در این شکی نیست که سیاست و سیاستگری در جهان سوم و بویژه در افغانستان جنگ زده که رنج و غم بی پایان تهاجم شوروی پیشین و وحشت و دهشت حملۀ امریکا بر برج و باروی سیاستگرانش سنگینی می کند، خیلی دشوار و پیچیده تر از کشور های دیگر است. هجوم حوادث پیهم در افغانستان سبب شده تا همه چیز از جایش تکان بخورد و بیجای شود. بنا بر این حوادث یادشده رهبران جهادی و سیاسی افغانستان را هم چنان از جای شان بیجای نموده که حتا «تو» بودن آنان را زیر پرسش برده است. حودادث چنان سنگین و آنان چنان کوچک بودند و هستند که دربرابر هجوم حوادث رنگ باختند و چنان نفس های شان بر آنان غلبه کرد که خیلی کوتاه آمدند. هرچند در بازی با اشغالگران برنده شدند و اما در بازی با استخبارات منطقه و جهان خیلی شکست خوردند و بدون استثنا بسیاری از آنان وابسته به شبکه های استخباراتی منطقه وجهان شدند. این کوتاه آمدن ها و شکست خوردن ها نشان داد که حجم و سنگینی حوادث در افغانستان چنان گسترده و بزرگ بود که رهبران جهادی و سیاسی افغانستان ظرفیت رهبری و ادارۀ آن را نداشتند. این ناتوانی های رهبران جهادی و سیاسی سبب شد که امروز افغانستان در لبۀ پرتگاۀ نابودی قرار گرفته است.
از همین رو است که امروزافغانستان شرایط حساس و سرنوشت سازی را می گذراند، موج های خطرناکی این کشور را تهدید می کند و اکنون در پرتگاه فاجعه و فلاح قرار گرفته است. آشکار است که کم ترین بی توجهی و دست کم گرفتن اوضاع کنونی بویژه حالا که امریکایی ها از افغانستان بیرون می شوند، خطر های فوق العاده خطرناک مردم افغانستان را تهدید می کند. پس در چنین حالت حساس، بر بازیگران داخلی چه دولتی و چه غیر دولتی است تا دست از منافع شخصی و گروهی و قومی خود بردارند و به رسن وحدت ملی دست یازند؛ زیرا ادامۀ اختلاف میان زمامداران و سیاستگران افغانستان را بیشتر به پرتگاۀ نابودی می کشاند و هر زور آب بیشتر را بر آسیاب دشمن جاری می کند. با تاسف که این اختلاف و غفلت و خودخواهی و جاه طلبی سیاستگران و زمامداران افغانستان در داخل جاده را برای خارجی ها باز کرده است تا آنان سرنوشت مردم افغانستان را به بازی بگیرند. سرنخ فاجعۀ کنونی به سال های دهۀ شصت برابر به کودتای داوود می رسد. پس از کودتای داوود تمامی جریان های سیاسی جهچپ و چه راست و به اضافۀ زمامداران و سیاستگران گذشته و حال مسؤول حوادث دردناک کنونی کشور اند و این شرایط ناگوار محصول سازش ها و وابستگی ها و غفلت ها و جاه طلبی های آنان است. این آتشی که در افغانستان فواره می کند و هر روز ده ها انسان مظلوم این کشور را بیرحمانه می بلعد، همه بدون استثنا با دستان سیاستگران و زمامداران و رهبران گروه های چپ و راست مشتعل شده است. از همین رو همۀ آنان بدون استثنا مورد خشم و نفرت مردم افغانستان قرار گرفته اند. آنان در دل های مردم جای ندارند و از مردم به کلی تجرید شده اند. هرگاه زمامداران و سیاستگران به ویژه رهبران گروه های چپ و رهبران جهادی به شمول فرماندهان از مردم افغانستان عذر خواهی کنند تا باشد که در دل های مردم دوباره راه پیدا کنند. این عذرخواهی برای آنان فرصت می دهد تا دوباره مردم افغانستان در مورد آنان بازاندیشی کنند و آنان را مورد بازنگری قرار بدهند. به عبارت دیگر همه خویش را بدون استثنا در معرض نقد قرار بدهند و در این صورت، بدون تردید رهبران و زمامداران و سیاستگرانی به شمول طالبان برنده خواهند بود که اولتر از مردم افغانستان عذرخواهی کنند. آنانی که اکنون جرات غدر خواهی را ندارند، آگاه باشند که بهای آن را بازمانده گان شان خواهند پردخت. این گفته ها معنای برائت یافتن زمامداران دو دهۀ اخیر را ندارد؛ بلکه آنان بدتر از گروه های خلق وپرچم و جهادی ها به جان مردم افتادند و هست و بود مردم افغانستان به غارت بردند. آنانی با کمک های موسسه های خیریۀ غرب زنده گی می کردند و امروز به بهای خون هزاران جوان ناکام و ناشاد افغانستان صاحب میلیون ها دالر و کاخ ها و ویلا ها شده اند.
