این به همگان آشکار است که پاکستان نه تنها بزرگ ترین حامی تروریزم جهانی؛ بلکه یک کشور تروریستی است که نظامیان آن بیش از ۷۰ گروه ء تروریستی را تسلیح، تجهیز و تمویل می نمایند. سر نخ تمامی گروه های تروریستی از افغانستان تا سوریه، عراق، لبنان، لیبی، سومالی و کشور های دیگر در پاکستان در دست نظامیان این کشور است. نظامیان پاکستان در زد و بند ماهرانه و چند پهلو بازی های تروریستی شان را با حکومت های ملکی این کشور تنظیم و هماهنگ کرده اند. تهاجم شوروی به افغانستان فرصت طلایی برای نظامیان پاکستان داد و از آن برای رسیدن به رویا های دیرینهء خود استفادهء بهینه و بی پیشینه کردند؛ رویایی که بعد از استرداد استقلال نیم قاره و تشکیل دو کشور به نام هند و پاکستان به وجود آمد.
پس از آن نه تنها تنش و درگیری میان هند و پاکستان و پاکستان و افغانستان را در پی داشت که هند و پاکستان سه جنگ را پشت سر نهادند و در جنگ ۱۹۷۵ که منجر به جدایی بنگلدیش از پاکستان شد، بیش از ۹۰ هزار نیروی پاکستانی به اسارت هند درآمد. به همین گونه میان پاکستان و افغانستان هم درگیری ها در سطح کوچک به وقوع پیوستچنانکه یک بار در زمان ظاهرشاه طیاره های پاکستانی، افغانستان را بمباران کردند و با میانجیگری عربستان حل شد و بار دیگر هم در زمان صدارت داوود به تحریک روسیه روابط دو کشور به تشنج گرایید. نظامیان پاکستان همیشه به دنبال فرصت بودند و اما در برابر افغانستان سیاست دفاعی داشتند. نظامیان پاکستان از جنرال ایوب تا اختر عبدالرحمان، ضیاالحق، حمید گل، اسلم بیگ، کرنیل امام و دیگران همزمان با تنش ها با هند، در افغانستان دنبال عمق استراتژیک بودند و حتا یک بار طرح کنفدراسیون را هم بر شماری از رهبران جهادی تحمیل کردند.@@@ آنان تهاجم شوروی به افغانستان را زیر نام حمایت از جهاد افغانستان، فرصت خوب برای شکار آمریکا تلقی کردند. این تهاجم را هدفمندانه به آمریکایی ها خطرساز جلوه دادند و چنان کار سیاسی زیرکانه با آمریکایی ها کردند که بر رغم کم علاقگی آنان به مجاهدین و تمایل آنها به همکاری با حکومت تحت حمایت شوروی، خطر شوروی را آنقدر بزرگ جلوه دادند که پای آمریکا را در جهاد افغانستان بکشند. تلاش های نظامیان پاکستان سبب شد تا برژینسکی مشاور ریگان وارد پاکستان شود و با رفتن به سرحد تورخم و با گفتن الله اکبر به تعبیر خود اش ناقوس جهاد را در افغانستان به صدا در آورد.
