منازعۀ تاریخی با دشمنی هوشیار و مکار؛ یگانه راه برای صلح دایمی
دشمنی پاکستان با افغانستان تازه نیست و این دشمنی ریشۀ تاریخی دارد و برای مقابله با آن نمی شود با احساسات عمل کرد؛ بلکه مقابله با دشمنی پاکستان درایت سیاسی و تدبر عقلانی و فهم تند سیاسی می خواهد تا با شناسایی دقیق از منازعۀ تاریخی افغانستان و پاکستان و پیشینۀ تاریخی و زمامداران و نظامیان آَن در برابر این کشور عمل کرد. با توجه به عمق و گسترده گی دخالت های نظامی و سیاسی پاکستان در افغانستان ایجاب می کند تا سیاستگران افغانستان در برابر این کشور با تانی و آگاهانه و هوشیارانه و منطقی عمل کنند؛ زیرا هرگونه حرکت احساساتی در برابر پاکستان برای نظامیان تروریست پرور آن فرصت می دهد تا مار های تروریزم را که در آستین جاسازی کرده اند، بیشتر به افغانستان بفرستند و با نیش زدن مردم افغانستان هرچه بیشتر فاجعه و وحشت و دهشت بیافرینند
دشمنی پاکستان با افغانستان پس از آن شروع شد که در نخستین روز های تشکیل پاکستان نمایندۀ افغانستان در سازمان ملل از شناسایی آن خودداری کرد. پس از آن هر ازگاهی پاکستان تلاش می کرد تا افغانستان در تیررس سیاسی و نظامی او قرار بگیرد. به قدرت رسیدن داوود در افغانستان و شعار های پشتنونستان خواهی او حربه ای در دست زمامداران پاکستان شد و به این کشور فرصت داد تا از افغانستان انتقام بگیرد. کشته شدن میوندوال و انجنیرحبیب الرحمان تیغ زهر آگین پاکستان برضد افغانستان را دسته نمود و فرار اعضای نهضت اسلامی به پاکستان، بوتو را فرصت داد تا از آنان برضد داوود استفاده کند و قیام سال ۱۳۵۴ با حمایت بوتو و شاۀ ایران برضد داوود جرقه ای بود که پاکستان توانست تا در برابر پشتنونستان خواهی داوود به مانور بپردازد. بازگشت داوود از داعیۀ پشتونستان خواهی با پا درمیان قذافی در لاهور هم با کودتا برضد داوود در کابل به کمک شوروی پیشین و کودتا برضد بوتو در پاکستان به کمک امریکا، رویا های هر دو را با خاک یکسان کرد. به قدرت رسیدن ضیاالحق در پاکستان و تهاجم شوروی فرصت های جدید انتقام جویی را برای جنرالان پاکستانی میسر گردانید تا سیاست های دفاعی پاکستان برضد افغانستان به سیاست تهاجمی بدل شود.
در این تردیدی نیست که پاکستان دشمن درجه یک مردم افغانستان است و این شور تمامی تلاش هایش را به خرج می دهد تا با راه اندازی حمله های انتحاری و نابود کردن اهل دانش و آگاهی افغانستان فرصت حاکمیت مزدورانش در این کشور فراهم شود. با تاسفت که پناه بردن مردم افغانستان به پاکستان در نتیجۀ تهاجم شوروی، زمینه برای این کشور فراهم شد تا با استفاده های ابزاری دیروز از جهاد افغانستان و امروز هم از حضور امریکایی ها افغانستان را به خاک و خون بدل کند. سیاست های خصمانۀ پاکستان در برابر افغانستان همیشه یک گام به عقب و دو گام به پیش بوده است و هر ازگاهی نظامیان این کشور با رویکرد های چانه و فشار توانست تا به اهداف شوم خود در این کشور برسد. این در حالی است که هدف پاکستان در مورد افغانستان واضح و آفتابی است و علل و عوامل این همه جنایت های پاکستان در افغانستان موضوع منازعۀ تاریخی دیورند است و تا زمانی که این زخم سرطانی التیام نیابد و پروندۀ خونین آن بسته نشود. جنگ نیابتی پاکستان در افغانستان پایان نیافته و نظامیان این کشور در هر فصلی از تاریخ نیرو های تازه دمی را برای جنگ نیابتی می فرستد و آتش و خون را در افغانستان برافروخته نگهمیدارد. مثلی که دیروز از مجاهدین به نام تجاوز شوروی و دفاع از اسلام سود برد و امروز هم از طالبان به نام تجاوز امریکا و فردا هم گروۀ دیگری و با عبا و قبای دیگری را به میدان نبرد نیابتی خواهد کشید.