این هم بسنده نیست و حال با توجه به شرایط حساس کنونی که نقطۀ عطف و سرنوشت ساز برای مردم افغانستان است. همه با کارنامه های زشت پیشین خود بدرود گفته و دست به دست هم بدهند و خواست های شخصی و جناحی و گروهی و قومی را کنار گذارند و برای نجات مردم افغانستان باهم کنار بیایند و از منافع ملی و حاکمیت ملی و اقتدار و وحدت ملی کشور در مجامع و نشست های جهانی در بارۀ افغانستان صورت می گیرد، دفاع ملی کنند. هرگاه اختلاف در داخل از یک سو و انعطاف ناپذیری و سازش ناپذیری طالبان اینچنین ادامه یابد. در این صورت خارجی ها سرنوشت مردم افغانستان را تعیین خواهند کرد و افزون بر دشواری های کنونی معضله های تازه ای برای مردم افغانستان خلق خواهند کرد. حال زمان آن رسیده است که همگی زمامداران و سیاستگران به شمول طالبان یک دست عمل کنند تا در نخست به حل مشکل تاریخی میان پاکستان و افغانستان بپردازند تا گلیم توطیۀ پاکستان و جنگ نیابتی آن از افغانستان جمع شود.
در غیر این صورت پاکستان از تروریست پروری دست برنمی دارد. هرگاه طالبان هم در یک حکومت مشارکتی سهم بگیرند، پاکستان گروۀ دیگری را با نام دیگر بسیج و تجهیز و تمویل خواهد کرد و به افغانستان خواهد فرستاد. معضل کنونی میان پاکستان و افغانستان بازمانده از دوران استعمار است که اکنون به تاریخ پیوسته است و کشور های آمریکا و بریتانیا و دیگران دیورند را به رسمیت شناخته اند و در ضمن انگلیس پس از استرداد استقلال پاکستان را وارث تمامی میثاق های خود خوانده است. شاید همرکابی رئیس ارتش بریتانیا با باجوه در سفر به کابل از همین نقطه آب بنوشد. از سویی هم تاریخ گواه است که هیچ یک از رهبران آنسوی سرحد از غفار خان و ایپی فقیر تا ولی خان و محمود چاکری و ختک و دیگران تمایل برای پیوستن به افغانستان ندارند. غفار خان خواهان پیوستن سرحد با هند بود و ولی خان پس از سفرش به کابل در زمان داوود ور پاسخ به پرسش خبرنگار گفت: ” شگفت آور نیست که من خواهان پیوستن به کشوری باشم که بزرگ ترین دانشگاه اش دو هزار چند صد دانشجو دارد. آنانی که شعار های میان تهی پشتونستان را می دهند. در اصل وابسته به شبکه های استخباراتی اند و از این شعار ها نان می خورند. حال زمان آن رسیده است که این موضوع به کلی حل شود و دوسیۀ آن برای همیش بسته شود تا سرحد از موجودیت مراکز تروریستی رها شود و مردمان دو طرف خط به زنده گی عادی شان ادامه بدهند. علت اصلی جنگ نیابتی پاکستان در افغانستان در کنار رقابت با هند موضوع دیورند است که زمامداران افغانستان همیشه از این واقعیت از ترس اینکه به خیانت متهم نشوند. از این موضوع طفره رفته و بهانه تراشی می کنند؛ اما این بهانه تراشی ها سال ها است که از مردم افغانستان قربانی می گیرد.
