دموکراسی؛ ترجمه یا تجربه؟ 
ـ نویسنده و پژوهشگر: بهزاد برمک

دموکراسی شبیه انسانی است که اول کودک است، بعد جوان می‌شود، آرام‌آرام به پخته‌گی می‌رسد. اگر درست مواظبت نشود مریض می‌شود و می‌‌میرد. داکتران به کمک علم بیولوژی به ما می‌گویند، آدمی اگر غذای درست نخورد، ورزش نکند، به نیازهای روحی و روانی‌اش سر وقت رسیده‌گی نکند، سلامتش را از دست می‌دهد و از کار و فعالیت می‌افتد. روند تکامل دموکراسی چیزی شبیه همین وضعیت است.

دموکراسی پیش‌‌زمینه‌‌ها و بسترهای مناسب سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خاص خودش را می‌‌طلبد که بسیاری از آن زمینه‌ها و بسترها در افغانستان مساعد نیست. با مردم کم‌سواد و فقیر، بافت اجتماعی روستایی، دولت بی‌ثبات، آگاهی سیاسی پایین، نبود طبقه‌ متوسط، نبود زمینه‌های اشتغال، ضعف نهادهای آکادمیک و نبود احزاب و سازمان‌های مدنی و اقتصادی قدرت‌مند، نمی‌‌توان دموکراسی موفقی را تجربه کرد.

در نبود فعالیت زنده نهادهای مدنی، دموکراسی، نمی‌تواند دوام و استمرار پیدا کند و آینده آن با خطر مواجه است. آینده دموکراسی در کشور ما وابسته به رشد و بالنده‌گی نهادهای مدنی، رسانه‌‌ها و صداهای مخالف است. دموکراسی بدون نهادهای مدنی و صدای مخالف، سرشت استبدادی پیدا می‌‌کند. این دموکراسی برای مردم افغانستان به ‌جای راه حل بودن، کشنده بوده است که تلاش این مقاله در راستای زدودن همین ذهنیت است و این که بگوید، همه‌ی ما روزی به اهمیت آن‌چه دموکراسی برای ما کرده است، پی خواهیم برد.

در ۲۰ سال گذشته، هیچ‌ چیزی به اندازه‌ی واژه دموکراسی، مورد نفرین و تحسین قرار نگرفته است. خیلی‌ها با دشمنی به آن، به نان و نامی رسیدند و شماری هم با پشتی‌بانی از آن به ثروت دست یافتند. برخی آن را حرف مفت دانستند و شماری هم آن را نظام عادل. کژفهمی‌ها پیرامون دموکراسی پایان نیافته؛ اما در این جدال نابرابر، بیش‌ترین استفاده از دموکراسی متزلزل کشور را کسانی کردند که دشمن آن بوده‌‌اند. از این رو بر ما است تا از این تجربه تلخ، بیاموزیم و در مقابل تاریخ مسوولیت‌مان را ایفا کنیم؛ یعنی نه نخبه‌گان سیاسی کشور را به خاطر ارتباطات هویتی‌‌شان، بی‌‌مورد نکوهش کنیم و نه از روی تعصب بر اشتباهات آن‌ها چشم بپوشیم؛ زیرا در هر دو صورت، خودمان را شریک جرم آن‌ها می‌‌سازیم و درس عبرتی را که باید آموخت، نمی‌‌آموزیم.

بر اساس تجربه‌ جهانی، دموکراسی نظام ناکامی نیست؛ اما برای تطبیق دموکراسی، ما در افغانستان کارآیی و توانایی لازم را نداشتیم. در سایه نظام‌‌‌های دموکراتیک است که مفهوم شهروند تبارز پیدا می‌کند، حقوق و وجایب تعریف شده و عقلانیت بر حکومت و شهروندان تسجیل و اجرایی می‌‌‌گردد. طراحان سیاست، جامعه و حامیان آزادی بیان معتقد اند که در کشور‌های کثیرالاقوام و چندفرهنگی، دموکراسی می‌‌تواند به‌ حیث یک ستون و محور مشترک برای تمام مردم، کارایی داشته باشد. جامعه‌‌‌شناسان صلح و جنگ باور دارند کشورهایی که جنگ‌‌‌های داخلی را تجربه کرده‌اند، بهترین صلح برای چنین جوامع، صلح دموکراتیک است. صلح دموکراتیک بیان‌‌کننده‌ی ایجاد و تقویت نهاد‌های دموکراتیک برای حل‌‌وفصل قضایای کشوری می‌‌باشد.