همه آگاه اند و میدانند که پاکستان پس از جدایی از هند به مثابۀ زخم سرطانی در منطقه خواهان یک طرفه شدن معضلۀ دیورند است. با تاسف که از دوران عبدالرحمان خان دیورند یه مثابۀ تیغی آخته بر قلب مردمان دوطرف خط سخت سنگینی می کند. این مردم در حدود دو قرن قربانی سیاست های استعماری بریتانیا و هند بریتانیایی شدند و پس از آزادی پاکستان قربانی سیاست های جناح و جنرال های پاکستانی شده اند. با تاسف که مردمان سرحد تا حدودی قربانی سیاست های رهبرانی چون غفار خان و دیگران شدند که به نام داعیۀ عدم جدای این منطقه از هند، دشواری های فراوانی را بر این مردم تحمیل کردند. از مطالعۀ تاریخ این منطقه فهمیده می شود که این مردم در طول تاریخ مصیبت های زیادی را متحمل شده اند تا زمانی که موضوع سرحد میان افغانستان و پاکستان بصورت اساسی حل نشود و زمامداران افغانستان با حرکت های کجدار و مریز بخواهند از آن سود سیاسی بگیرند. تروریزم و دهشت افگنی در این منطقه بیداد میکند و ابزاری در دست نظامیان پاکستان خواهد بود. طفره رفتن زمامداران و رهبران و سیاستگران افغانستان از این موضوع نه تنها از درد های مردمان دو طرف خط چیزی نمی کاهد؛ بلکه آنان در هر برهه ای از تاریخ با مصایب و دشواری های تاره تر رو به رو می شوند. نپرداختن با پاکستان روی حل اساسی خط دیورند، برای نظامیان این کشور فرصت می دهد تا در تبانی با قدرت های اهریمنی جهانی این منطقه را برای همیش به لانه های تروریستی بدل نمایند و هر نوع ظلم و ستمی که خواسته باشند بر مردمان دو طرف خط روا دارند.
چنانکه تاریخ گواه است که پس از جدایی پاکستان از نیم قاره چه مصیبت هایی ازسوی نظامیان پاکستان از جنرال ایوب تا جنرال عبدالرحمان، جنرال حمید گل و جنرال ضیاالحق و اکنون جنرال باجوه ها بر این مردم روا داشته شده است. امروز تروریزم به مثابۀ تیغی آخته بر گلوی مردمان آنسوی سرحد سخت سنگینی می کند و هر روز از زن و مرد این منطقه قربانی می گیرد. تلاش های جنبش های کنونی سرحد مانند گذشته بی ثمر بوده و همیشه از سوی نظامیان پاکستان سرکوب شده اند. با تاسف که چند دستگی ها در میان رهبران سرحد از مبارزات عدم خشونت غفار خان و مبارزات مسلحانۀ ایپی فقیر تا مبارزات ختک و محمود و دیگران عامل اصلی شکست های پیهم این مردم در برابر جنرالان تمامیت خواۀ پنجابی بوده است. آخرین سخنان سپندیار ولی خان جالب است که در یک کلپ ویدویی خطاب به مردم پاکستان می گوید، نقشۀ افغانستان را از افغانستان گم می کنم.
