تاریخ تیاتر نوشته «فرانک ام وتنگ ترجمه، از شادروان عبدالحق واله


تهیه کننده : ماریا دارو
پیوست به گذشته ، دوستداران هنر تیاتر این بخش را دنبال فرمایند..
درام روم
رومی ها برعکس یونانی ها آنقدر غنی نبودند و تنها سه نویسنده به بشریت تقدیم کرده که بوجود آنها مینازند این نویسندگان عبارت بودند پلوتوس، ترنس وسنیکا .
پلوتوس وترنس وقتی میزیستند که امپراطوری روم جوان بود و اثار یونانی را ترجمه واداپت میکردند اماسنیکا خودش مینوشت. وقتی امپراطوری روم به بلوغ خود رسید هنر تیاتر درآنجا آنقدر پیشرفت حاصل نکرد. روم به کشور گشایی علاقه بیشتر گرفت ویکی از کشورهایی که بچنگ در آورد یونان بود.
چون طبیعی است که یک کشور غالب هنر کشور مغلوب را پدیده مردم ضعیف وپایانتر از خود میداند به آن اهمیتی قایل نشد. در نتیجه هنر تیاتر رونق لازم را حاصل نه نمود ووقتی که رومی ها به این تنزیل کردند که از تماشای تیاتر محفوظ شوند کار های تیاتر را ازقبیل نوشتن درام، تمثیل وصحنه ارایی وغیره به غلامان خود واگذاشتند ومخصوصاٌ به غلامان یونانی که ایشان را در جنگ اسیر شده بودند ترنس یکی از این غلامان بود درحالیکه سنیکا اصلاٌ هسپانوی بود وپلوتوس ایتالوی بود، که قبل از رایج پیدا کردن تبعیض نزادی بروم آمد بود ودر حقیقت هزار پبشه نان گدا بشمار میرفت، درحالیکه دریونان باستان نمایشنامه نویسان رااز قبیل آشیل را در کوچه وبازار با احترام وتکریم میستودند..
پلوتوس ( 184 الی 254 ق م ) دوره های کتوری، سپاهی گری سودا گری واسیابانی را گذارنده بود.و در اوسط حیات به نوشتن نمایشنامه پرداخته موفقیت بزرگی حاصل کرد. زندگی پرُ از نشیب وفراز او به کمیدی هایش روحیه وحیاتی بخشید که تماشاچیان را وادار میساخت با هیچان و سروصدا کف بزنند وپا کوبند. پلوتوس تماشاچی تیاتر را بخوبی می فهمید وبرای خوش ساختن مردم می نوشت ولی در نظر نداشت برای جاویدان ساختن نام خود در ادبیات جهان قلم فرسایی کند. جای تعجب است که (21) اثر از وی باقی ماند . داستان هر درام او دارای وحدت سه موضوع بوده و هرچه در آن گنجانیده شده تماشاچی را بسوی یک نتیجه معین متوجه میسازد. معمولاٌ موضوع یک مرد جوان وعشق های اوست وبرای اینکه عاشق بمراد خود برسد از یک غلام محیل استمداد میکند. هویت اشتباهی وفریب عمدی همیشه در آثار او بمشاهده میرسد. داستان نمایشنامه او بنام “خانه سنگین” تمثال آثار او شده میتواند.
پسر جوانی که پدرمتمولش به سفر رفته کنیزک زیبایی را بچنگ میآورد واز پول فراوان پدرش میله ها ترتیب داده شبها با دوستانش عیش ونوش میکند. دریکی از وقتیکه عیشش نهایت تازه وکیفش کوک است، برایش خبر میرسد که والده بزرگوارش از سفر بخیر وعافیت برگشته است. دراین جا به شیشه جوان سنگ میخورد و دست بدامن غلام چالاکش میزند، اقدامی که غلام میکند زاده الهام عجیبیست.
