با شاعر گمنام کمری معرفی شوید که هنرمندان چون احمدظاهر، ساربان، نغمه و چندین تن دیگر، بهترین آهنگ هایشان را مدیون اشعار وی میباشند. مرد گمنام و طنپرست و شاعر نویسنده و رزمنده سپاهی گمنام کشور شهید خانجان مقبل در سال 1312 خورشیدی در یک خانواده تهیدست در قریه ی کمری ولسوالی بگرامی ولایت کابل دیده به جهان گشود . نظر به استعداد و لیاقتش جلب حربی شونزی شد این مرد ادیب مشهور ترین تصنیف ها را برای احمد ظاهر ، میرمن ژیلا ، استاد ساربان ، حفیظ خیال زنده یاد رحیم مهریار خانم سلما خانم نغمه ژینوس شمس الدین مسرور و ده ها هنرمند دست اول و مطرح کشور ساخت وهمه اهنگ هایش گل کرد و شهرت یافت.
مقبل منحیث نویسنده ای با رسالت و شاعری پرتوان؛ مضامین و اشعار انتقادی و افشأگرانه ی خود را با نام های مستعار: کمریوال، عنقا، (م. ل.)، سنگتراش، همجوار، آموزگار و همسایه در مطبوعات کابل به نشر می سپرد. اما با آنهم برخی ازمضامین و اشعارش با اسم خود وی نیز در: مجله ی ژوندن، روزنامه ی انیس، جریده ی سبا، مجله ی پشتون ژغ و گاهگاهی هم در مجله ی اردو و سایر رسانه ها به نشر میرسید. زنده یاد مقبل یکی ازهمکاران فعال و با ابتکار مجله ی آزاد “شوخک” نیز بود که نوشته ها و اشعار پر محتوایش در همین جریده موجود است.
وی بعد از ختم موفقانه حربی شونځی در سال ۱۳۳۴ شامل حربی پوهنتون شد در سال ۱۳۳۷ خورشیدی از پوهنځی پیاده آن پوهنتون به درجه ی اعلی فارغ التحصیل و شامل صفوف اردو گردید.
زنده یاد در ثور 1357در محل چنار گارنیزیون خواجه رواش بعد از مقاومت شدید و وفا داری به سردار محمد داوود خان منحیث یک عسکر وفادار در سنگر جانانه و سربلند جان داد و گور او در وادی گمنام عاشقان وطن مانند سپاهی گمنام در دل این خاک گم نام است جور زمان نه دیوانی از این بزرگ مرد به جا ماند نه از او یاد میشود و نه کسی او را میشناسد،
گرچه تمامی اشعارش بنابر سهل انگاری خانواده اش در دسترس نیست اما محمد حسین خان ماهر در پایان نامه دانشگاه خویش تعدادی از اشعار مقبل را جمع آوری نموده بود که نسخه های آن در کتابخانه ی عمومی دانشگاه کابل، کتابخانه ی دانشکده ادبیات دری دانشگاه کابل موجود میباشد.
