برهنه شدن حسن احمدزی پیرمردی که لنگی اش را بر زمین زد، پیراهن و تنبانش را در جلوی مردان و زنان حاضر در تالار درآورد، جدا از اینکه نفس و هدف اعتراضش باطل و محکوم است، نوع اعتراضش نیز در تناسب با اخلاق و فرهنگ جامعه اسلامی و افغانی نبوده و خیلی شنیع و شرم آور است. چیزی دیگری هم که در این محفل باعث حیرت من شد این بود که وقتی آقای احمدزی به دور انداختن لنگی و کشیدن کالاهایش شروع کرد همه به تشویق آن پرداخته و نعره تکبیر الله اکبر سر دادند. رفتار این پیرمرد تعجب آور نبود شاید بخاطر پیری اعصابش را از دست داده باشد، یا از روی بی سوادی و ناآگاهی این کار را کرده باشد. اما رفتار حاضرین با کف زدن ها و نعره های تکبیر که یقینآ اکثر شان جوانان و تحصیلکردگان بودند قابل تامل و حیرت است.
خدمت آقای احمدزی و آنهای که در این محفل کف زدند و از برهنه شدن این پیرمرد ریش سفید حمایت کردند، میخواهم یک درد مشترک را شریک بسازم.
آقای احمدزی!
تو لنگی و کالای خود را به بزرگان اقوام دیگر که گویا آنها همه چیز را خورده اند تقدیم کردی، در اشتباه هستی… در این وطن هیچ قومی از قوم دیگر آسوده تر نه زیسته است، در این وطن هیچ قومی از قوم دیگر کمتر قربانی نداده است، هیچ قومی از قوم دیگر کمتر تلاش نکرده است، هیچ قومی از قوم دیگر کمتر متضرر و خساره مند نشده است. در لشکر طالب بیشتر کسانی که کشته میشوند متشکل از همه اقوام اند، در اردوی دولت همه سربازان فرزندان همه اقوام اند. آنگونه که جوانان هلمند، زابل، ارزگان و خوست در این سالها چوب سوختی در خدمت طالبان قرار گرفتند، جوانان ولایات دیگر نیز همینگونه قربانی شدند. همانگونه که جوانان تحصیل کرده و ورزیده ی پشتون بی کار میگردند، جوانان ماستر تاجیک، هزاره و ازبیک نیز ترکاری فروشی میکنند.
این جنگل که آتش گرفته است به خشک و تر نگاه نمیکند، هرچه پیش آید را میسوزاند. بیاید چاره ی بر خاموشی آتش این جنگل بیابیم ورنه همه یکجا خواهیم سوخت. دشمنان ما تنها وقتی میتوانند بر ما پیروز شوند، که خود ما دشمن همدیگر شویم.