در پائین به استقبال بادار پرداخته برایش میگوید که در غیاب اوخانه را پادشاه اجنه تصرف کرده وباید شب در ایجاه نماند ورنه حیاتش بخطر خواهد افتاد در راین گیر ودار شخصیکه پسر بدارش از وی برای مصارف عیاشی خود پول بسود گرفته ، برای اخذ آن مانند بلا نازل میشود. در این وقت پدر بوی میکشد که زیر کاسه نیم کاسه یی است ولی غلام فوراٌ به او میگوید که پسرش این پول را برای خرید خانه جدید قرض کرده بود. چند لحظه آرامی بدست میآید وپیر مرد پول سود خودرا میپردازد ولی بمجردیکه به غلام میگوید بیا که برویم وخانه نو را ببینیم باز بحران بوجود میاید در این وقت که غلام مغزش از انواع بهانه ها پرُ است بخانه همسایه میرود . اول چند تعریفی ازاو کرده و از مالک التجا مینماید ببادارش اجازه بدهد تا خانه اورا مفصلاٌ ببیند زیرا بادارش بعداز سفر یک نوع خلل دماغ پیدا کرده است وفکر میکند خانه همسایه خانه خود اوست. صاحب خانه این اجازه را میدهد ولی بعداز اینکه شب میگذرد فردا شب غلام وپسر بادارش باز میگردد، پسر ازغضب پدردر معبد پناه میبرد وبعداز چندی بکمک یکی از دوستانش مورد عفو قرار میگیرد ودر اخیر کشف میشود کینزکی را که پسرش خریده بود دختر یکی از بهترین دوست پدرش میباشد که چندی قبل گم شده بود.
ترنس (159 الی 185 ق م ) از بسا جهات در قطب مخالف پلوتوس قرار داشت در حالیکه پلوتوس برای افراد عادی مینوشت و ترنس طبقه عالی جامعه درنظر میگرفت فضائل او عبارت بود از خردمندی ، تزکیه، ثقه گی، وصفایی. وی به روم بحیث غلام آمده بود لکین بادارش به زودی قدرت ذهنی اورا شناخت وآزادش کرد. برای اینکه حق شناسی خودرا ثابت سازد تصمیم گرفت در نظر رومی ها ازهر نقطه نظر کامل باشد تا طبقه عالی بگویند آفرین بر چنین غلامی .
داستان نمایشنامه ترنس واشخاص او مانند آثار پلوتوس سرچشمه عشقی دارد اما دارای آن ابتکار پرشور وشر پلوتوس نیست و با وصف ارزش ادبی آثارش خیلی زیاد است ترنس روان مینوشت و بقدری شرنگ داشت که انسان فکر میکرد وی اصلاٌ یونانی بوده است. درحالیکه پلوتوس دارای جوش وخروش و آزادی بود وتیاتر وتماشاچیان خودرا بخوبی میشناخت وقتیکه ترنس اولین اثر خودرا در سن (19) سالگی نوشت واضح ساخت که در کار خود بقدری دقت میکند. وی شانزده سال بعد پنج نمایشنامه دیگر نوشت وپس از آن در بحر عرق گردید شش اثر او با آثار پلوتوس برتاریخ کمیدی جهان تاثیر بسزای وارد نمود. چنانچه در دوره رنسانس ( تولدمجدد) ترنس وپلوتوس سرمشق نمایشنامه نویسان قرار داشتند وحتی نوابغ تیاتر از قبیل شکسپیر و مولیر از آثار ایشان استفاده زیادی نموده اند.
سنیکا (4ق م – 6-5 م) مهمترین تراژیدی نویس روم بود. که برعلاوه نمایشنامه نویسی در جامعه شهرت ونام ونشان بزرگی داشت چنانچه با فلاسفه مباحثاتی مینمود و امپراطوری سفاک روم را که که (نرون ) نام داشت تدریس میکرد چنانچه از دست او کشته هم شد. از سنیکا ده تراژیدی مانده که تقربیاٌ همه آنها براساس آثار یونانی ها نوشته شده طوریکه حدس زده میشود سنیکا آثار برای مطالعه مردم مینوشت نه برای تمثیل روی صحنه .
