اکثریت قاطع اعضای حزب به امور دینی تسلط کامل داشتند و دارند و همه مسلمان و مسلمان زاده ها بودند و هستند : محمد عثمان نجیب

پیامبر مانند همه‌ی ما بشر بودند، اما برگزیده‌ی خدا.

اکثریت قاطع اعضای حزب به امور دینی تسلط کامل داشتند و دارند و همه مسلمان و مسلمان زاده ها بودند و هستند. بحث خدا باوری و‌خدا شناسی و اطاعت از اوامر خدا فقط بین خدا و بنده اش است. اما احکام در دنیای اسلام بر اساس ظواهر صادر می‌شوند، باطن را که کسی صلاحیت قضاوت را ندارد.

یک بحث دینی احتمالاً با یکی از آزمون های طراحی شده‌.

ایام ذوالحجه است و بهترین فرصت برای پاسخ دادن پرسش دینی در مورد پیامبر اکرم (ص):

معذرت میخواهم که به سبب بیماری نتوانستم جواب محترم دگروال صاحب را بدهم.

این هم پاسخ شما در حد توان من که با برخی از علمای محترم دین هم مشاوره داشته ام.

همه پیامبران الهی از آدم تا خاتم الانبیا بشر و ابنای بشر بودند و ابوالبشر پدر و بی بی هوا مادرِ من و شما و همه انسان های روی زمین و داستان طولانی دارد.

غیر از آدم علیه السلام که همه انسان ها با او تعلق دارند و ما هم از فرزندان ایشان هستیم. روایات ساخته‌گی ‌قصه هایی موجود بود که گویا ابولبشر دو فرزند داشتند به نام های قابیل و هابیل، بعد میگفتند قابیل عاشق خواهرش اقلیما بوده و میخواسته با او ازدواج کند و هابیل با خواهر همزاد خودش که از نعمت حُسن بی بهره بود و سر انجام قابیل هابیل نرم خو را به قتل میرساند یعنی نسل موجود بشر در مرحله‌ی سوم هستی از قابیلِ قاتل اند که برادرش به قتل رساند و داستان طولانی دارد.

بعد ها محققان و علمای اسلام مانند طبری، ابن کثیر و دیگران این روایت را مردود شمرده و به حقیقت ماجرا اظهار عجز می‌کنند و میگویند که گفته شده. حضرت بی‌‌بی هوا مادر مان ۱۲۰ بار حَمْلِ دوگانه داشتند که ۶۰ پسر و ۶۰ دختر و یا روایات دیگری اند که حضرت آدم علیه تا چهارصد هزار تن اولاده‌ی شان را دیدند البته این ها را هیچ یک از علما متقدم و متأخر تائید نکرده اند، الغیب و عندالله.

پیامبر اکرم محمد ص هم به مانند حضرت آدم تنها پیامبری بودند که برای رهنمایی همه بشریت فرستاده شدند. در حالیکه دیگر پیامبر های گرامی ما فقط به هدایت قوم شان برگزیده شده بودند.

مراحل مختلفی در زنده گی حضرت بهترین عالم وجود داشته تا ایشان امانتی به چنان بزرگی را که خداوند متعال بر عهده‌ی شان گذاشته بود با بهترین شکل ممکن به بشر و مسلمانان برسانند،

قرآن کریم ما را امر میکند به آنها ایمان داشته باشیم:

«…امنوالرسول و بما انزله من ربه والمؤمنون… »

از بحث های حاشیه میگذریم که طولانی میشود.

پیامبر اکرم رسالت عظیمی داشتند، باری در خواب بودند و پروردگار عتاب شان کرده و آیه ی مبارکه ی مدثر را نازل فرمودند: « یا ایهاالمدثر قم فانذر …

و یا ما را مکلف ساخت تا مکلفیت های مان را در مقابل پیامبر انجام دهیم

«… یا ایهالذین امنو لاترفعو اصواتکم فوق صوت النبی…

و بعد برای ما آیات قرآن کریم را فرستاد که پیامبر اسلام از دل خود به شما چیزی نمی‌گوید…لاینطق عن الهوی…

پروردگارجای دیگر برای ما امر می‌کند…

اقیموالصلاة و اتوالزکات و اطیعوالرسول لعلکم ترحمون… نماز برپا دارید، زکات بدهید و از رسول

ما اطاعت کنید..‌. و یا باز هم میفر مایند:

یا ایها الذین آمنو تقوالله و قولو قولا سدیدا یصلح لکم اعمالکم و یغفر لکم ذنوبکم و من یطیع الله و رسوله و فقد فوزا فاز عظیما…

و‌ چنان است که پیامبر را برای انجام راستی رسالتی فرستادند و برگزیدند.

در هیچ جای قرآن کریم نیامده که دنیا به خاطر پیامبر اسلام آفریده شده باشد.

