نگاهی به جنبش رستاخیز تغییر ، خسته از مرگ بسوی ارگ: دیبا ایزدیار خواهر سالم جان شهید

«خسته از مرگ، به سوی ارگ!» شعاری بود که چهار سال قبل از روح جوانان عدالت‌خواه به پیش‌تازی «سالم» بلند شد تا با این شعار به جای تمام شهیدان فریاد برآرد، تا با صدای خود آواز گلو‌هایی را که از فریاد و درد خفه شده بود، به سمع ارگ‌نشینان برساند، تا با صدای خود مرهمی باشد به دل مادرانی که از داغ جگرگوشه‌های‌شان در خون ضجه می‌زدند، تا امیدی باشد برای چشمان ورم کرده از اشک‌شان که خون فرزندان‌شان در زمین نخواهد ماند، که همه داغ‌دیده‌گان باور کنند آوازی هست که برای هر قطره خون عزیزان‌شان فریاد می‌شود. کشور ما بعد از شکست طالبان و روی کار آمدن حکومت موقت، اولین گام را که به سوی دموکراسی گذاشت. این گام، تصویب قانون اساسی توسط لویه‌جرگه بود.

گام بعدی برگزاری انتخابات آزاد بود تا مردم خود زمام‌دار خویش را انتخاب کنند. این دو گام برای پیاده‌سازی نظام دموکراسی حیاتی است. نسل امروزی افغانستان حق خود را می‌دانند و هرکدام صاحب فکر و نظرند. سال‌ها جنگ به تنها چیزی که هرگز آسیب نزده، روحیه آزادی‌خواهی و حق و عدالت‌خواهی جوانان این مرز و بوم است. اکنون جوانان این سرزمین در جایگاهی قرار دارند که از حقوق خود و وظایف حکومت‌داران با‌خبر‌ند و اگر این وظایف به گونه‌ای که باید، انجام نپذیرد، جوانان عدالت‌خواه خیلی خوب می‌توانند اعتراض خود را با حرکت‌های مدنی و کاملاً صلح‌آمیز نشان دهند تا تکانی باشد برای زمام‌دارانی که وظایف اصلی خود را فراموش کرده‌اند.

قانون اساسی افغانستان در فصل دوم ماده سی‌و‌ششم حق اجتماع و تظاهرات جایز و صلح‌آمیز را بدون حمل سلاح برای اتباع افغانستان بدون هیچ‌گونه استثنا پذیرفته است؛ ولی در کمال تاسف این ماده در گام اول توسط صاحبان زمام زیر پا گذاشته شده است. آن‌ها در مقابل این عمل‌شان انتظاری که از مردم دارند، سکوت است؛ سکوتی که نه تنها باعث زیر پا گذاشتن قانون می‌شود، بلکه باعث و بانی خفه شدن هزاران صدای اعتراض‌کننده و صاحب فکر در مقابل ظلم و بی‌عدالتی خواهد شد.

زمانی که سالم جان با جمعی از جوانان عدالت‌خواه قد علم کردند تا فریاد مردم مظلوم را به گوش ارگ‌نشینان محصور در پشت سنگ‌های سرد ارگ و دنیای درون آن که فارغ از درد اجتماع‌اند برسانند‌، آن زمان یما و فاطمه زنده بودند، آن زمان آلتینای و مادرش زنده بودند. رسول کاکا، راننده ما، نفس می‌کشید و دل‌گرم آینده آرام برای فرزندانش بود. آن زمان دانشگاه کابل هنوز غرق در خون دانشجویان نشد بود. هنوز گل‌های مکتب سید‌الشهدا پر‌پر نشده بود. آن زمان آموزشگاه کوثر هنوز بوی رنگ مداد دانش‌آموزانش را می‌داد، نه خون‌. امروز اما تمام این درد‌ها یکی روی دیگر هموار شده است؛ چون صدای عدالت‌خواهی ‌را در گلوی جوانان خاموش کردند و دردا که خاموش‌کننده‌گان صدای عدالت‌خواهی خود مدعی حفظ عدالت‌اند.