نمایشنامه های او تمرینی در فن شعر، خطابه، فلسفه روقیون است وکمتر تخیل دراماتیک دارد. اظهارات اشخاص درامه های او خیلی طولانی است. دخول وخروج اثارش بدون تحرک معلوم میشود. جای تعجب نیست که سنیکا در نوشتن تراژیدی با مشکلاتی مواجه بوده است چنانچه دوعنصر اساسی تراژیدی که ترحم وغضب است در مذهب راقیون ممنوع بود. برای اینکه این نقصیه را جبره کند در اثرش بنام (مادران) خون ریزی را درج نموده بود لیکن شدتی که بکار میبرد سرد ومجرد بود. با وصف آن آثار سنیکا مزایای زیادی دارد وبرای ما ازاین سبب دلچسپ است. که بر نویسندگان مابعد خود نفوذ زیادی داشته است. منقدان ونمایشنامه نویسان فرانسه وایتالیا او را سرمشق تراژیدی نویسان تمام عصار میشناختند. گرچه احترامیکه براو میگذاشتند به تیاتر مخصوصاٌ تراژیدی خساره زیادی رسانیده و ولی فائیده زیادی هم کرده است.
حتا شکسپیر در انگلستان و نویسندگان معاصر او از نمایشنامه پنج پرده یی او اقتباس میکردند .
نمایشنامه از قرون وسطی تا عصر امروز

درسال(476)امپراطوری روم سقوط نمود وسنیکا آخرین نویسنده مهم آن کشور در سال (65)میلادی درگذشت. بعدازآن هرچه نمایش داده میشد مستهجن وبازاری بود. وقتی آئین مسیحی ترویج یافت کلیسا اولین کاری که کرد از بین بردن فعالیت تیاتر بود. چه کلیسا اکتورها واکترس ها راهم در ردیف دزدان وقحبه ها تلقی میکرد.
روم سقوط کرد واما کلیسا روز برروزقوت میگرفت ونفوذ آن برای هزارسال پهن میشد. دانش هنر وجمال دراین عصر تاریک تنها وتنها در کلیسا منحصر شده بود.
اکثریت کاریکه کلیسا میکرد از تعلیمات حضرت مسیح سرچشمه نمیگرفت بلکه عکس العملی بود درمقابل چیزهای رومی ویونانی درحالیکه یونانی ها بر زندگی امروز ارزشی میدادند و پیروی فلسفه لذت بودند چنانچه میگفتند، امروز بخور، بنوش وخوش باش زیرا فردا میمیری .
کلیسا تبلیغ میکرد که دنیا جای امتحان است سرنوشت انسان در روز ازل تعین شده وبعد ازمرگ حیات جاویدانی خواهد یافت. هرقدردردنیا بیشتر رنج ببریم همان قدردربهشت باما احسان خواهد شد. یونانی ها بدن انسان را تمجید مینمودند وبتربیت وزیبا ساختن آن میپرداختند درحالیکه کلیسا برهنگی بدن را شرمپنداشته، آنرا با البسه می پوشانید. یونانیها هنررا مظهر جمال دانسته وتظاهر دادن این جمال را عالی ترین وظیفه انسانی میانگاشتند درحالیکه کلیسا آن را خودستائی دانسته منع میکردند. یونانی ها میکوشیدند برای راز بزرگ بشریت یعنی حیات ومرگ جوابی بیابند ودر حالیکه کلیسا این دو سوال را بسرنوشت مربوط میدانست. بهر دلیلیکه بوده باشد بعداز مرگ سنیکا نمایشنامه وتمایشنامه نویسی ازبین رفت وبا استثنای یک تعداد هنرمندان آواره که اینجا وآن جادرگشت وگذار بودند ویک خانم که درقرن دهم چند کمیدی نوشت ، چیزی باقی نماند. جای تعجب است که وقتی درام باردیگر بوجود آمد زیرسقف کلیسا بود چنانچه شخصی در یکی ازاعیاد درام کوچکی بنام”روز رستاخیز ” نوشت وتمثیل آن موفقیت بزرگی بار آورد و بعد از آن در روز میلادی مسیح وروزهای مذهبی بصورت درام تقدیم شد. بالاآخره این نمایشنامه های مذهبی که براساس انجیل قرار داشت از چهار دیوار کلیسا خارج شده بجاهای دیگری رسید.