آنچه را بنام حدیث یا روایت یعنی …لولاک لولاک لما خلقت الافلاک…آورده اند از دید علمای بزرگ اسلامی مردود است و وجود ندارد،‌

چند جمله‌ی عربی را پیهم و مترادف قرار داده اند تا مخترعینِ آن تجارت مذهبی کنند. شما نیک میدانید که با ظهور پیامبر اسلام و رحلت شان دین کامل شد و دیگر نه حدیثی است و نه آیتی و نه هم روایتی….الیوم اکملتکم دینکم…. آخرین مرحله از رسالت پیامبر بود که در وادی غدیر اعلام فرمودند.

و آن را خطبه‌ی حجته الوداع می‌گویند.

حجته الوداع علاوه از داشتن حلاوت بزرگ حج و دو پیام نیک داشت. یعنی امروز دین تان را کامل کردم و پس از خود قرآن و حدیث را به جا گذاشتم که برای هدایت همیشه به آنها چنگ بزنید و از اهل و بیت من پیروی کنید. هدف شان از آن پیام ماندگار فقط تداوم اخوت، برادری و مسلمانی و هم یک پیام اندوهگین و به نوعی از رحلت جسمانی شان بود و همه اصحاب کرام را در آنجا درد و فریاد درونی یا بیرونی فرا گرفت.

غم ماندگاری که از حجته الوداع داریم و ملت های مسلمان را خسته و مانده نمود، تعبیر های نادرست یک گروه اندرباب گفتار پیامبر پیرامون حالت به وجود آمده ی آنجا میان طرف داران حضرت علی و مخالفان آن گروه بود، به نوعی که در جریان بحث های حاشیه یی غدیر خم اختلاف دیدگاه ها بود که بحث کلانی است.

قدر مسلم هم اینست که پیامبر هرگز نگفتند چی کسی جانشین است و خود حضرت علی هم هیچگاه در مورد صحبت نکردند و روایات می‌رسانند حتا حضرت علی چند نفر را مجازات محکوم به مرگ نمودند و به وصیت پیامبر اسلام از خود چیزی می‌سازند.

ما اینجا نمی‌خواهیم با مذاهب به نبرد برویم. البته بحث مذاهب جداست و بحث منافقان جدا.

اشخاص منفعت طلب در آن زمان هم مثل امروز وجود داشتند و غایله برپا میکردند.

مسیلمه‌ی کذاب که خود را پیامبر خواند…مختار ثقفی یکی دیگر از آن منافقان و بی دینان بود که زیر پوشش دفاع از امیرالمومنین آشوب هایی را برپا کرد.

آن زمان هم حکومت داری اسلامی و سیاسی و جنگ اقتدار گرایان انخصار گرا بود که خلفای راشدین را به عذاب ساخت و هم مسلمانان را.

آخوند های ایران، چلی های پاکستانی و حتا بخشی از افراطیون دیوبندی و برخی ملاهای نادان در داخل کشور ما و جهان اسلام زهر کشنده برای ما مسلمانان اند اما آنها هم برای قدرت رسیدن دروغ هایی را بافتند. رفسنجانی با خامنه‌یی جور آمد تا قدرت را پس از خمینی در دست بگیرند و رفسنجانی دروغ بزرگی را به خورد ارکان قدرت در ایران داد که گویا خمینی جانشین خود خامنه‌یی را برگزیده، در چنان حالات دیگر مردم و اسلام و شریعت پیش اکثریتِ اربابِ خودساخته‌ی دین و قدرت وجود و ارزشی ندارد.

خامنه یی تا جایی رفسنجانی را مجال تپنده گی داد که خطری نباشد، وقتی از او احساس خطر کرد او را کشت و پیش خمینی و آخوند های دیگرش فرستاد.

‌چنان بود که فتنه گران دین را وسیله قرار دادند و تا امروز به آن ادامه میدهند.

من اینجا با استفاده از محتوای ترجمه شده‌ی قرآن کریم برخی آیات را به شما مینویسم که همه دلالت بر بشر بودن پیامبر دارد.

«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (کهف:۱۱۰)

(بگو: «من فقط بشرى هستم مثل شما؛ (امتيازم اين است كه) به من وحى مى شود كه تنها معبودتان معبود يگانه است؛ پس هر كه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند!) ‌ و پیامبر خود شان هم فرمودند که بشر هستند.

«لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً(احزاب:۲۱)»

(مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند.) «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليماً (احزاب:۴۰)»

(محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولى رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است؛ و خداوند به همه چيز آگاه است.)

«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً ، وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً (احزاب: ۴۵و ۴۶)»

(اى پيامبر! ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و انذاركننده و تو را دعوت كننده بسوى خدا به فرمان او قرار داديم، و چراغى روشنى بخش )

«إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً (احزاب:۵۶)»

(خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستد؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و كاملاً تسليم (فرمان او) باشيد).

