خانم پیکر« جلوه » افسانه هنرمند آواز خوان افغانستان آسمانی شد. اناِلَِله َوانَا ِاَلیه راجعُونَ : نوشته ماریا دارو

خانم پیکر «جلوه» افسانه هنرمند با استعداد؛ از تیاتر شهر « شاری » ننداری تا استودیوی رادیو  کابل  وقت با آواز ملکوتی و کرکترعالی و شخصیت بی همتایش در جمع  هنرمندان کشور شهرت داشت.  وی با برخورد صمیمانه  خود در قلب تمام  همکاران رادیو تلویزیون ملی و سایر هنرمندان جا داشت. خاطرات  نیک و فراموش  ناشدنی از خود بجا مانده است. او یکبار چنین خوانده  بود « من لاله آزادم خودرویم وخودبویم-  در دشت مکان دارم ؛ فارغ ز لب  جویم» اکنون این بانوی آزاده  فارغ از همه  دغدغه  های دنیا گردید  و در دشت  مکان  اختیار کرد مکان ابدی  برایت  افسانه جان مبارک باد. 

بانو  پیکر «جلوه » افسانه را چنین  می شناسیم :

« لیسه نجات « امانی » به اساس قرار داد جانبین کشورألمان و افغانستان اعمار گردیده بود و استادان آلمانی  به  تدریس  در لیسه نجات اشتغال  داشتند اما در زمان جنگ جهانی دوم  استاد دان آلمانی به کشورشان برگشتند. دانشمندان افغانستان از بسته شدن  آن لیسه در  هراس بوند. بر اثر زحمات و تلاش های  شادروان  استاد عبدالغفور برشنا  که خود نیز به زبان  آلمانی مسلط بودند ٬ از دانشمندانی که زبان  آلمانی میدانستند؛ تقاضا نمود که در کنار وظايف رسمی شان  جهت  فعال  نگهداشتن  لیسه نجات « امانی » به تدریس شاگردان بپردازند.

در النجا زمینه رشيد هنر تئاتر نیز مطرح گردید.

استاد عبدالغفور برشنا ؛ استاد عبدالرشید جلیا؛ انجینرغلام محمد فرهاد« پاپا» شاروال کابل که هریک  ایشان در کشور آلمان در  رشته های  متفاوت تحصیل کرده بودند؛ به لیسه «نجات» امانی به تدریسس شاگردان پرداختند. 

از آنجا که شادروان جلیا برخلاف علاقه مندیش در رشته طب  تحصیل کرده بودند اما به هنر تئاتر علاقه فراوان  داشتند  و استاد برشنا نیز شیفته هنر های  هفتگانه بودند؛ استادعبدالرشید جلیا  برای استاد عبدالغفور برشنا پیشنهاد کرد « در تمام ممالک یک تیایر شهری وجود دارد اما کشورما فاقد  این  تئاتر میباشد.»

استاد برشنا به  شاروال  کابل «انجنیر پاپا » امر فرمودند  تا یک نمره زمین در مرکز شهر برای اعمار تیاتر شهری بدهند. 

غلام محمد پاپا شاروال کابل نظر به  امر مقامات یک نمره زمین را در  جاده  مندوی  کابل  برای  تیاتر تخصیص داد. 

بعد از اعمار  تیاتر  زمینه  رشد  فرهنگ  در قلب  شهر کابل  مهیا  شد و پوهنی ننداری که اولین تیاتر ابتدایی درسطح  شهر کابل  بود و از یک  سالون  سپورت  برای نمایشات  استفاده می شد ؛ و اما شهری  ننداری که به پرداخت  مالی  دولت با تجهیزات تیاتر عصر  اعمار شده بود؛ و خواسته  های  هنرمندان را برآورده می گردید ؛ یک تعداد هنرمندان از پوهنی  ننداری نیز به  شهری  «شاری» آمدند.  

