را به نحوی از خوارج امروزین می خوانند و اما آنان در عمل به این اصول باورمند نیستند و از جمع اشعری و سلفی هایی اند که اعمال شان با تعبیر های ظاهری شریعت هم سازگار نیست.
حدیث ” الحرب خدعه” منسوب به پیامبر است و از حضرت علی هم نقل شده و اما با چشم پوشی از این که آنرا چه کسی گفته است، می توان گفت که صرف در ارتباط با جنگ یعنی اقدامات نظامی خدعه ممکن است، معنایی مشخص و معقول و مقبول داشته باشد و گرنه حیله گری و فریب دادن دیگران به عنوان یک اصل اخلاقی هرگز قابل قبول نیست. یعنی در جنگ ها فریب و خدعه بدان معنا است که به گونه ای باید رفتار کرد که دشمن از استراتیژی شما آگاهی یابد و حتا در ارزیابی های خود نیز دچار اشتباه شود. بنا بر این منسوب کردن این سخن به پیامبر و علی نادرست است، زیرا هیچ گاهی پیامبر و علی در رفتار های فردی و سیاسی شان به فریب و خدعه متوسل نشده اند.
رفتار های فریب آلود طالبان قول و قرار آنان را زیر پرسش برده و باورمندی به عملی شدن وعده های آنان از میان برود. از همین رو است که نه تنها سیاستگران، زمامداران و مردم افغانستان، بلکه بسیاری مقامهای آمریکایی شامل جنرال مکنزی و نماینده پیشین آمریکا در افغانستان و پاکستان، بیشتر از ۲۰ تن سناتوران امریکا و سایر مقام های امریکایی به شمول گزارش های اداره های استخباراتی این کشور به ترامپ گوشزد کرده اند که طالبان به پیمان خود وفا نمی کنند و اسناد اداره های استخبارات آمریکا نیز بر آن گواه است. هرگاه پیدایش و تشکیل طالبان از آغاز مورد مطالعه قرار بگیرد، رویکرد های فریب آلود نه تنها از جمله تکتیک مبارزاتی آنان، بلکه از اهداف راهبردی آنان به شمار می رود. آنان با این روش حتا روابط خود با شبکه های استخبارات پاکستان و بعد با استخبارات ایران و روسیه را نیز قابل توجیه می دانند و از نظر آنان هر نوع استفاده از امکانات گوناگون برای رسیدن به گمان خود شان امارت اسلامی مجاز است. از همین رو است که آنان از آغاز تا کنون با مخالفان خود برخورد فریب آلود کرده اند. چنان که این جریان از همان آغاز به کمک مستقیم پاکستان و عربستان و آمریکا در زمان کلنتن تشکیل شد که وی متهم به داشتن رابطهء جنسی با خانم مونیکا لویسنکی است. وی در کتاب خود به نام “اختیار دشوار من ” از این خانم باد نکرده است و هیلاری هنوز هم نگران این رابطه است. پس معلوم است، گروه هایی که به کمک همچو افراد فاسد بوجود می آیند، کار آنان جز به فریب کشاندن و به بیراهه بردن مردم چیز دیگری نیست. با این حال چقدر می توان به آنان بحیث گروه های خدمتگار به مردم باور داشت. زیرا یک شبکۀ استخباراتی تحت هر نامی که ظهور نماید و هر جامه ای که بپوشند، مزدور و وابسته اند. از این رو نمی توان به قول و قرار آنان باور داشت و به حرمت گذاشتن آنان به ارزش های اخلاقی و دینی باورمند بود.
طوری که یاد شد تشکل طالبان ریشه در فریب دارد و چنانکه آنان به دستور آی اس آی خود را جاده صافکن خواندند که گویا هدف شان برچیدن فساد و شر از افغانستان است. آنان حتا توانستند تا شاۀ پیشین را نیز فریب بدهند. فریب شان پس از آن آشکار شد که قدرت را گرفتند و اعلامیه دادند که شاه بحیث یک تبعهء افغانستان، نه بحیث زمامدار به کشور بازگشت کرده می تواند.