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود(فتح:۲۹)»

(محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند؛ پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى بينى در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است)

«إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً (فتح:۸)»

(به يقين ما تو را گواه (بر اعمال آنها) و بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم).

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ (حجرات:۱)»

(اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چيزى را بر خدا و رسولش مقدّم نشمريد (و پيشى مگيريد)، و تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند شنوا و داناست )

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (حجرات:۲)»

(اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى كنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى دانيد)

«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ(حدید:۲۵)»

(ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند).

« وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبينٌ (صف:۶)»

(و (به ياد آوريد) هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: «اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه تصديق كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده [= تورات ] مى باشم، و بشارت دهنده به رسولى كه بعد از من مى آيد و نام او احمد است!» هنگامى كه او [= احمد] با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحرى است آشكار).

«هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (صف:۹)»

(او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشركان كراهت داشته باشند).

«هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ (جمعه:۲)»

(و كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها

مى خواند و آنها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مى آموزد هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند).

«وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ (قلم:۵۱)»

(نزديك است كافران هنگامى كه آيات قرآن را مى شنوند با چشم زخم خود تو را از بين ببرند، و مى گويند: «او ديوانه است

در حالى كه اين (قرآن) جز مايه بيدارى براى جهانيان نيست)

سوره کوثر

«إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ، إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ»

(ما به تو كوثر [= خير و بركت فراوان ] عطا كرديم ، پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن! و بدان دشمن تو قطعاً بريده نسل و بى عقب است).

ـ «محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ»

«وَاْلَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوُا الْصالِحاتْ وَ آمَنواْ بِما نُزِّل عَلی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ اْلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَعَنْهُمْ سَیْئاتِهِمْ وَ اَصْلَحَ بالَهُمْ»

در آیات دیگری نیز این نام ذکر شده است که عبارت اند از: سوره آل عمران (2) آیه 144، سوره احزاب (33) آیه 40، سوره فتح (48) آیه 29.

2 ـ «احمد»:

«و اِذْ قالَ عیسَی اْبْنُ مَرْیَمَ یا بَنی اِسْرائیلَ اِنّی رَسوُلُ اْللّهِ اِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ اْلتَوْراتِ وَ مُبَشِّراً بِرسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدی اِسْمُهُ اَحْمَدْ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتْ قالوُا هذا سِحْرٌ مُبینْ»

3 ـ «عبدالله»:

« وَ اِنَّهُ لَمّا قامَ عَبْدُاْللّهِ یَدْعُوهُ کادُواْ یَکوُنُونَ عَلَیهِ لِبَداً»

4 ـ «یس»: «یس»

5 ـ «ن»: «نْ وَ اْلْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونْ»

6 ـ «طه»: «طه»

دو. اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله در قرآن

در قرآن کریم، اوصاف فراوانی برای پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ذکر شده است که به بخشی از آنها با ذکر آیه ها اشاره می کنیم:

1. شاهد(گواه)، مبشر(بشارت دهنده)، نذیر(انذار دهنده)، داعی الی الله (دعوت کننده به سوی خدا)، سراج منیر(چراغ روشنایی دهنده).

این اوصاف والا و پرمنزلت در آمده است:

«یا اَیُّهااْلْنَّبیُ اِنّا اَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً* وَ داعیاً اِلَی اللّهِ بِاِذْنِهِ وَ سِراجاً وَ مُنیراً»

2. رئوف و رحیم

این دو صفت به همراه دو ویژگی از ویژگی های اخلاقی پیامبر رحمت حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ در چنین بیان شده است:

«لَقَدْ جاءَکُمْ رَسولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلیْکُمْ بِاْلْمُؤمِنینْ رَئوفٌ رَحیمٌ»

«رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.»

در این آیه کریمه، علاوه بر دو صفت «رئوف» و «رحیم» به دو ویژگی اخلاقی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره شده است. ویژگی نخست این است که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ آن قدر خیرخواه و همدرد و دوستدار مردم بود که از رنجهایی که به مردم می رسید آزرده خاطر می شد، به طوری که برای او سخت بود که ببیند به کسی رنج و سختی برسد.

ویژگی دوم، دلسوزی آن حضرت است. حضرت دوست نمی دارد که حتی یک نفر از مسلمانان در مسیر هدایت نباشد. از این رو، این دلسوزی آن چنان است که خداوند، از اصرار حضرت در هدایت مردم، به «حریص علیکم» تعبیر کرده است. چنان که خداوند در سوره مبارکه کهف در در این باره خطاب به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:

« فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی ءاثرِهِمْ اِنْ لَمْ تُؤْمِنواْ بِهذا اْلْحَدیثْ أَسِفا»

«گویی ـ اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند ـ می خواهی خود را از غم و اندوه به جهت اعمال آنها، هلاک کنی.»