دموکراسی یکی از مفاهیم و مقولات مهم، سرنوشت‌‌ساز و تأثیرگذار دوران معاصر است و این روزها به اندازه‌ا‌ی که مردم و کارشناسان خارجی آشنا با مسایل افغانستان از آینده‌‌ی کشور نگران‌اند، زمام‌داران ما نیستند. طبق مستندات، مردم جامعه‌‌ی ما، تاریخ‌‌دان نیستند و با تاریخ خودشان بیگانه‌اند. از این رو همواره اشتباهات تاریخی، مستمر تکرار می‌شود و هر کاری از صفر آغاز می‌‌گردد؛ زیرا در جامعه‌‌ای که گفتمان جا نیفتاده باشد، حافظه‌‌ی تاریخی شکل نمی‌گیرد و تجربه‌‌ی نسلی از نسل دیگر، به دلیل فقدان فرهنگ گفت‌وگو و مکتوب و نیز نهادهای آموزشی مؤثر، منتقل نمی‌‌شود.

باری، استیون لویتسکی و دانیل زیبلات؛ استادان دانشگاه هاروارد و از نویسنده‌گان کتاب دموکراسی‌‌ها چگونه می‌‌میرند، تأکید کرده بودند که پاسداری از اصول دموکراتیک، به ترس و خشم ضرورت ندارد. باید به آرامی فکر کرد و خون‌سرد بود. تاریخ می‌‌تواند ما را کمک کند تا از گذشته و تجربه‌ کشورهای جهان یاد بگیریم که چگونه در برابر خطرات سیاست‌مداران خودکامه و عوام‌‌فریب، مقاومت و برای حفظ ارزش‌های مشترک و نجات دموکراسی‌‌ها از مرگ، ایستاده‌گی کنیم.

ما باور داریم که تغییرات در یک شب اتفاق نخواهد افتاد و این مسایل مستلزم بررسی مداوم و همکاری مؤثر است. در چنین زمان حساسی که خون‌ریزی،‌ کشور را تا این‌ دم در ماتم سوگواری‌های دوام‌دار نظامی و غیرنظامی قرار داده است، موضوع صلح و دموکراسی افغانستان به طور بی‌سابقه با بیم‌ و امیدهای فراوان بر کانون‌های سیاست سایه انداخته است. برای حفظ ارزش‌های دموکراتیک چون: آزادی بیان، آزادی فردی جمعی، برابری، اتحاد ملی، همه‌شمول بودن قدرت، حاکمیت قانون و غیره، لازم است که قواعد و اصول سیاست‌‌ورزی بازیگران داخلی روشن گردد تا ارزش‌های اساسی کشور قربانی بازی‌های کوتاه‌‌مدت کمپینی و بزکشی‌‌های مدرن نشود.

بنا بر این برای انجام این کار، افغانستان نیازمند یک زعامت و چتر همه‌شمول است تا در این برهه‌‌ی حساس تاریخی، از منافع عمومی و ارزش‌های دموکراتیک دفاع کند و اجازه داده نشود که این ارزش‌ها، قربانی بازی‌های سلیقه‌ای و تقسیمات قدرت‌گیری تیم‌های انتخاباتی گردند. این‌ها تنها راه مهم برای حمایت از مبارزه‌ی چندین ساله‌ای افغانستان برای صیانت از دموکراسی نوپا است. این چیزی است که قشر آموزش‌دیده‌ی افغانستان از آنان انتظار دارد.

تجربه‌ی تاریخی حاکی است که گذار از جامعه‌ی سنتی به جامعه‌ی معاصر؛ به ویژه در مراحل ابتدایی آن، مسیر هموار و آسانی نیست. اجزایی از سنت در برابر تجدد، سخت‌جانی نشان می‌دهد و اکثراً باعث بروز بحران‌های سیاسی اجتماعی می‌شود. بدیهی است که یکی از مؤلفه‌های اصلی دولت‌‌های مدرن، پررنگ شدنِ نقش مردم در حکومت است. در عین زمان، نقش مردم به خصوص اقشار تحصیل‌کرده در حل بحران‌های سیاسی اجتماعی به طور گسترده‌ای افزایش می‌یابد. طرح محدود کردن دموکراسی به مکانیزم یا چارچوب حکومت‌داری، بدون ارزش‌ها و فرهنگ بزرگ آن، به مانند جدا کردن روح و معنویت انسان از جسمش است. آخر نوشته را با این پیام به فرجام می‌‌برم: «نسل امروز در کنار صدای منسجمی می‌‌ایستد که دموکراسی را باور دارد.»