نظامیان پاکستان پیش از تهاجم شوروی، در زمان حکومت داوود چنین فرصتی را می خواستند؛ زیرا شعار های پستونستان خواهی داوود به ترغیب مقام های حزب کمونیست در زمان حاکمیتش رابطه میان او و بوتو را خراب کرد و بزرگ ترین اشتباه ء داوود به شهادت رساندن میوندوال رهبر حزب سوسیال دموکرات و انجنیر حبیب الرحمان رهبر جنبش جوانان مسلمان بود که سبب مهاجرت اعضای این جنبش جبری از افغانستان به پاکستان شد. این مهاجرت چراغ سبز را در دست بوتو داد و او را برای رسیدن به عمق استراتیژی این کشور در افغانستان نزدیک تر کرد. پیش از آن که تلاش های داوود پس از یک چرخش ۱۸۰ درجه ء سیاسی به کمک کشور های ایران و مصر و عربستان برای تفاهم با بوتو به نتیجه برسد. کودتای ضیاالحق به کمک آمریکا و کودتای حزب خلق با حمایت شوروی بر حیات سیاسی هر دو پایان داد. هدف آمریکا و شوروی از این کودتا ها بستر سازی برای تنش های دوامدارور منطقه خوانده شده است. کودتای ضیاالحق به معنای یک گام به جلو برای رسیدن به عمق استراتژی پاکستان در افغانستان بود. نظامیان پاکستان موفق شدند تا بمب اتومی خود را بالای آمریکایی ها به رسمیت بشناسند. پاکستان از برکت جهاد افغانستان صاحب بمب اتومی شد؛ اما نظامیان حق ناشناس پاکستان هیچ گاهی از خواست خصمانه یعنی عمق استراتیژی شان در افغانستان کوتاه نیامدند و برعکس شدت دخالت آنان در افغانستان بیشتر گردید.
پس از جهاد افغانستان رابطه ء اداره های استخباراتی و نظامی آمریکا و پاکستان بیش از هر زمانی بهم نزدیک شد و کمک های مالی و نظامی آمریکا بوسیله و خواست پاکستان به هفت تنظیم جهادی در پشاور توزیع می شد که بیشتر از ۶۰ درصد را حزب اسلامی بدست می آورد. نظامیان پاکستان از این معامله سود مالی نظامی و سیاسی بدست می آوردند. رابطه ء امریکا با پاکستان آنقدر نیرومند و اعتماد آور شد که حتا آمریکا پس از ترک افغانستان در سال ۱۹۹۲ بر رغم مشورت های های گرباچوف افغانستان را به پاکستان سپرد و در واقع مداخله ء پاکستان را در امور افغانستان به رسمیت شناخت. مداخله و حمایت پاکستان از حکمتیار جنگ های تعظیمی خونینی را در افغانستان در پی داشت که سبب کشته شدن هزاران شهروند کابلی شد. پاکستان پس از روی گردانیدن از حکمتیار به گفته بی نظیر بوتو به کمک آمریکا و عربستان طالبان را بوجود آورد. به گفته ء احمد رشید معاش مقام های ارشد طالبان را از طریق استخبارات پاکستان آمریکا می داد؛ اما پس از حادثه ء یازدهم سپتامبر و انکار ملاعمر از سپردن اسامه به آمریکا سبب سرنگونی امارت طالبانی شد. احتمال زیاد می رود که ملاعمر صلاحیت سپردن اسامه را به امریکا نداشت و حرف اول را در این حصه باید نظامیان پاکستان می گفتند. کشته شدن اسامه در هیبت آباد پاکستان بر این گفته مهر تایید گذاشت. اما آمریکا باز هم در برابر پاکستان مدارا کرد و شاید هم به دام افتادن اسامه پایان وظیفهء استخباراتی او بود که در نتیجهء همکاری مشترک دو کشور کشته شد. ممکن انکار آمریکایی ها از همکاری آی اس آی تاکتیکی بود که نشاندهنده ء زد و بند آمریکا و پاکستان برضد افغانستان است. آنچه مسلم است اینکه آمریکا برای پاکستان چه در زمان تهاجم شوروی و پس از آن حمله ء آمریکا، به افغانستان به مثابه ء گاو شیری بود و است و توانست تا میلیون ها دالر از آمریکا بدست آورد و شگفت آور این که پس از یازدهم سپتامبر بیش از ۳۴ میلیارد دالر از آمریکا بدست آورد و آن را