شگفت آور این که پاکستان از چهل سال بدین سو هر جنایتی که در افغانستان انجام داده، همه را در تبانی و همکاری نزدیک با آمریکا انجام داده است بنا براین در تمامی این جنایت ها خواه مستقیم و یا غیرمستقیم دست آمریکا و قدرت و پول آن در پشت پاکستان قرار داشته است؛ بنا براین دشمنی با پاکستان ساده نیست و با ژست های بچه گانه و نمادین نمی توان با پاکستان دشمنی کرد؛ بلکه این گونه رویکرد ها پاکستان را افعی تر می سازد و برای استفاده از مار های زیر آستین خود با انرژی تر و زهرآگین تر برضد افغانستان عمل می کند؛ زیرا با موجودیت لانه های تروریستی در پاکستان دستان مردم افغانستان زیر سنگ این کشور است. آنانی که قصد دشمنی با پاکستان را دارند؛ به پیشینۀ تاریخی منازع و عرایض زیر توجه کنند تا بدانند، با کشوری رو برو هستند که زمامدارانش در هر دوره ای مشوره و تجربهء سیاستگرانی مانند قریشی ها و نظامی گرانی مثل جنرال حمید گل ها را در هر نظامی با خود دارند. با دولتی رو برو نیستند که شماری آدم های که « همه سر و پای یک کرباس اند» به گونۀ انحصاری اداره می شود. گویی این آدم های انگشت شمار از نابغه های روزگار اند که با وجود مبارک شان کس دیگر سزاوار مقامی نیست.
اسلام آباد بررغم آن که از برکت جهاد مردم افغانستان پس از تهاجم شوروی به افغانستان صاحب بمب اتومی شد و آمریکا آن را به رسمیت شناخت و میلیون ها دالر به پاکستان سرازیر گردید و پشاور ویرانه به یک شهر پیشرفته توسعه یافت، نه تنها؛ بلکه میلیون ها دالر صدها سلاح که از سوی آمریکا برای مجاهدین دریافت کرد؛ بخشی از آن را دزدید و روز تا روز حاکمیت خود را بر صوبهء سرحد گسترش داد و از همه دردناک تر اینکه با استفاده از تنگدستی ها و خودخواهی شماری رهبران جهاد، جهاد مردم افغانستان را به ملکیت خود تبدیل کرد و و به نماینده گی از مجاهدین معاهدهء ژنیو را هم امضا نمود. رابطهء بیشترین فرماندهان را با رهبران آنان تضعیف و آنان را تحت فرمان خود درآورد. چنانکه بسیاری از قوماندانان جهادی به نوکران گوش به فرمان پاکستان مبدل شدند. پاکستان نه تنها در زمان تهاجم شوروی؛ بلکه در حوادث بعدی تا کنون از آنان استفاده می کند. پاکستان پس از سرنگونی نجیب فعال ترین کشوری در جنگ های گروهی آن زمان بود. رهبران طالبان از ته مانده های همان مزدوران به شمار می روند.
پاکستان در زمان حملهء آمریکا به افغانستان پس از آری گفتن به فرمایش بوش نیز توانست، امتیاز های زیادی بدست آورد و در تبانی نزدیک با آمریکا صدها طالب و رهبران آنان را بوسیلهء طیاره ها از کندز به کراچی و پشاور و کویته انتقال داد. پاکستان توانست تا آمریکا را وادارد که « جبهۀ متحد فقید شمال » بعد از پیروزی قدرت را در دست نگیرد. چنانکه دیدیم که چنین شد و مخالفت استاد ربانی هم با این خواست پاکستان پس از پاسخ سرد فهبم و عبدالله و قانونی از دهلی نتیجه نداد. پاکستان از زمان حملهء آمریکا تا کنون بیشتر از ۳۴ میلیارد دالر به نام مبارزه با تروریزم از ایزن کشور گرفت و با نشان دادن مانور های دروغین در وزیرستان، آن پول ها را برای تمویل و تجهیز و ساختن پایگاه ها به تروریستان به کار برد. پاکستان چنان امریکایی ها را احمق ساخت و این حماقت بجایی رسید که ترامپ پول های کمکی به اسلام آباد از سوی امریکا را احمق پولی خواند؛ اما مکر پاکستان آنقدر بزرگ بود که بعدتر در دهن او مشت سکوت زد و دوباره امریکا را دوشید. تاسف آور اینکه سکوت و بازی های دو پهلوی آمریکا هر روز سیاست های پاکستان برضد افغانستان را فربه تر کرده است. این همه باج دهی به پاکستان به دلیل موقعیت آن به دلیل بک کشور باثبات است. از این رو بایدن پاکستان را به علت همسایه بودن با چین و ایران و نزدیکی روسیه ده مرتبه بیشتر از افغانستان خوانده است.