در قرآن کریم، اوصاف دیگری نیز برای آن حضرت آمده است که به جهت رعایت اختصار، تنها به اوصاف مشترک قرآنی خداوند با پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره می کنیم.

اوصاف مشترک قرآنی خدا و رسول

خداوند سبحان اوصافی را برای خود در قرآن ذکر کرده که همانها را برای پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز بیان کرده است:

1. خداوند قرائت قرآن را همان گونه که به خود نسبت داده و فرموده است: «اِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَاِذا قَرَأْناهُ فَاْتَّبِعْ قُرْانَهُ» به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز نسبت داده و می فرماید: « اِقْرَأْ بِاْسْمِ رَبِّکَ اْلَّذی خَلَقْ».

2. همان طور که خداوند، خود را تلاوت کننده قرآن معرفی کرده است: «تِلْکَ آیاتُ اْللّه نَتْلوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ»، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را نیز تالی قرآن معرفی می کند: «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِنا»، و به آن حضرت دستور می دهد تا آیت الهی را بر مردم تلاوت کند: «وَ اْتْلُ ما اُوحی اِلَیْکَ مِنْ کِتاب».

3. خداوند همان طور که ترتیل و منظم و هماهنگ خواندن را به خود اسناد می دهد: «و رتلناه ترتیلا»، آن را به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نسبت می دهد: «وَ رَتِّلِ اْلْقُرْآنَ تَرْتیلا».

4. خداوند متعال همان گونه که قرآن کریم را کلام خود معرفی می کند، آن را کلام و قول رسول الله نیز می داند: « اِنَّهُ لَقُولٌ رَسوُلٌ کَریم».

5. خداوند آن چنان که خود را معلم قرآن معرفی کرده: «اَلْرَّحْمن * عَلَّمَ اْلْقُرْآن» همین صفت را به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز نسبت می دهد: «وَ یُعَلِّمُهُمُ اْلْکِتابَ وَ اْلْحِکْمَةِ».

البته اسناد وصف «معلمی قرآن» نسبت به خداوند بالذات و بالأصاله است و نسبت به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بالعرض و بالتبع.

مقامات والای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در قرآن

خداوند متعال در آیات قرآن کریم گاهی به طور صریح و زمانی به گونه ضمنی به مقامات پیامبرخاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره فرموده است که در این بخش به برخی از این آیات اشاره می کنیم.

1. مقام خاتمیت

قرآن کریم درباره مقام خاتمیت می فرماید:

«ما کانَ مُحمَّدٌ أَبا أَحَدٌ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسولُ اْللّهُ وَ خاتَمِ اْلْنَبیّینْ».

مقصود از خاتمیت، هم تأخر و خاتمیت زمانی و هم خاتمیت رتبی در قوس صعود است؛ خاتم یعنی«مهر» که در پایان نوشته ها قرار می گیرد. خداوند سبحان با فرستادن پیامبران، برای جامعه های بشری پیام می فرستد و پس از پایان گفتار و کلماتش، سلسله نبوتشان را با فرستادن پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ختم، و صحیفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلین مهر کرده است؛ پس هرگز جا برای نبوت و رسالت دیگری نیست.

از این آیه کریمه دو نکته استفاده می شود: نخست این که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ واجد همه مزایای مشترک و مزایای فرد فرد انبیا و بعضی از خصایص ویژه است که انبیای قبلی فاقد آن بوده اند. دوم این که، تا روز قیامت، احدی بهتر از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نخواهد آمد؛ زیرا رسول خدا، انسان کامل است و اگر کسی کاملتر از وی می بود، حتما او به مقام خاتمیت می رسید.

2. مقام عبودیت مطلقه

خداوند که رب و پروردگار عالمین است نسبت به افراد مختلف، متفاوت است بعضی از انسان ها تحت تدبیر اسماء جزئیه حقند مثلا بعضی در حقیقت، عبدالرزاق، عبدالجلیل، عبدالباسط، یا عبدالکریم هستند، اما پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ ، «عبده» است و پروردگاری مربی و مدبر شخصی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ است که نهایی ترین مرتبه را داراست و در قوس صعود مقامی برتر از مقام ربوبیت شخص رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نیست و آن حضرت، منتسب به عالی ترین اسم از اسمهای حسنای خدای سبحان است. یعنی «هو» که همان هویت مطلقه است و چون کاملترین بندگی از آن اوست، جامع ترین کلمه به او اشاره دارد:

«هُوَ اْلَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِاْلْهُدی وَ دینِ اْلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عِلَی اْلْدّینِ کُلِّهِ».

قرآن کریم وقتی تعبیر «عبد» را نسبت به سایر انبیا به کار می برد همراه با ذکر نام آنها به کار می برد:

«وَ اذْکُرْ عَبْدَنا اِبْراهیمَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقوبَ اولِی الأَیْدی وَ الاَبْصار».