صرف احیا و تجهیز و تمویل طالبان کرد که ترامپ از این پول ها احمق پولی یاد کرد. این احمق پولی پیهم در حالی به کیسه ء نظامیان تروریست پرور پاکستان می ریخت که مقام های ارشد آمریکایی پیهم از رابطه ء شبکه ء حقانی با نظامیان پاکستان سخن می گفتند و آن را بازوی ارتش پاکستان می خواندند. هرچند مشرف در برابر تهدید آمریکا حاضر به همکاری با مبارزه با ترورززم شد و اجازه داد تا خاک پاکستان کانال اکمالاتی نیرو های آمریکا یی شود. مشرف توانست تا با این عقب نشینی تاکتیکی توفیق یافت تا با استفاده از مصروفیت آمریکا در جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ با احیای طالبان از آمریکا انتقام بگیرد. هرچند پس از آن هم رابطه میان دو کشور همراهبا تنش بود و چنانکه یک بار پس از کشته شدن ۲۴ سرباز امریکایی بوسیلهء طیاره ء این ته ها و مراکز تروریستی همه چیز به گونه ء آشکارا به سود پاکستان پایان یافت. چنانکه همین اکنون موافقتنامه دوحه عامل تشدید حملات طالبان شده؛ زیرا آمریکا به اشاره و خواست پاکستان، طرف طالب را دست باز گذاشته و حتا برای رهایی آنان از زندان ها موضوع جنایت بشری را در نظر نگرفته و به حقوق بشری هم کمترین توجه نشده است. این به معنای چشم پوشی از نقش تروریست پرورانه ء پاکستان است. این در حالی است که همین اکنون نظامیان پاکستان تمام فعالیت های سیاسی و نظامی طالبان را مدیریت می کنند. این مداخله در حالی وجود دارد که پاکستانی ها در دوحه برای خلیل زاد وعده ء همکاری با صلح و قطع مداخله در افغانستان را داده بودند؛ اما می بینیم، خلیل زاد بدون آنکه از مداخله ء پاکستان یادآور شود. وی به دوحه می رود و این نشان دهنده ء آشکار سکوت مرگبار آمریکا در برابر پاکستان است. هرچند این سکوت را گاهی سفر های خلیل زاد می شکند و پرده های فریب امریکا را می درد و ممکن با این تعبیر که در قاموس سیاسی در سیاست دوست دایمی و دشمن دایمی وجود ندارد، آن را توجیه کند. چنانکه خلیل زاد و فرمانده ء نیرو های امریکایی هفته ی گذشته، پس از سپری شدن دو هفته از توافقنامه و دیدار با ملابرادر در دوحه عازم اسلام آباد شدند. این سفر ها در حالی انجام شد که طالبان بررغم وعده هایی کاهش خشونت که در دوحه به خلیل زاد و میلر داده بودند، حملات شان را بر نیرو های داخلی به شدت افزایش داده اند و روند گفت و گو های بین الافغانی هم به بن بست رفته است.
این سفر از این حقیقت پرده بر میدارد که امریکا بر رغم آنکه کوشش می کند تا از رابطه تنگاتنگ طالبان و پاکستان چشم پوشی کند و بدین وسیله با خاک زدن به چشم کابل به بازی های خود با پاکستان ادامه بدهد. این سفر این حقیقت را آفتابی تر کرد که دراصل پاکستان بر طالبان فرمان می دهند و آنان تصمیم گیرنده اصلی نیستند. این سفر در واقع در جهت سفید رویی امریکا صورت گرفته است که در آن چشم پوشی از لانه های تروریستی و موجودیت رهبران طالبان در آن کشور شده است. این سفر به نحوی سرخورده گی امریکا را نیز برملا می سازد تا در راستای موفقیت معاهده شرمسارانه خود کاری کند و از پاکستان بخواهد تا مانع حمله های طالبان شود. این سفر گواه حضور سنگین مقام های پاکستانی در دوحه است که مذاکرات طالبان را مدیریت کردند وهم نقش تضمین کننده را داستند. این حضور سبب شد که امریکایی ها مانند گذشته به پاکستان امتیاز بدهند و نقش مداخله گرانه آن دست کم گرفته شود تا افغانستان را ویران تر کند.