این تیاتر تحت  مدیریت  شادروان  استادعبدالرشید  جلیا  به نمایشات آغاز کرد. هنرمندان چون؛ استاد محمد علی  رونق ؛ استاد محمد یوسف  کهزاد؛ استاد سایر هراتی موسیقیدان و شاعر؛استاد سید مقدس  نگاه؛ استاد وزیر محمد نگهت؛ استاد محمد اکرم نقاش ؛ استاد غلام حسین  فعال؛ محمد مهدی  شفا؛ محمد یوسف  بهروز؛ نجیب الله مساِّ ماکیاژر؛ محمد عیسی نواُ بعداٌ خمار تخلص کرد؛ استاد محمد اکبر نادم؛ محمد یاسین نهان؛ استاد محمد حسین آرمان؛ استاد رفیق صادق ؛ ولی محمد لطیفی؛ یارمحمد فراز؛ محمد عظیم فایز؛ استاد غلام علی  امید؛ رحمت الله فناهی؛ امین الله ندا؛ سلامت آشیفته؛ استاد محمد نسیم اسیر؛ محمد موسی آرزو؛ استاد عبدالرحیم محمودی ساربان آواز خوان؛ محمد نعیم  رفاه؛ سید محمد مشعل هنریار؛ عبداللطیف نشاط ملک خیل؛ محمد اختر پیکر؛ نیک محمد قایل؛ محمدابراهیم  نیسم ؛ شهید محمد مهدی ظفر و مرحوم خلیل  قاری زاده و دیگران بودند؛ که تیاتر شهری  ننداری  را به  اوج  شهرت رسانیدند.

 مدیریت و دایکتری این تیایر بدوش استاد جلیا و بخش موسیقی  آن را استاد  فرخ  افندی  به عهده  داشتند. 

در بخش آواز خوانی و موسیقی  نوازان هنرمندان مانند استاد  محمد  حکیم طبله نواز؛ فضل احمد نینواز؛ مرحوم  ظاهر هویدا؛ مرحومه بانو پیکر آواز خوان؛ استاد حفیظ الله  خیال؛ مرحوم  پرانات غنیمت؛ عزیز آشنا؛ عبدالوهاب مددی و دیگران بودند.

اولین  استاد موسیقی خانم پیکر «جلوه» افسانه استاد  فرخ افندی  بود. خانم  پیکر «جلوه» هنر آواز  خوانی را از ستیژ تیاتر شهری  «شاری» ننداری  اغاز نمود و تا استودیوی رادیو کابل وقت  که در  محل پل باغ عمومی  قرار داشت؛ رسید. 

شادروان  خانم  پیکر به  اسم جلوه  به شهرت رسید.ومی خواند « من مست بهار حسنت  ای آهوی  صحرایی؛ چرا پیشم نمی آیی» و اما با تاسف  بعد از ازدواج  رابطه  خانم جلوه با هنرش  قطع گردید. و بعد از مدت  طولانی  و فسخ ازدواج  اول؛ به  اسم  مستعار افسانه  دوباره  هنرش را پیگیری  کرد. وخواند:« حال  که  افسانه شدم  میروی؛ حال که دیوانه شدم ؛ میروی»

اما امروز این افسانه هنرمند هوادارانش را در غم  نشاند و برای  ابدی از دنیای فانی وداع  کرد.

ماریا دارو تسلیت  خود را به  فرزندان هنرمندش؛ به  جناب نوابی همسر محترمشان و کافه خانواده شان و هنرمندان افغانستان عرض  می دارد.

افسانه عزیزحالا واقعاٌ افسانه شدی و رفتی جایت بهشت برین باد.

برگرفته  شده از کتاب  هنرمندان تاریخ ساز تیاتر ازصفحه  (  49 الی   53 ) اثر ماریا دارو سال  چاپ (   2013) کشور کانادا 

برای معلومات بیشتر به  کتاب  هنرمندان  تاریخ ساز تیاتر مراجعه نمایید.