هزاراندریغ و درد که مردم افغانستان دست های خود را به بهای خون های پاک شان به زمامداران و رهبران چهار دهۀ اخیر دراز کردند؛ البته به امید این که آنان بالاخره پس از پیمودن کوره راهان به نجات مردم خواهند شتافت و اما برعکس رهبران و سیاستگران چهار دهۀ امیر بدون استثنا در حق مردم افغانستان جفا و حتا خیانت کردند. آنان بجای این که دست های مردم را می گرفتند برعکس دست های آنان را بند بند شکستند و آرزو های آنان را با خون یک سان کردند. مردم افغانستان به گونۀ بی پیشینه به رهبران جهادی اعتماد و باور کردند و تمامی داشته های شان را بیدریغ در خوان اخلاص برای پیروزی جهاد افغانستان گذاشتند؛ اما با تاسف که رهبران جهادی و رهبران خورده جهادی به آرمان های آنان جفا کردند. آنان درخت اعتماد و باور های مردم را به کلی خشک گردانیدند و حتا به اعتماد و باور های پاک آنان جفا کردند. آنان چنان به باور های مردم جفا کردند که امروز جامعۀ ما را بی باوری وبی اعتمادی سخت تهدید می کند.
ستم جهادیان و غصب و غارت و تاراج آنان سبب شد تا مردم ناگزیرانه دست به دامان لیبرال ها و تکنوکرات ها دراز کنند تا باشد که کشتی شکستۀ جهادیان را لیبرال ها به منزل مقصود برساند؛ اما دریغ و درد که لیبرال و تکنوکرات های از غرب آمده سر جهادیان را خشک تراشیدند. آنان که در غرب زنده گی بخور و نمیری داشتند و با کمک موسسه های خیریۀ غرب عادت کرده بودند و زمانی که به افغانستان آمدند و عطش پول خواهی آنان افزونتر از جهادیان شد تا آنکه در حدود 140 میلیارد دالر امریکایی وارد افغانستان شد و بیشتر آن حیف و میل شد. اکنون که نیرو های خارجی از افغانستان بیرون می شود، نه تنها خطر تروریزم افزایش یافته است، بلکه از لحاظ اقتصادی هم روزگار مردم ما بدترشده است. میزان بیکاری به اوجش رسیده و بیش از هفتاد درصد مردت تحت خط فقر زنده گی می کنند. اما پول های کمک شده بوسیلۀ غرب نه تنها که بیشتر غارت شد و مقداری هم که مصرف شد، درست مدیریت نشد. حکومت های ناکام پس از بن افغانستان را به افغانستان را نه تنها به میدان جنگ نیابتی کشور های منطقه و جهان بدل کرد؛ بلکه این کشور را به تولید کنندۀ بزرگ ترین کشت تریاک و یکی از فاسد ترین کشور های جهان نیز مبدل نمود. نه تنها دموکراسی و ارزش های آن در افغانستان نهادینه نشد؛ بلکه ارزش های خوب سنتی جامعه که همانا راستی و صداقت و باورمندی و حیا و شرف و عزت بود و با تاسف که آنها همه جریحه دار شدند. امروز مردم افغانستان در سوگ و ماتم ارزشهای از دست رفتۀ شان نشسته اند و فساد در عرصه های گوناگون خیلی گسترده و جگر سوز ادامه دارد و دشنۀ زهرآلود آن بر پشت وپهلوی مردم مظلوم افغانستان هر روز فروتر می رود.
آنچه گفته آمد، داستان خونین و غم انگیز یک ملت است که از ۴۳ سال بدین در آتش خون میسوزد و هنوزهم آسیاب های خون جاری و این تراژیدی پایان ندارد و مردم افغانستان در زیر تیغ های زهر آلود فساد، غارت، جنایت، تروریزم، دهشت و وحشت یکی پی دیگر ذبح می شوند. دریغ و درد که تنها بازیگران خارجی سرنوشت مردم افغانستان را به بازی نگرفتند؛ بلکه بیشترین بار مسؤولت حوادث کنونی بدوش بازیگران داخلی است که افغانستان مردمش را در تبانی با شبکه های خارجی قربانی آزمندی ها و خودخواهی ها و برترتی طلبی های خود نمودند. شگفت آور این که همه امروز در کاخ های افسانوی خود به زنده گی ننگین و ذلت بارادامه می دهند و اما مردم افغانستان بویژه آنانی که آرزوی مدینۀ فاضلۀ رهبران و سیاستگران راست و چپ را داشتند، همه در کوخ ها بسر میبرند و با خوان تلخ فقر دست و پنجه نرم می کنند. پس جا دارد که رهبران چهاردهۀ اخیر چه در این سو و چه در آنسو قرار دارند، باید از مردم افغانستان پوزش بخواهند و نه تنها پوزش؛ بلکه برای جبران گناه ها و اشتباه های شان یکدست شده واز پی نجات افغانستان برآیند. یاهو