فلسفه وجودی طالبان بر مبنای فریب نهاده شده، چنان که در سال ۱۳۷۴ پس از آنکه اسماعیل خان آنان را از فراه و نیمروز عقب زد، وعدهء مصالحه با استاد ربانی را دادند و استاد هم بوسیلهء آقایان فایض و قانونی چند صد میلیون افغانی برای آنان فرستاد که گویا طالبان با حکمتیار می جنگند و با استاد صلح می کنند. گفته می شود که استاد سیاف، مولوی خالص ازجمله میانجیگران بودند که نظر استاد و ربانی هم در این مورد خوش بینانه بود. اما دیدیم که دروغ گفتند و با آزاد کردن بیشتر از ۳۰۰ تن از اسیران شان از نزد مسعود دوباره خود را بازسازی کردند و با یک حملهء برق آسا ولایت های فراه و نیمروز و هلمند را تصرف کردند و نیرو های تازه دم مسعود را هم عقب زدند و اسماعیل هرات را هم برای آنان واگذار کرد. در آن زمان دلجو حسینی و شماری دیگر به هرات فرستاده شده بودند تا کشیده گی جزئی میان مسعود و اسماعیل را برطرف بسازند. دلجو گفت که اسماعیل برای آنان از وضعیت هرات اطمینان داده بود و اما شب هنگام چنان طالبان دیوار های دفاعی امیر را به سرعت شکستند که میانجیگران با پا های برهنه از هوتل فرار کردند و خود را به کابل رساندند. مسعود در آن زمان اسماعیل را مسؤول سقوط هرات خواند. چنانکه داکتر عبدالله در نشستی در تالار رادیو کابل به این موضوع به گونه صریح اشاره کرد.
طالبان با این بازی هم بسنده نکردند و با به فریب کشاندن حکومت استاد ربانی توانستند، از نیرو های او به سود خود استفاده کنند و با عقب زدن نیرو های حزب اسلامی در قندهار و غزنی و پیشروی تا وردک به چهار آسیاب کابل رسیدند. حکمتیار چهار آسیاب را به قصد سروبی ترک گفت. زمانی که طالبان چهار آسیاب را گرفتند و تا آ ن زمان هم مسعود فکر می کرد که طالبان به قول و قرار سان وفادار خواهند ماند که در دیدار با او در میدان شهر وعده داده بودند. زمانی که طالبان به چهار آسیاب رسیدند. مسعود رحمت الله واحدیار و فایض را به چهار آسیاب فرستاد. طالبا در دیدار با این هیأت تشکیل هرگونه حکومت ایتلافی با مسعود را رد کردند. این پاسخ طالبان مسعود را تکان داد و مسعود دوباره هیأت را به چهار آسیاب فرستاد و امتیازات بیشتر برای آنان وعده داد. اما این بارهم پاسخ طالبان منفی بود. این زمانی بود که کار از کار گذشته بود و وعده های خانم رافایل و سازمان ملل مبنی بر حکومت همه شمول نقش بر آب شد و مسعود ناگزیر شد تا نیرو هایش را از کابل به سمت پروان و کاپیسا و پنجشیر عقب بکشد.
اشاره های بالا گواه ترفند های طالبان است که یکی یا دو بار آقایان حامد کرزی و اشرف غنی را نیز فریب دادند. در پشت این بازی های طالبان استخبارات پاکستان دست قوی داشت و هنوز هم دارد. وعده های فریب آلود طالبان حتا کرزی را در تور آنان آفگند و از همین رود بود که آقای کرزی در گفت و گو با گیتس وزیر دفاع امریکا جبهۀ شمال را خطرناک تر از طالبان خواند و تهدید دوستم از سوی خلیل زاد با بمب افگن ۵۲ هم از این اینجا آب می نوشید. هرچند ریشۀ این رابطه به کار در کمپنی یونیکار می رسید که آنان مشاوران این کمپنی بودند و پروژه طالبانی در واقع افغانستان را به بهشت گاز بدل می کرد. حال آخرین بازی شان در دوحه بود که در تبانی با خلیل زاد و استفاده از وجههء تباری او به کمک پاکستان توانستند که آمریکایی ها را فریب بدهند. خلیل زاد هم با توجه به شتاب های انتخاباتی ترامپ، برای زودکنار آمدن با طالبان و بدست آوردن رضایت پاکستان حکومت و مردم افغانستان را کنار زد. هرچند جزئیات دو توافقنامه سری آمریکا با طالبان افشا نشده و اما از این معاملهء سری و رهایی ۵۰۰۰ تروریست خطرناک که دستان شان در خون این ملت تا آرنج غوطه ور است ، بدون مشوره و توافق قبلی با کابل پیدا است که این توافقنامه در سازش با طالبان و پاکستان برضد مردم افغانستان و رهایی آمریکا از سیاه رویی و بدست آوردن مدال صلح به امضا رسیده است. از آنچه گفته آمد، بر می آید که زیر کفش های آقای خلیل زاد ریگ های نوکدار است . این در حالی است که این زندانیان شامل افرادی اند که بر اساس قوانین کشور حتارییس جمهور هم حق رهایی آنان را ندارد. ممکن در میان شان افرادی باشند که در تلاشی های شبانه بازداشت شده اند و اما بیشتر شان در قتل و و کشتن بیگناهان دست دارند و هیچ کسی حق ندارد تا حق الله یک مجرم را ببخشد و در کنار این قربانیان آنان هم حاضر به بخشیدن آنان نیستند. گفتنی است که شماری از حقوق، هم جنبه حق اللهی دارند و هم جنبه حق الناسی؛ ازاین رو، برخی فقهای اهل سنّت، حقوق را چهار نوع دانسته اند، مانند؛ حق الله، حق الناس، حق مشترک میان حق الله و حق الناس که جنبه حق اللهی آن غلبه دارد و حق مشترکی که جنبه حق الناسی در آن بیش تر است.