این شعر شاعر بزرگ کشور خانجان مقبل به صدای احمد ظاهر شهکار بزرگ احساسی و ادبیست؛
بنـــازم قـــلب پاکـــــت مادر مــــــن
بگـــردم دورخاکــــت مـــادر مــــــــن
سیاه شـــد روزگارمـــن سیـــاه شد
خدا یا مـــادرم ازمــــن جـــــدا شــد
فلــک با من چـــرا این ناروا کــــرد
که یکـــدم مادرم ازمـــــن جـــدا کرد
نـــبودم لحظــــــۀ جان کــــندن تـــو
نـــبود دستــــم به دورگردن تـــــــــو
خدا یــــا روزگارمــــن سیـــــاه شــــد
که یکــــدم مادرم از مــــن جدا شـــد
شعر از: “مقبل” به آواز: عبدالرحیم “ساربان”:
تابه کی ای مه لقأ دربه درم میکنی
ازغمت ای دلربا خون جگرم میکنی
ای مۀ شیرین ادأ خاک به سرم میکنی
در ره انتظار تو چشم به راه ام بیا ای صنم مه لقأ
جور و جفا تا به کی ای بت مه پیکرم
رحم نما بهر من زود مرو از برم
رفته ز سودای تو جان ز تن هوش از سرم
بهر خدا بهر خدا مکن بر من جفا
ای مه شیرین ادأ
تا به کی ای قلب زار شور و نوا میکنی
از غم آن تند خو ناله چرا می کنی
گریه و آه و فغان شام و صباح می کنی
ای دل من ای دل من بیتابی تو چرا ای دلک بینوا
شعر از: “مقبل”؛ آوازخوان: خانم افسانه:
حال که افسانه شدم میروی
بی سر و سامانه شدم میروی
میروی افسانه شدم میروی
حال که دیوانه شدم می روی
میروی جانم به فدایت مرو
سوختم از جور و جفایت مرو
تشنه ی پیمانه شدم میروی
حال که دیوانه شدم می روی
یار تو ام یار وفادار تو
سوخت مرا شعله ی رخسار تو
زار چو پروانه شدم میروی
حال که دیوانه شدم می روی
نیست کسی مونس تنهایی ام
وای به حال سر سودایی ام
حیف که بیگانه شدم میروی
میروی افسانه شدم می روی
حال که دیوانه شدم میروی
بی سر و سامانه شدم میروی
ﻭﯼ ﻧه تنها ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮤ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻗﻄﺮﺍﺕ ﺍﺷﮏ ﺑﺰﺭﮒ ﺳﺎﻻﻥ ﺩﻫﮑﺪﮤ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﺎﻡ ﺁﻭﺭﺍﮔﯽ ﺩﺭ ﻫﻨﺪﻭﺳﺘﺎﻥ ﺣﯿﻦ ﺗﺒﻌﯿﺪ ﺟﻤﻌﯽ ﺷﺎﻥ ﺗﻮﺳﻂ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺧﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯽ ﺷﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺮﻋﻼﻭﻩ ﺁﺛﺎﺭ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﯾﮏ ﺗﻤﺪﻥ ﻣﺘﻼﺷﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻏﻢ ﺍﻧﺪﻭﺩ ﮐﺎﺑﻞ ﺑﺰﺭﮒ )ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺑﻮﺭﺍﯼ ﺍﻭﺳﺘﺎ ﮐﻪ ﺩﺭﻏﺮﺏ ﮐﺎﺑﻞ ﺧﻮﺭﺩ ﯾﺎ “ﺧﻮﺭﺩ ﮐﺎﺑﻞ” ﮐﻨﻮﻧﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺷﺎﻣﻞ ﻗﺮﺃ ﺳﻬﺎﮎ ﻭ ﺷﯿﻮﻩ ﮐﯽ ﺗﺎ ﺑﺘﺨﺎﮎ ﻣﯿﺸﺪ (، ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺷﻔﺎﻫﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﻩ ﻫﺰﺍﺭﺗﻦ ﺍﺯ ﻣﺘﺠﺎﻭﺯﯾﻦ ﻟﺸﮑﺮﻋﺮﺏ ﺩﺭ “ﺷﻬﺪﺍﯼ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ” ﮐﻨﻮﻧﯽ، ﺟﻨﺎﯾﺎﺕ ﺍﺭﺗﺶ ﺗﺠﺎﻭﺯﮔﺮ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﻭ ﻃﻌﻤﮥ ﺁﺗﺶ ﺷﺪﻥ ﻭﺍﯾﺴﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺑﺎﻻﺣﺼﺎﺭ ﮐﺎﺑﻞ، ﻭﻟﺠﻪ ﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺣﯿﻦ ﻓﺮﺍﺭ ﺷﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻧﺤﻮﺳﺖ ﻗﺮﻭﻥ ﻭﺳﻄﺎﯾﯽ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ ﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﻭ ﺭﻋﯿﺘﯽ ﺣﺎﮐﻢ؛ ﺁﻥ ﻓﮑﺘﻮﺭ ﻫﺎﯼ ﻋﯿﻨﯽ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺎﺧﺖ ﮐﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﺎ ﺫﮐﺎﻭﺕ ﻭ ﺑﺎ ﺷﻬﺎﻣﺘﯽ ﭼﻮﻥ “ﻣﻘﺒﻞ” ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﮥ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺩﺭﻭﺱ ﻋﯿﺎﺭﯼ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺪ.
ترتیب کننده : نخبه گان کمری