وقتی سالم با پدر وداع کرد تا راهی راه عدالت شود و سهم خود را به حیث یک جوان تحصیل‌کرده و روشن‌فکر ادا کند، همه چیز سر جایش بود. او هنوز هم دل‌گرمی همه ما بود. برنامه‌های تحصیلش و خدمت هرچه کامل‌تر برای وطنش پا‌برجا بود. در فراغت من از مکتب اشتراک کرده نتوانسته بود؛ اما به من وعده داده بود که اولین شخص حاضر در جشن فراغتم از دانشگاه خواهد بود. این وعده هم پابرجا بود، ولی دردا که وعده‌ها شکستند، نه او و نه من در فراغتم اشتراک نکردیم. جای دل‌گرمی پدر را درد سرد که تا مغز استخوان نفوذ می‌کند، گرفت. غم و خون پاک او همه چیز را شست و شکست. او به راه افتاده بود تا دیگر هیچ خانواده‌ای برای فرزند خود اشک نریزد، ولی خودش اشک شد به چشم خانواده‌اش. او به راه افتاده بود تا دیگر سنگ‌فرش این شهر با خون بی‌گناهی رنگین نشود، ولی خون خودش را ریختند و این سنگ‌فرش‌ها هنوز درد آن جوان عدالت‌خواه را فراموش نکرده است. او به راه افتاد تا افغانستان آینده‌ای روشن و فارغ از دود انفجار و بوی خون فرزندان خود داشته باشد، ولی دردا که خون خودش را ریختند. خون او را خود ارگ ریخت. جایی را که سالم مرکزی برای دادخواهی می‌دانست، اولین بی‌داد را همان‌جا – ارگ – در حقش روا داشت.

سالم و جوانان عدالت‌خواه هرگز برای عدالت‌خواهی کوتاهی نکردند. مهم نبود خون چه کسی و کدام قوم می‌ریخت، با هر قطره خون هموطنانش قلب او به درد می‌آمد و بی‌تابانه دنبال راه‌حل می‌گشت‌. این او بود که تابوت شکریه را بر کول خود تا ارگ برد تا شاید وجدان ارگ‌نشینان به صدا درآید، ولی وجدان خوابیده ممکن است بیدار شود، اما وجدان مرده هرگز زنده نمی‌شود.

جوانان جنبش رستاخیز چرا و برای کی عدالت‌خواهی می‌کردند؟ قلب این جوانان با انفجار چهارشنبه سیاه دهم جوزا که بیش‌تر از صد‌ها خانواده را در عزای عزیزان‌شان نشانده بود، به درد آمد‌ه بود. مگر نه این‌که بنی آدم اعضای یک‌دیگر‌ند و وقتی عضوی به درد می‌آید، همه آن درد را حس می‌کنند؟ پس خیلی طبیعی است که این‌همه کشتار و ویرانی آن روز به صبر جوانان وطن‌دوست و دانا سنگ تمام بگذارد.

تامین امنیت از نخستین و مهم‌ترین مکلفیت‌های یک دولت است که این تکلیف را حاکمان افغانستان به کلی فراموش کرده بودند؛ حاکمانی که با رای همین مردم و دادن وعده‌های پوچ و کاذب به منصب قدرت تکیه زده بودند. اکنون که دولت‌مردان مهم‌ترین وظیفه خود را فراموش کرده بودند، وظیفه قشر جوان و درس‌خوان کشور بود تا برای‌شان این امر مهم را یاد‌آوری کنند. سالم جان با قلب مملو از عشق وطن با هزاران جوان همه در صف انسانیت ایستاده بودند؛ آن‌جا دیگر قوم و ملیت معنا نداشت‌، همه یک صدا و یک تن بودند و یک شعار بر زبان داشتند‌: «خسته از مرگ، به سوی ارگ!» همان ارگی که تن‌های جوان‌شان را به گلوله بست؛ همان ارگی که پیکر بلند‌شان را به خون غلتاند. به کدامین جرم؟ به جرم صدا بلند کردن در مقابل ظالمان و به جرم آگاهی از زجری که مردم متحمل می‌شدند/می‌شوند. دین گفته است بدتر از ظالم افرادی‌اند که ظلم را تحمل می‌کنند. جوانان عدالت‌خواه ‌رفتند تا مانع ظلم شوند، ولی خود تحت ظلم قرار گرفتند. ایشان در ازای قد علم کردن در مقابل ظلم، پاداشی جز گلوله‌های داغ و اثر خونین آن بالای پیکر‌های سرد‌شان نگرفتند.

مگر آن‌ها سلاحی در کمر داشتند که پاسخ شعارشان با مرمی داده شد‌؟ مگر آن‌ها بالای پولیس حمله کرده بودند که این‌گونه با آن‌ها، مانند جانی، برخورد شد؟ چگونه‌گی برخورد حکومت با جنبش رستاخیز‌، معادله مجهول برخورد با جنبش روشنایی را وضاحت می‌دهد. برخورد حکومت در مقابل جنبش روشنایی‌، جنبش رستاخیز و جنبش تبسم غیر قابل توجیه است. اعمال حکومت در مقابل این جنبش‌های خود‌جوش و متشکل از جوانان کشور، لکه‌ای ننگ است بر پیشانی حکومت وحدت ملی. مهم نیست چه‌قدر زمان بگذرد، این ننگ هرگز پاک نخواهد شد. این‌ها حماسه‌های ناتمام‌اند که هرگز فراموش نخواهند شد.