پیش از آن پاکستان در معاهدهء ژنیوا در سال ۱۹۸۶ نیز به نماینده گی از مجاهدین در پای قراداد با روسیه امًضا کرد و ام چنان با تشکیل حکومت مجاهدین طرح بنین سوان را ناکام ساخت و دامن فاجعه در کشور تا کنون گسترده شد. آمریکا از این بازی های خصمانه ء پاکستان در افغانستان آگاهی داشت و هیچ گاهی به پاکستان نگفت که بالای چشمت آبرو است. با این هم خلیل زاد در هنگام سقوط طالبان تلاش کرد تا به خواست پاکستان بدیل طالبان را از پشاور به وجود آورد و اما موفق نشد و به مشوره ء پاکستان سناریوی ناتمام بن اول را سازماندهی کرد.
آمریکا پس از سقوط طالبان، در تبانی با پاکستان، افغانستان را قربانی اهداف راهبردی خود نمود. آمریکایی ها بخاطر توجیه ء حضور دوامدار در افغانستان و بخاطر رسیدن به اهداف راهبردی شان در این کشور نه تنها افغانستان را قربانی سیاست های خصمانه ء پاکستان کردند؛ بلکه بجای کمک به حکومتداری خوب برعکس به گونه ء هدفمند انه فساد اداری، فساد اخلاقی، ارتشا، حق خواری و افزایش مواد مخدر را هرچه بیشتر گسترش دادند. با استفاده از ضعف اخلاقی رهبران جهادی و سیاسی افغانستان آنان را به فساد اخلاقی و مالی ترغیب و حتا برای آنان فرصت سازی کردند و فرماندهان فاسد و غاصبی مانند حاجی صفی و امثال ایشان را بجای طرد، برعکس رشد دادند. به همین گونه بخاطر بهره برداری های سیاسی و راهبردی برای آنان دوسیه سازی کردند و حتا علم هایی ثبت کرده اند که از جنایت اخلاقی آنان پرده بر می دارد. افغانستان را به بزرگ ترین کشور تولید کنندهء مواد مخدر تبدیل کردند. چنان که گزارش های تحقیقی از سوی سازمان های بین المللی به نشر رسیده که آمریکایی ها دهقانان هلمندی را پول داده اند تا بیشتر کوکنار زرع کنند. چنانکه سریال آمریکایی به نام ” تیر انداز” صحنه هایی را به نمایش می گذارد که سربازان آمریکایی بخاطر از بین بردن مواد مخدر مورد بازپرس قرار می گیرند و در ضمن گزارش هایی وجود دارند که نظامیان آمریکایی مانند حضور شان در کشور های تایلند و لائوس، مواد مخدر را در تابوت ها انتقال داده اند.
