افغانستان پس از تهاجم خونین شوروی در 6 جدی سال 1358 و حملۀ وحشتناک امریکا در ۷ اکتبر ۲۰۰۱ میلادی با نام رسمی عملیات بلندمدت آزادی، روز های دشوار و آزمونی و در ضمن خطرناک را پشت سر می گذارد که بی پشینه ترو متنوع تر و پیچیده تر از حوادث ۴۳ سال جنگ و ناامنی های گذشته است. شگفت آور این است که در این مدت نه تنها کوله بار دشواری های زمین گیرو کمرشکن قامت استوار این ملت را خمیده کرده و شکوه و شهامت آن را به لرزه درآورده است؛ بلکه بازی های مرموز سیاسی در موجی از سر درگمی ها و نمیدانم کاری های آگاهانه و مبهم، بیش از هر جیز فضا را خاکستری گردانیده است.
که این فضا در داخل و فضای تبلیغاتی کاخ سفید و پتتاگون و سی آی ای به نحوی در تبانی با پاکستان به مثابۀ جاده صافکن، رنگین کمانی از فرصت ها را برای طالبان فراهم کرده است تا در فضای آن هرچه بیشتر و شدید تر به کمک نظامیان پاکستان و اکمالات سریع آنان به مانور های سیاسی و روانی و نظامی وحشتناک برضد مردم افغانستان بپردازند. این همه پیچیده گی ها دست به دست هم داده و فضای سیاسی و نظامی و اجتماعی افغانستان را چنان تیره و تار کرده است که این شعر زیبا و جاودانۀ حافظ ” شب تاریک و بیم موج گرداب چنین حایل – کجا داننند حال ما سبکساران ساحل ها ” بر آن مصداق روشنی دارد.
این در حالی است که آخرین دسته از نیرو های امریکایی در حال ترک کردن افغانستان هستند و طالبان حمله های شان را در سراسر کشور افزایش داده و تا کنون توانسته اند، با غافل گیر کردن نیرو های دفاعی و امنیتی افغانستان و دست یازی به ترفند های گوناگون و به گفتۀ والی قندهار به کمک و توطیۀ شماری بزرگان در کابل در حدود دوصد ولسوالی را تصرف کنند. اکنون طالبان برای تصرف قلعۀ نو مرکز بادغیس، تالقان مرکز تخار، شهر غزنی، هرات، لشکرگاه مرکز ولایت هلمند جنگ های شدیدی را با پشتیبانی مستقیم نظامیان پاکستان به راه افگنده اند و در ۲۰ ولایت افغانستان جنگ به شدت ادامه دارد؛ اما در گرما گرمی از این آتش بازی ها و کشتار های بیرحمانه در این سو ساحل آرام است و مردم خیلی منتظر و نگران اند تا مبادا خدای نخواسته دولت افغانستان برای پیش گیری از تحرکات نظامی طالبان و برنامه های جنگی آنان برای تسخیر شهر ها و بویژه شهر کابل غافل گیر شده باشد. گزارش های ناتایید شده وجود دارد که طالبان در همکاری نزدیک با نظامیان پاکستان و بویژه شبکۀ استخباراتی آن سرگرم برنامه ریزی برای حمله به شهر کابل هستند. گفته می شود که آنان برنامه دارند تا با شکستن و هموار کردن تپه های سنگی میان خاک جبار و ازره پاره چنار را به دروازه های کابل وصل کنند.