از رویکرد های ظاهری امریکا آَشکار می شود که این کشوردر منطقه سه هدف مهم و راهبردی را دنبال می کند. نخست تحکیم رابطه با هند، دوم مبارزه با تروریزم و سوم حل سیاسی افغانستان و حفظ ثبات در منطقه است. در همین حال امریکا بعد از این علاقمند نیست که میلیون ها دالر به پاکستان بدهد. امریکا دریافته است که پاکستان را نمی تواند از چین جد بسازد و تلاش می کند تا دست کم در مبارزه با تروریزم در کنار امریکا باشد. امریکا با توجه به امتیاز هایی که در توافقنامۀ دوحه برای پاکستان داده است تا در مبارزه با تروریزم با امریکا همکاری نماید و از سویی هم این همکاری محدود به مبارزه برضد داعش و القاعده شده است. این بازی بازهم برای پاکستان شانس داده تا با گرم ساختن آتش جنگ در افغانستان نفوذ هند در این کشور به صفر تقرب بدهد و در افغانستان به عمق راهبردی خود برسد. در این بازی بزرگ ترین صدمه را افغانستان متحمل می شود. حال بر دولت افغانستان است تا مانع ساخت و ساز این پایگاه شود؛ زیرا این پایگاه در کنار این که دستاور های بیست سال گذشته در افغانستان را نابود می کند و توازن قدرت در منطقه را به نفع چین تغییر میدهد. این درصورتی ممکن است که افغانستان اعتماد امریکا را کسب نماید تا امریکا مطمین شود که افغانستان همکارخوب استخباراتی و نظامی امریکا برای مبارزه با تروریزم شده می تواند. در غیراین صورت روابط راهبردی امریکا و پاکستان استحکام بیشتر یافته و با افتادن امریکا در کام نظامیان اسلام آباد، می تواند مانعی بزرگ و کم کاری در مبارزه با تروریزم درافغانستان شود.
گفته های بالا نه تنها از زیرکی و هوشیاری سیاستگران و نظامیان بک پارچه و یک دست پاکستان برمی دارد؛ بلکه قدرت و توانایی بازیگران آن را نیز به نمایش می گذارد. این همه بیانگر این است که زمانی دولت افغانستان می تواند، به جنگ اسلام آباد برود که دست کم وحدت ملی و اجماع ملی را به گونۀ واقعی کشور تامین نماید؛ اما باید توجه داشت که با حرکت های نمادین نمی توان به وحدت ملی و اجماع ملی دست یافت. بدون رسیدن به وحدت ملی و اجماع ملی هر نوع صف آرایی در برابرپاکستان ممکن نیست و هر تلاشی به ناکامی می انجامد.