اما وقتی نام پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را می برد به «عبده» تعبیر می کند که ناظر به مقام وحدت است و این کلمه از «عبدالله» نیز بالاتر است، زیرا این بندگی (عبودیت)، حاکی از هویت مطلقه است.

3. مقام «بالاترین رتبه وجودی»

خدای سبحان به پیامبرش دستور می دهد که «بگو: من اولین مسلمانم»: «لاشَریکَ لَهُ وَ بِذلِکَ اُمِرْتُ وَ أَنا اَوَّلُ الْمُسْلِمین»

منظور از «اول المسلمین» اولیت ذاتی است که گاهی از آن به اولیت رتبی یاد می شود. خدای سبحان درباره هیچ پیامبری تعبیر«اول المسلمین» ندارد. حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ با این که قبل از پیامبر ما و سر سلسله انبیای ابراهیمی ـ علیهم السلام ـ بود و دعا کرد که

«وَ اْبْعَثْ فیهِمْ رَسولاً مِنْهُمْ یَتْلواْ عَلَیهِم ایاتِکَ وَ یُعلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکّیهِم»

با این حال، خداوند به حضرت ابراهیم نفرموده بگو من اولین مسلمانم. «نوح» که شیخ الانبیاء و نیز «آدم» که ابوالبشر است هیچ کدام این جمله را نفرمودند؛ تنها کسی که قرآن از او به عنوان اول المسلمین یاد می کند، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ است. معلوم می شود این اولیت، زمانی و تاریخی نیست، زیرا اگر منظور اولیت زمانی بود، هر پیغمبری نسبت به قوم خود، اول المسلمین بود و انبیای پیشین نیز به طریق اولی می توانستند مصداق این اولیت باشند.

از این که خدای سبحان تنها به پیغمبر اسلام فرموده بگو مأمورم که اول المسلمین باشم، برای آن است که وی اول صادر، یا اول ظاهر است. یعنی در رتبه وجودی او، هیچ کس قرار ندارد، چنان که آن حضرت، در قیامت، اول کسی است که محشور می شود.

4. مقام «اسوة حسنه بودن»

در قرآن کریم آیاتی است که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ را اسوه و الگوی جهانیان معرفی

می کند و می فرماید:

« لقد کان فی رسول الله اسوة حسنة»

در این آیه شریفه، تنها تأسی افراد متوسط درمسائل اخلاقی و فقهی به آن حضرت مطرح نیست بلکه طی راه ولایت و انس و حشر با فرشتگان غیبی و شنیدن تسبیح آنان یا دریافت علم از آنها و آموختن دستور تأییدی و تسدیدی، تأسی به پیغمبر خاتم در تمامی شئون را می طلبد چون او، به طور کلی، این راه ها را طی کرده و اسوه همگان شده است. اگر کسی بخواهد از «فتح مبین»، «کوثر»، «شرح صدر» و «فتح قریب» استفاده کند به اندازه خود باید پیرو آن حضرت باشد، اگر می گوییم

« رَبِّ اْشرَحْ لی صَدْری» راهش آن است که پیرو کسی باشیم که سینه اش منشرح است.

5. مقام «خلق عظیم»

خداوند، پیامبر خود را به عظمت اخلاقی داشتن می ستاید:

«وَ اُنَّکَ لَعلَی خُلِقٍ عَظیمٍ»

خداوند با جمله اسمیه و تأکید می فرماید: «تو دارای اخلاق عظیمی هستی». وقتی خدای سبحان از چیزی به عظمت یاد کند، معلوم می شود که آن چیز از عظمت فوق العاده ای برخوردار است، چون او هر چیزی را به «عظمت» نمی ستاید، بسیاری از موارد را با صفت «ضعف» یا «قلت» یاد می کند. سراسر دنیا را اندک می شمارد:« مَتاع الدُّنْیا قَلیل» و از دسیسه های شیطان به عنوان

«اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانَ کانَ ضَعیفاً» سخن می گوید؛ اما وقتی از خلق رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نام می برد می فرماید:

«ای پیامبر! تو واجد همه ملکات نفسانی در حد أعلی هستی.»

6. مقام «رأفت و رحمت»

رحمت و رأفت، صفت فعل حق است و هر صفت فعل را از مقام فعل موصوف انتزاع می کنند نه از مقام ذات وی، و جایگاهی که محل انتزاع رأفت و رحمت است، جایگاهی امکانی است، رحمان جایگاه می شود «رأفت و رحیم» و بارزترین مصداق و مظهر آن رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ است. خداوند برای خود رحمتی عامه و رحمتی خاصه قایل است و این دو خصوصیت را برای قرآن و پیامبر نیز بیان داشته است؛ از طرفی می فرماید: من رحمت عامه ای دارم: «رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَی ءْ» یعنی هر چه مصداق شی ء است مشمول رحمت من است، و از طرف دیگر می فرماید: متقیان، از رحمت ویژه ام برخوردارند. «فَسَأَکْتَبَها الَّذینَ یَتَّقون» و در مورد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید: تو مظهر رحمت مطلق من هستی زیرا«وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمین» و نسبت به مؤمنان، رحمت خاص داری:

«بِالْمُؤمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ»

7. مقام شامخ «رسالت»

خدای سبحان نعمت رسالت را به عنوان وزین ترین نعمت های الهی نام می برد:

«لَقَدْ مَنَّ الّلهُ عَلَی الْمُؤمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسولاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ یَتْلوُا عَلَیْهِمْ ایاتِهِ وَ یُزَکیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ…»

«خداوند متعال بر مؤمنان عالم منت نهاد که رسولی را از ارواح و نفوس آنان برانگیخت تا آیات الهی را بر آنان تلاوت و ایشان را از گزند تیرگی و تباهی تطهیر، و به کتاب و حکمت آگاهشان کند، گر چه قبل از رسالت رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ در گمراهی روشن بودند.»

نعمت وزینی که هضم و تحملش دشوار باشد، «منت» نامیده می شود. خدای سبحان نعمت های مادی را منت نمی نامد، اما نعمت رسالت را بر مؤمنان منت می داند، زیرا مردان با ایمان، پذیرای رسالت رسول اکرم بوده، به اندازه درجه وجودی خود از این نعمت بی کران بهره می برند.

8. مقام«اسم اعظم» والاترین درجه عندالله

قرآن کریم درباره مؤمنان می فرماید: «لَهُمْ دَرَجاتْ» یعنی مردان الهی در پیشگاه خدا دارای درجاتی از قرب هستند ؛ اما در سوره آل عمران، قبل از «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلی الْمُؤِمنین» می فرماید: «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللّهِ» یعنی خود مؤمنان درجات حقیقی قرب الهی اند. مؤمن به هر مقامی برسد عین درجه و کمال خواهد شد، همان طور که علم و عالم و معلوم متحدند، عمل و عامل و معمول هم متحد خواهند شد. بالاترین درجه وجودی ایمان، مقام شامخ خاتم الانبیاء است.

اگر دیگران دارای درجاتی متوسط اند، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ دارای عالی ترین درجه جهان امکان و مظهر اسم اعظم، بلکه خود اسم اعظم است و اسم اعظم لفظ نیست تا کسی بتواند با فراگرفتن آن لفظ و آمیختن حروف و کلمات در نظام کیان، اثر بگذارد؛ مفهوم ذهنی هم نیست تا با تصور فکری آن، اثر عینی در جهان پدید آید؛ زیرا جهان هستی بر اساس نظام علت و معلول اداره می شود و کسی نمی تواند با حروف و کلمات و معانی اعتباری، در متن خارج، اثر بگذارد، اسم اعظم عالی ترین درجه جهان امکان و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ خود، اسم اعظم است و روح بلند و جان والای حضرتش که اسم اعظم و ریشه همه فیوضات تکوینی است می تواند در جهان امکان به اذن خداوند اثر بگذارد، زیرا اسمای فعلی، به اسمای ذاتی منتهی می شود و رسول الله، اسم اعظم و مقام شامخ وی، اعظم مقامهاست.

9. مقام«علم لدنی»

هیچ کس به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ علم نیاموخت فقط خدا او را عالم و آگاه کرد و آنچه خدا به رسولش داد، نه از راه چشم و گوش مادی، که از راه جان و دل بود. در علوم حصولی که زاد راه مکتبهای بشری است، اول گوش، صداها را می شنود و یا چشم، نقش ها را می بیند، بعد فکر آن را

می فهمد، اما آنچه را رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می یابد، اول جانش می بیند بعد چشم و گوشش: « نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمین عَلی قَلْبِک» او نخست حقایق قرآن را با جان مبارکش دریافت، سپس الفاظ، کلمات، سوره ها و آیه های قرآن کریم را ـ که عینا معجزه الهی است ـ با گوش شریفش شنید، به عبارت دیگر، هم لفظ قرآن، اعجاز غیبی است و هم محتوای آن، معجزه غیبی است. پس نحوه دریافت قرآن و معارف آن به عکس دریافت های علوم عادی است.

خداوند وحیی بر جان رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ایجاد کرد که قابل وصف نیست:

«فَأَوْحیْ اِلی عَبْدِهِ ما اُوحی»

چون آن مقام منیع منزه از وضع و قرارداد و مبرای از علم حصولی و ذهنی است، علمش لدنی است و علم لدنی در ردیف علوم دیگر نیست که موضوع و محمول داشته باشد، بلکه حقایق و معارف، وقتی از مقام لدن، یعنی از نزد «الله» فرا گرفته شد، «لدنی» نام دارد؛ پایین تر از آن مرحله، جای کسوت لفظ و کلمه و قرارداد و عبری و عربی و تازی است.