از سویی هم امریکا بر رغم انتقاد های صریح مقام های این کشور از مداخله ء پاکستان در افغانستان به ارزش ۷ میلیارد دالر اسلاح را به پاکستان داد. در حالی که نیرو های نظامی افغانستان از داشتن سلاح تا هنوز هم شکایت دارند. رابطه تنگاتنگ و معامله ء پنهان آمریکا با پاکستان سبب شد که حامد کرزی بعد از ۲۱ سفر ناکام بهپاکستان بالاخره بگوید که عامل جنگ افغانستان؛ پاکستان و آمریکا است و ناگزیر شد که بگوید، صلح افغانستان از اسلام آباد و واشنگتن می گذرد. این سبب شد که رابطه ء آمریکا باکرزی خراب شود و حتا خرم در کتاب خود نوشته که امریکایی ها قصد از بین بردن کرزی را داشتند. هرچند آقای کرزی در گفت وکو با گیتس وزیر دفاع پیشین آمریکا طالبان را بهتر از جبهه ء شمال خواند( کتاب وظیفه) و گفته می شود که در زمان وزارت داخله ء اتمر جنگ را از جنوب به شمال برد تا تعادل اقوام در در زندان بگرام برابر شود. این پالیسی او قطعا به سود پاکستان بود. ممکن این خشم او را برانگیخته بود که چگونه شده تا پاکستان یک قوم را ابزار سیاسی و راهبردی خود قرار داده است. در حالی که این رویکرد به تعبیری معنای شمارش معکوس را دارد. در حالی که درست بود تا جنگ در جنوب تا قلع و قمع طالبان ادامه می یافت و اکنون شاهد این نیرومندی طالبان نمی بودیم. در این معامله هم دست مشترک پاکستان و امریکا را هم نمی توان نادیده گرفت. آمریکا در حالی در برابر پاکستان ترمش نشان داده و می دهد که این کشور دارای ده ها مراکز تروریست پروری بوده و قادر است تا هر زمانی گروه ء جدید تروریستی را به نام های مختلف تولید کند. چنان که در زمان تهاجم شوروی به افغانستان ده ها گروهء تروریستی را به نام های گوناگون چون لشکر طیبه ک سپاهء صحابه و جیش محمد و گروه های دیگر را ساخت. چنانکه در متن جهاد افغانستان القاعده و بعد طالبان و داعش را ساخت و ممکن با به نتیجه رسیدن صلح آمریکا با طالبان گروه ء دیگری را تحت نام جدید ایجاد خواهد کرد و اداره های استخباراتی امریکا از این ترفند های اسلام آباد آگاهی کامل داشتند و دارند.
آیا دلیل این همه کوتاه آمدن آمریکا در برابر پاکستان؛ ترس عقب گرد نیرو هایش از افغانستان است و به این کشور بحیث جبهه ء عقبی نگاه می کند تا در زمان خروج کامل به مشکل جدی رو به رو نشود. یا این که امریکا پاکستان را در منطقه کشور با ثبات تر از افغانستان تلقی می کند و از آن در رقابت با روسیه و چین چشم انتظاراتی دارد یا این که هر دو کشور قرار داد های پنهان بر سر افغانستان دارند و در این معامله افغانستان را قربانی اهداف درازمدت یا استراتیژیک شان حساب کرده اند.
آمریکا در تبانی با پاکستان و در زد و بند های پیدا و پنهان نه تنها شورش تروریستی در افغانستان را مهار و نابود نکرد که برعکس برای تقویت آن تضاد های قومی تباری را بیشتر دامن زد. آنان توانستند تا با استفاده از عصبیت تباری رهبران افغانستان را پادو و جاده صافکن اهداف کلان خود نمایند. آمریکا با بازی های چند گانه و چند پهلو توانسته تا به گونه ء غیر مستقیم از ریشه ها و تمایل تباری رهبران افغانستان بهره گیری سیاسی کند و با شاخ به شاخ کردن آنان به نفع خود سود جوید. چنانکه هالبروگ از همکاران پیشین مایکل سمپل به صراحت گفت که در خانه ء هر پشتون یک تروریست است و در حالی که هدف او دامن زدن به اختلاف قومی در افغانستان بود و نه مبارزه با تروریزم. او که تجربه ء تجزیه کردن بالکان را پشت سر نهاده بود. در افغانستان نیز چنین رویایی را داشت. چنان