زیرا پاکستان همین اکنون نه تنها بر طالبان مسلط است و بلکه بر بسیاری از رهبران جهادی و غیر جهادی نفوذ دارد و در همه جا در داخل افغانستان حضور فعال دارد. جنگ طالبان برضد افغانستان را با همهء توان با سوقیات و ادارهء منظم و اکمالات برق آسا به پیش می برد. از این رو سیاست بازی های بچه گانه و احساساتی با پاکستان زیانبار و پس لگدی های آن خطرناک است. آنانی که می خواهند با پاکستان منطقی دشمنی کنند. نخست از همه آسیب شناسی سیاسی کنند که علت اصلی دشمنی پاکستان با افغانستان چیست و راهء علاج آن چه و برای حل آن چه اقداماتی در سطح دولتی و یا فرادولتی کرد تا از گزند اسلام آباد برای همیش رهایی یافت. این زمانی ممکن است که روی کلید اصلی صلح و حل منازعهء تاریخی با آن کنار آمد. هرگونه فرار از این واقعیت بازی بیرحمانه با سرنوشت مردم افغانستان و خلق های تحت ستم آنسوی دیورند است. این منطقه هدف اصلی قدرت های استعماری قرن ۱۹ و قرن ۲۰ را تشکیل داده و خواهان آن اند که این منطقه برای همیش نقطه و محل تقابل برای جنگ نیابتی قدرت های بزرگ باشد. حمایت دیروز پاکستان از مجاهدین افغانستان زیر نام دفاع از جهاد و از اسلام و ام و امروز از طالبان جز جنگی نیابتی بر سر این موضوع است.
بیش از چهار دهه جنگ در افغانستان به این حقیقت تلخ مهر تایید نهاده که جنگ در افغانستان جنگ نیابتی پاکستان است و طالبان بویژه شبکهء حقانی بازوی ملیشه ای ارتش پاکستان است. پاکستان مثلی که از مجاهدین استفاده کرد و بسیاری از رهبران جهادی حتا در پای طراحان عمق استراتیژی پاکستان چون؛ جنرال حمید گل، جنرال عبدالرحمان، جنرال نصیرالله بابر، جنرال ضیاالحق و کرنیل امام ها افتادند. این جنرالان به اندازه ای در امور مجاهدین مداخله کردند که حتا ضیاالحق شهید جهاد افغانستان خوانده شد. بنابراین صلح افغانستان، به معنای واقعی آن در اصل صلح با پاکستان است و نه با طالبان. طالبان در واقع ملیشه های پاکستان اند که جنگ ویرانگر نیابتی بیرحمانه و وحشتناک را برضد مردم افغانستان به راه افگنده اند. پس طالبان جنگجویان پاکستان اند و صلاحیت صلح را ندارند و به فرمان نظامیان پاکستان عمل می کنند و کلید اصلی صلح در دست پاکستان است. طفره رفتن طالبان از گفت و گو ها در واقع ترفند های نظامیان پاکستان است تا روند صلح را به سمت و سویی بکشانند که اهداف آنان را برآورده بسازد. بنا براین با رویکرد های احساساتی رفتن به جنگ کشوری که نه تنها صدها اژدهای رنگ شده با خط و خال تروریزم را در آستین دارد؛ بلکه در کنار آن سیاستگران کهنه کار و کارکشته و ورزیده ای چون؛ قریشی ها را دارد که ضرب سیلی آنان کمتر از ضرب سیلی تروریزم نیست. چنانکه سخنان قریشی در برابر اظهارات آقای محب از لحاظ سیاسی ضربه ای کمتر از ضرب تروریزم طالبانی دست ساخت پاکستان رانداشت. چنانکه دو سال گفت و گو های بدون نتیجه در دوحه بیانگر آشکار این واقعیت است. پس بخاطر کوتاه شدن دراز راهء صلح و زدن راهی میان بر بخاطر رسیدن به صلح آغاز گفت و گو های مستقیم دولت افغانستان با پاکستان است. هرچند رئیس جمهور غنی در دانشگاهء کابل از صلح با پاکستان سخن گفت و اما وی صلح با طالبان و پاکستان را جداگانه خواند. در حالی که واقعیت این است که طالبان برنامه ای برای صلح ندارند و بخاطر وقت کشی به دستور پاکستان به کلی گویی های موهوم و مبهم بسنده کرده اند. از همین و است که سرنخ کلافهء سر در گم صلح پس از دو سال گفت و گو ها بدون نتیجه بافی مانده است.یاهو
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.