در عصر کنونی حقایق و کارنامه‌های دولت‌ها پنهان نمی‌ماند. امروز گوش‌ها شنواست و چشم‌ها بینا. هیچ فرد افغانستان به مهملاتی که به جنبش رستاخیز ربط داده می‌شود تا به هدف پاک آن‌ها لطمه بزنند و کار وحشیانه دولت در مقابل آن‌ها را توجیه کنند، باور نمی‌کند. مردم هوشیار و بیدارند و خوب می‌دانند که چه کسی ظالم است و کی ستم‌دیده. خواست سالم و یارانش مشروع و حرکت‌شان متمدنانه بود، ولی حلقه مستبد حکومت تا چه اندازه می‌تواند ذلیل شود و از کسانی که به این جوانان ظلم روا داشته‌اند حمایت کند؟

جوانان جنبش رستاخیز وقتی به راه افتادند، هیچ چیزی جز یک شعار در زبان نداشتند: «خسته از مرگ، به سوی ارگ»، ولی در مقابل با آن‌ها به گونه وحشیانه و پرخاشگرانه برخورد شد، به روی‌شان آب گند پاشیده شد، هدف گلوله‌ها قرار گرفتند و مورد لت‌وکوب واقع شدند، ولی آن جوانان دلیرانه ایستادند‌. عزم آن‌ها جزم بود و این اعمال قادر نبود نیت پاک و قلب مهربان‌شان را آلوده کند.

جنبش‌های عدالت‌خواه همیشه بی‌پاسخ مانده‌اند. از جنبش روشنایی چشم‌پوشی کردند، در مقابل خواسته جنبش تبسم جز بی‌تفاوتی برخوردی صورت نگرفت‌، هزاران نفر کشته شدند، دولت صدایی بلند نکرد و اکنون شهیدان جنبش رستاخیز با گذشت چهار سال هنوز هم به عدالت نرسیده‌اند. روح آن اشخاص که خود روزی برای عدالت قد علم می‌کردند، نیازمند عدالتی است که در چنگال دولت مستبد اسیر مانده است. حلقه خیانت‌کار اتهام بسته‌اند که اگر جوانان عدالت‌خواه را نمی‌کشتند، آن‌ها ارگ و ریاست اجراییه را تصرف می‌کردند. این ادعای محال است و همه خوب می‌دانند هدف جوانان رستاخیز تصرف ارگ نبود، بلکه دادخواهی برای هموطنان مظلوم‌شان بود. آنانی که با بی‌شرمی تهمت خشونت را به آن شهیدان می‌بندند، بیایند و یک دلیل برای این ادعای خود بیاورند. این جوانان به کدام سرک آسیب زده بودند؟ کدام بنا را تخریب کرده بودند؟ چه کسی را لت‌و‌کوب کرده بودند؟ خون چه کسی را ریخته بودند که آن‌ها را محکوم به مرگ کردند؟

روایت کسانی که شاهد عینی قضیه بوده‌اند، خیلی روشن پرده از ظلم گارنیزیون کابل در مقابل جوانان رستاخیز بر‌می‌دارد. رفیع جسور و آرش شهیرپور، چشم‌دید خود را از صحنه چنین حکایت می‌کنند: «معترضان در مقابل شلیک‌های پولیس شعار «زنده باد نیرو‌های امنیتی»، «رفیق‌ها، دوستان، پولیس از ما است و برای حفظ ما آمده‌، برای‌شان مانع خلق نکنید» سر می‌دادند و از پولیس می‌خواستند تا دست از خشونت بردارند» ولی پاسخ‌شان بازهم با گلوله داده شد. حکومت باید پاسخگو باشد که چه کسی توطیه کرد و افراد نظامی را در داخل معترضان جا داد؟ فرمانده گارنیزیون کابل به چه جرمی معترضان را به خاک و خون نشاند؟ چرا هنوز هیچ محکمه‌ای برای مجازات قاتلان جوانان رستاخیز برگزار نشده است؟ چرا این‌گونه از خون پاک شهیدان راه عدالت‌خواهی بی‌رحمانه چشم‌پوشی می‌شود؟ چرا آنانی که یک روز برای عدالت به راه افتاده بودند، اکنون خودشان چهار سال تمام است که در انتظار عدالت‌اند؟

این چهارمین سالگرد شهادت جوانان حرکت عدالت‌خواهی است، در حالی که تا کنون نا‌امنی و قتل کشتار بی‌داد می‌کند و هزاران جوان‌، کودک و زن در سرک‌، دانشگاه‌، آموزشگاه و جبهه جنگ کشته می‌شوند. یاد تمام شهیدان راه وطن و عدالت را گرامی می‌داریم و بار دیگر بر خواست‌مان که طلب عدالت به روح شهدای حرکت عدالت‌خواهی است، تاکید می‌ورزیم. مجرمان باید به سزای اعمال وحشیانه خود برسند.

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.