با توجه به ترفند های پیشین طالبان و از اعلامیۀ رهبر آنان مبنی بر عفو همگانی و تبریک گفتن القاعده به طالبان فهمیده می شود که طالبان هوایی غیر از صلح دارند و در صدد اشغال کابل و تشکیل امارت اند. گفته می توان که طالبان به بهانۀ صلح فقط زندانیان خود را آزاد می کنند و شگفت آور این است که در برابر رهایی این جنابتکاران آمریکا حاضر نشده که از پاکستان یا طالبان کدام ضمانتی بگیرد. از سویی هم دغدغه هایی وجود دارد که گفته می شود، احتمال زیاد می رود که زندانیان آزاد شدهء طالب به شاخهء خراسان داعش در افغانستان خواهند پیوست. شاخهء خراسان داعش در افغانستان با گروه داعش در عراق و سوریه رابطه ندارد. بر بنیاد این گزارش شاخهء خراسان داعش بوسیلهء ایران و پاکستان تمویل و تجهیز می شوند. این موضوع را در این اواخر یک گزارش تحقیقی اعلان کرده است. پیش از این نیز گزارش هایی از زبان طالبان بازداشت شده نیز به نشر رسیده که گفته اند، داعش که در افغانستان فعال است، با شبکهء حقانی در پاکستان رابطه دارند. در توافقنامه نه تنها در مورد رهایی زندانیان بی توجهی شده؛ بلکه سکوت این توافقنامه در رابطه به لانه های تروریستی و رهبران طالبان در پاکستان هیچ اشاره ای نشده است و باید در ماده ای از این توافقنامه بسته شدن لانه های تروریستی و بیرون شدن رهبران طالبان از پاکستان قید می شد که نشده است.
این در حالی است که توافقنامهء آمریکا با طالبان تضمین های روشنی ندارد که مانع رفتن زندانیان به جبههءجنگ شود و بتواند یک افغانستان باثبات را پس از خروج نیرو هایش برجا بگذارد. از اوضاع دست ساخت داخلی شکننده افغانستان بوسیلهء آمریکا همین اکنون معلوم است که زمینه را برای طرح پیشین خلیل زاد مبنی بر یک افغانستان دارای نظام سنتی مثل عربستان سعودی پیش از پیش آماده می سازد. هرگاه خلیل زاد دغدغه ای برای یک افغانستان مردم سالار می داشت که طالبان هم در بخشی از آن حضور می داشتند، متن توافقنامه بروفق مراد پاکستان و طالبان برضد مردم افغانستان اینگونه سری و چندین پهلو کلید نمی خورد و از سوئی هم نقش تحکم در یک سو و نقش معامله سوی دیگر را در کابل نمی داشت. حال بر زمامداران کابل است که با ترک نفاق باهم کنار آیند و در صدد دفع توطئه ها و نجات افغانستان شوند. در غیر این صورت خطر بزرگی کشور را تهدید می کند که پیامد آن خدای نخواسته سقوط کشور به دست طالبان است و گفته می توان که ادامۀ اختلاف در کابل راه را برای تشکیل امارت طالبانی فراهم می کند. یاهو