از این رو خداوند متعال می فرماید:

«اِنَّکَ لَتُلْقی مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ»

10. مقام «عصمت»

مقام عصمت شامل عصمت علمی و عصمت عملی می شود که به هر یک می پردازیم:

الف: عصمت علمی

همه انبیا در مسائل علمی، چه در یادگیری از وحی و حفظ و یاد دادن آن معصوم هستند. این ملکه علمی بدون شهود میسر نیست، زیرا انسان در عالم خیال، بافته های خود را بر یافته های عقل عرضه می کند و آن را مشوب می سازد، ولی اگر در حرم عقل ناب به سر برد و از دسترسی وهم و خیال رهید، معصوم خواهد بود و کسی که عین صراط مستقیم باشد، از آسیب وسوسه و دسیسه مصون است خداوند به پیامبرش می فرماید:

« اِنَّکَ لِمَنِ الْمُرْسَلین عَلی صِراطٍ مُسْتَقیم»

ب. عصمت عملی

مقام منیع عصمت عملی برای کسی حاصل است که به مرز اخلاص رسیده باشد. در این حال، در حرم امن او شهوت و غضب باطل راه ندارد، چون وی، هر دو را مهار کرده است و وقتی انسان به مقام امن اخلاص راه یافت و جزو صالحان شد، تحت ولایت الله است و شیطان اقرار کرده که به آن مقام راه ندارد: «اِلاّ عِبادِکَ مِنهُمُ الْمُخْلَصین»

فضایل و مناقب پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در قرآن

قرآن کریم، در آیات متعددی به فضایل پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره کرده است؛ فضایلی که منحصر به آن وجود مقدس است و هر یک از آنها از منقبتی از مناقب بی شمار آن وجود نازنین پرده برداشته است. در این بخش به تعدادی از آنها، به کمک آیات کریمه قرآن، اشاره می کنیم:

1. کلامش جز وحی نیست

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ که کلام و سکوتش مظهر کلام و سکوت خداست، هر چه می گوید وحی است:

« وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهوی اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یُوحی»

یعنی آنچه را که به عنوان سنت و سیرت و گفتار دینی از او می شنوید، وحی است. این آیه کریمه به لفظ و لسان اختصاص ندارد بلکه مصونیت منطق، رفتار، سنت و سیره او را نیز می رساند. به فرض از این آیه نتوان این معنای وسیع و فراگیر را استنباط کرد.

از آیه سوره انعام و سایر آیاتی که می گوید: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ جز از وحی تبعیت نمی کند: «اِنْ اَتَّبِعُ اِلاّ ما یوحی اِلَیَّ» می توان به خوبی استظهار کرد که سیره رسول خدا چه در گفتار و رفتار و چه در املا ـ که کتاب تسبیبی است ـ هیچ گاه بدون اذن وحی نیست و در ابلاغ وحی نیز هرگز بخل نمی ورزد.

2. عظمت روحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

در عظمت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ همین بس که خدای سبحان می فرماید:

«وَ لَقَدْ اتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانیوَالْقُرْآنِ الْعَظیم»

«ما سوره مبارکه “فاتحه” و قرآن عظیم را به تو دادیم.»

کتابی که «لَوْ اَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنِ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّه» «اگر حقیقت آن را بر کوه نازل می کردیم، آن کوه متلاشی می شد؛ کوه توان تحمل عظمت قرآن را ندارد اما تو به خوبی آن را تحمل می کنی.»

3. او مظهر اسم «محیی» و «مغنی» است

خداوند سبحان، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را محور حیات قرار داده، او مظهر «محیی» است و پیروی از او حیات بخش است: «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوُا اِسْتَجیبوا للّه وَ لِلْرَّسولِ اِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ» مقصود از این حیات، حیات نباتی یا حیوانی یا حیات نازل ترین درجه انسانی و مانند آن نیست؛ زیرا خداوند به مردم خطاب نمی کند بلکه به مؤمنان خطاب می کند، به آنان که از اصل حیات اسلامی طرفی بسته اند، می فرماید: پیروی از پیامبر، شما را زنده تر می کند یا همچنان حیاتتان را محفوظ نگه می دارد.

در این آیه با خطاب تشریفی می فرماید: ای کسانی که با مؤمن شدن بخشی از حیات خویش را تحصیل کردید، پیرو محور حیات باشید تا حیاتتان محفوظ بماند، یا به حیات برتر راه یابید، اگر ایمانتان ظاهری است بکوشید آن را باطنی کنید، پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ محور حیات است یعنی خود زنده و مظهر «اَلْحَیُّ الَّذی لایَموت» است، پیروی از او نیز حیات جاودانه می بخشد.

خدای سبحان، رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ را مظهر«غنی» می داند، اغنا و بی نیاز کردن را به او نسبت داده می فرماید: بداندشان نخواستند از مؤمنان انتقام بگیرند مگر این که خداوند و پیامبر آنان را بی نیاز کرد: «اَغْنیهُمُ اللّه وَرَسولُهُ» آن اندازه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرد شاخص و برجسته ای است که مظهر «مغنی» می شود.