گرچه موضوع این درامه مذهبی بود اما نویسنده ازاستعداد خلاقه خود کارمیگرفت. چنانچه در درام “حضرت آدم” دیده میشود که چطور شیطان با استفاده ازخود ستائی “حوا” عمق طبعیت بشر را جلوه میدهد. همچنان “قربانی حضرت اسمعیل” وقتی احساسات تماشاچی را به هیجان میآورد که می فهد این پسرچه خلوصی بمادرش دارد.
در قصه طوفان “حضرت نوح” ماهیت اصلی زن بخوبی مجسم شده بود چنانچه خانم حضرت نوح از سوار شدن به کشتی تا زمانیکه خواهر خوانده هایش نباشند انکار ورزید زیرا مجبور بود با ایشان غیبت کند.
درام های مذهبی در چهارشهر انگلستان ویک شهرآلمان رایج یافت وبعد ازآن درام دیگری بوجود آمد که حیات اولیاء را تمثیل میکرد.
دراین درامه ها نویسنده آزدای بیشتر داشت وصحنه های از تعذیب وقتل ایشان را نشان میداد. که خیلی مهیج بود عناصر دراماتیک وماجرای جویی نیز درچنین درامها داخل بود. نوع دیگر درام که قرن وسطی عرض اندام نمود، درام اخلاقی بود. دراین گونه درام ها غایه این بود که وقتی مرگ فرا میرسد همه چیز بشمول حواس پنجگانه وجمال انسان را درک میکند وآنچه بدردش میخورد نتنها وتنها عمل نیک است وهمین عمل نیک است که نزد خدا شفیع انسان میشود. تیپ دیگر درامه در قرن وسطی بمیان آمد که هنوز هم اربین نرفته وحادثه خنده آوری را بین دو واقعه تمثیل میکرد این درامه شاید از درامه های اخلاقی یا آثار هنرپیشگان آواره سرچسمه گرفته باشد. هدف بزرگ آن سرگرمی وتفریح تماشاچیان است وبهترین مثال این درامه ها در فرانسه بوجود آمده که “پیرپتلن” نام دارد. داستان این درام ازاین قرار است: شخصی گوسفندی را می دزدد . پیر به او میگوید وقتی ترا به محکمه کشانیدند هرسوالی که سارنوال نمود در جواب آن مانند گوسفند بع بزن.
دزد به این چال از طرف محکمه رها میشود. ووقتی پیر از او حق الزحمه خودرا میخواهد دزد در مقابل او نیز بع میزند.
بهترین مثال این نوع درامها البته در آلمان بوجود آمد در شهر «نورنبرگ» شخصی بنام «هنس ساکس» وجودداشت که هم شاعربود وهم بوت دوز، مردم اورا بسیار دوست داشتند، وی چندین درام بوجود آورد. دریکی از نمایشنامه های او شوهری خردجثه وترسویی را می بینم که به محبت خانمش یقین کامل ندارد. میخواهد خودرا مرده انداخته وخانم راامتحان نماید. خانم مکار او که به چالش فهمیده، شروع به شادمانی میکند. شوهر با قهر وعضب از جایش بلند میشود به خانم اعتراف میکند که اورا آزار میداده ولی شوهرهنوز هم به محبت او اطمنان نیافته رنجش وی افزود می یابد. نتیجه این حکایت بما تعلیم میدهد که هیچ وقتی با زنان چال نزنید.
درانگلستان شخصی بنام «جان هیودود» نیز یک تعداد چنین نمایشنامه هارا نوشته است.
4 – ادامه دارد