که در همان زمان طرح سپردن هشت ولایت در جنوب کشور برای طالبان مطرح بود؛ اما طالبان با این طرح موافقت نکردند. سمپل بریتانیایی بود که در زمان کرزی به خاطر همکاری با طالبان در هلمند از افغانستان اخراج شد. ام آی سکس انگلیس یک دکاندار کویته را زیر نام هیئت ارشد طالبان تا ارگ رساند و هیئت دیگری هم استاد ربانی را به شهادت رساند. در عقب این بازی ها استخبارات آمریکا و انگلیس دست داشتند که هدف شان بجای تامین صلح بیشتر دامن زدن به اختلاف های قومی بود. آمریکا توانست تا نفاق قومی را تا دروازه های ارگ برساند و افرادی متعصب به صحنه آمدند تا بجای اندیشیدن روی مسائل کلان ملی چون؛ افتدار ملی و حاکمیت ملی و منافع ملی و وحدت ملی روی مسائل پیش پا افتاده به اصطلاح، اصطلاحات ملی تمرکز کنند. به این هم بسنده نکردند و دست به پنهان کاری های آشکار زدند که رسوایی های شان به آسمان ها رسید. این کوتاه نگری ها افغانستان را بیشتر به حلقوم تضاد های قومی افگند و شماری مقربان چنان ناخلفی کردند که حتا بر روی گزارش و تحلیل هم مارک قومی و زبانی زدند و با بهانه تراشی های ناشیانه اصل را قربانی فرع نمودند. بدین وسیله توانستند تا اهل تخصص و مهارت را قربانی تمایلات قومی و زبانی کنند و با نهادن تیغ تعصب در گلوی گزارش و تحلیل، به آن رنگ زبانی دادند. از این رویکرد های ناعاقبت اندیشانه شماری آدمک های نااهل و پادو ها و خورده پادو ها استفاده ء شخصی کردند و از آن برای بقای مقام هایی سود بردند که در برابر سرنوشت یک ملت به اندازهء پشیزی هم ارزش ندارند. این رویکرد شماری آدمک های قدرت طلب را فرصت داد تا از ترس از دست دادن مقام حتا کوچکی دست به توطئه ناجوانمردانه بزنند تا بدین وسیله خود را خوش خدمت تر و متملق تر و وفادار از هر کسی به نظام نشان بدهند.
در حالی که در عقب این همه توطئه ها و بهانه تراشی ها به نحوی دست آمریکا بود. آمریکا با این توطئه گری های ماهرانه و هفت سر و هفتاد پا خواست زمامداران و سیاستگران کشور را خیلی ماهرانه به جان هم بیندازد تا آنان چنان به جان هم بیفتند که بیش از آنکه به مبارزه با تروریزم بپردازند، برعکس مصروف اختلاف های درونی خود شوند. هرگاه چنین نمی بود، پیش از آنکه کارد زهرآلود تباری به استخوان های مردم می رسید. امریکا مثلی که در تمامی مسائل افغانستانمداخله می کنند، در این رابطه هم رهبران حکومت را هشدار و آنان را از رویکرد های تباری برحذر میداشت و این چنین ناظر باقی نمی ماند تا همه چیز خراب تر گردید. هدف آمریکا از این نظاره گری ها و به جان هم افگندن ها بیشتر فرصت دهی به پاکستان بود تا خیلی قشنگ به تقویت تروریستان بپردازد و چنین هم شد. چنانکه گزارش های بازرسان آمریکا هم حاکی از آن است که قراردادی های آمریکایی میلیون ها دالر را برای طالبان داده اند تا در فضای امن از مناطق تحت کنترل آنان عبور کنند.
از گفته های بالا طوری فهمیده می شود که در عقب تمامی توطئه ها برضد مردم افغانستان دستان آمریکا و پاکستان است. هر دو کشور همدست و جداجدا در تمامی حوادث دست داشته اند و در کل گفته می توان که اختلاف و اتفاق آمریکا و پاکستان بر سر به فریب کشاندن مردم افغانستان بوده که هدف از آن رسیدن به هدف مشترک در افغانستان است که آمریکا به گفته ء مقام های ار شد این کشور موفق به پیش گیری از برتری جویی های اقتصادی چین و تسلیحاتی روسیه می شود و پاکستان هم خیلی قشنگ به آسیای میانه می رسد و افغانستان هم از جمله بازار مصرفی آن خواهد بود.