این که خدای تعالی اغنای پیامبر را در ردیف اغنای خود بیان فرموده نشانه آن است که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ، مظهر این نام شریف است؛ خداوند در میان پیامبران، صفت برجسته «اغناء» را به کسی جز پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ اسناد نداده است سر این نکته آن است که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ بنده کامل است و بندگی، اصلی است که انسان را مظهر ربوبیت می کند و لازمه اطاعت از خداوند، بی نیازی از غیر او است: «طاعَتُهُ غنی» و اگر این اطاعت به کمال مطلوب رسید، آن بنده محض و مطیع صرف، مایه بی نیازی دیگران هم خواهد شد و در حقیقت، آن بندگی خداست که مغنی است.

4. تجلیل خداوند نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خطاب خدای سبحان، از نظر ادب محاوره، حرمتی خاص برای پیامبر خاتم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ قایل است که برای انبیای پیشین قایل نبوده. انبیای گذشته را با نام مخصوص آنها خطاب می کند، اما هرگز نام مبارک پیامبر اسلام را به عنوان «یا محمد» نمی برد بلکه همیشه از او با تعبیرهای تجلیل آمیزی همچون: «یا أیّها النبی»، «یا أیّها الرسول» یاد می کند. مثلا درباره آدم ابوالبشر می فرماید:

«یا آدَمُ اْسْکُنْ اَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّة»

درباره حضرت نوح می فرماید:

«یا نُوح اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أهْلِک»

درباره موسی:

«یا مُوسی أَقْبِلْ وَ لاتَخَفْ»

ولی درباره رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ علاوه بر خطاب جلالت آمیز خود، به بندگان نیز می آموزد:

«لا تَجْعَلوُا دُعاءَ الْرَّسولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»

«هر گاه خواستید پیامبر را صدا بزنید او را مانند مردی عادی صدا نزنید.»

بلکه هم نحوه صدا زدن و هم اصل آن آمیخته با تجلیل و تکریم باشد.

5. عالم بودن به غیب و شهادت

از مقامهای منیع رسالت، اطلاع بر غیب است. خدای سبحان می فرماید:

«قُلِ اْعْمَلوُا فَسَیَرَیْ اللّهُ عَمَلُکُمْ وَ رَسوُلُهُ وَ الْمُؤْمِنون»

«به مردم بگو هر کاری می کنید خدا، پیامبر و مؤمنان می بینند.»

یعنی مقام رسالت که مقام اطلاع بر غیب، آگاهی بر نهان و نهاد انسان ها، قلب ها و فکرها و سرهای دیگران است، از کارهای شما اطلاع دارد. این که خدا فرمود: بگو پیامبر می بیند، تنها اخبار نیست بلکه با این بیان، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را مظهر عالم غیب و شهادت کرده است،

البته # به اِذن الله#

خداوند در جای دیگر می فرماید:

«عالِمُ الْغَیْبِ فَلایَظْهَرُ عَلی غِیْبِهِ اِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسولٍ»

«خداوند عالم غیب است و غیب را بر احدی آشکار نمی کند مگر بر رسولی که مرتضی باشد.»

یعنی دینش مرضی خدای سبحان باشد و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به یقین مرتضای خدا و دین او به یقین خداپسندانه بود. از این آیه استفاده می شود که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ عالم غیب است.

6. دارنده شرح صدر

خداوند سبحان به رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:«ما برای این که تو را به مکتب لدی اللهی برسانیم و از ام الکتاب برخوردارت کنیم. ظرف دلت را باز کردیم تا گنجایش این علوم را داشته باشی.»

«اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکْ * اَلَّذی اَنْقَضَ ظَهْرَک»

«آن بار توان فرسا را از دوش تو برداشتیم و سینه ات را گشودیم، مانعی از درون و فشاری از بیرون نداری، می توانی اسرار را بنگری و سختی ها را تحمل کنی.»

7. درود فرستادن خدا و ملائکه بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

مقام پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ آن قدر والاست که آفریدگار هستی و تمامی فرشتگان بر او درود می فرستند و خداوند به همه مؤمنان دستور می دهد که آنها هم بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ درود بفرستند:

«اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبی یا اَیُّهاَ الَّذینَ آمَنوُا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّموُا تَسْلیماً»

«خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند، ای کسانی که ایمان آورده اید! بر او درود بفرستید و سلام گویید و تسلیم فرمانش باشید.»

آرزو دارم توانسته باشم با استفاد‌یی که از همه جوانب به شمول دانشنامه‌ی ویکی پیدیا و محترم قاری عبدالوهاب عالم جید و‌ جوان دین نمودم، به قناعت تان پرداخته باشم. واللهُ العلم