ولسوالى “ازره” لوگر كه يكى از ستراتيژيک ترين ولسوالىهاى افغانستان است. این منطقه با ولسوالی های حصارک شیرزاد ولایت ننگرهار، جاجی آریوب ولایت پکتیا، خوشی و محمد آغۀ لوگر و ولسوالی های سروبی و خاک جبار ولایت کابل وصل است که سرحد را از طریق تری منگل به پاره چنار وصل می کند. از همه مهمتر این که ازره با خاک جبار هم سرحد است و کوتاه ترین فاصله میان پاره چنار و ارزان قیمت کابل را دارد. ولسوالى “ازره” داراى اراضى كوهستانى و درههاى صعبالعبور یا دشوار گذر میباشد. گفته می شود که طالبان پس از تصرف ازره به کمک نظامیان پاکستان دو عراده بلدوزر را توظیف کرده اند تا ولسوالی ازره و منطقۀ غزگی را با یکدیگر وصل کند. حالا این دو بلدوزر مصروف احداث سرک میان منطقۀ بزرګانه و کوتل قطاره هستند. طالبان با احداث این سرک توانایی نصب دستگاه های پرتاب را پیدا کرده و از بلندی های خاک جبار به ساده گی کابل و بویژه میدان هوایی کابل را هدف گرفته می توانند. بازشدن این مسیر که به معنای وصل پاره چنار و ارگ کابل خوانده شده است، به همان اندازه که برای طالبان اهمیت دارد و بیش تر از آن برای دولت افغانستان اهمیت دارد. بنابر این دولت با تمام نیرو باید جلو ساخت و ساز این سرک را در شرایط کنونی بگیرد و مانع سرک سازی نظامیان پاکستان شود. هرگونه سهل انگاری در برابر این پروژۀ نظامیان پاکستان معنای “کاسه زیر نیم کاسه ” را دارد که بازی آشکارا با سرنوشت مردم افغانستان است. این گونه سکوت های معنا دار بیشتر به ماموریت هایی دشوار و مرموز برای بحران آفرینی های خطرناک اطلاق می شود. تنها این منطقه نه و شاید مناطق دیگر استراتیژیک در ولایت های دیگر افغانستان باشند که طالبان با همکاری نظامیان پاکستان مصروف وصل نقاط استراتیژیک در افغانستان اند. در این شکی نیست که احداث این گونه پروژه ها در کشوری مانند افغانستان اهمیت حیاتی دارد و اما در همچو شرایط بحرانی که افغانستان مردم اش با بیش از بیست و دو گروۀ تروریستی درگیر اند . اندک ترین بی تفاوتی قربانی کردن مردم افغانستان در پای پروژه های کلان جنگ نیابتی را دارد و دست امریکا در پشت آن سنگینی می کند. ابن گونه بی تفاوتی ها و آنهم در برابر تروریستان بین المللی گناۀ نابخشودنی است؛ زیرا این بی تفاوتی ها نوعی همدستی با امریکا را نشان می دهد که می خواهد افغانستان را به بزنگاۀ ترویزم و میدان جنگ نیابتی با روسیه و چین و ایران بدل کند. گفته هایی وجود دارد که امریکا با طالبان روی پیشبرد این پروژه باهم کنارآمده اند. هرچند عهد و قول طالبان ثابت نیست؛ زیرا آنان به سیاست را خدعه دانسته و هر نوع به فریب کشاندن دشمن در قاموس باور های آنان توجیۀ دینی دارد . از همین سبب است که امریکایی ها با صراحت کامل برای طالبان لابی گری می کنند. امروز می بینیم که دستگاه های کاخ سفید، مشمول پنتاگون و سی آی ای همه به سود طالبان تبلیغ می کنند. اظهارات مکنزی رئیس عمومی ارتش و استون وزیر دفاع، معاون سخنگوی وزارت امریکا و اخیرا اظهارات سیگار مبنی بر بحران بقای افغانستان همه دلالت بر این می کند که تمامی دستگاه های امریکا در خدمت طالبان اند و برای آنان لابی گری می کنند. هر یک با اظهارات غیر مسؤولانه عمر دولت افغانستان را شش ماه و سه ماه پیش بینی کرده اند. چنانکه سیگار در آخرین گزارش خود بقای دولت افغانستان را دو ماه پیش بین شده است. در یک گزارش تازه بازرس ویژه ایالات متحده برای بازسازی افغانستان هشدار میدهد که وضعیت کلی به گونه یی برای دولت افغانستان نامطلوب است که در صورت عدم رسیدهگی و برعکس نشدن آن، می تواند با بحران بقا روبرو شود.در این گزارش اوضاع این کشور مبهم گفته شده و ابراز نگرانی شده است كه نیروهای امنیتی افغانستان پس از خروج کامل نیروهای امریکایی تا یک ماه دیگر آماده مقاومت معنادار در برابر طالبان نخواهند بود.
شماری ها هدف این تبلیغات مقام های امریکایی را نشانه رفتن حکومت افغانستان به سود طالبان و تقویت موضع آنان و تضعیف موضع دولت افغانستان خوانده اند. باور ها بر این است که امریکا می خواهد، بدین وسیله دولت افغانستان را حاضر به عقب نشینی و وادار به تشکیل حکومت انتقالی با طالبان با قبول شرایط خودش نماید. سکوت امریکا در هنگام پیشروی های سریع طالبان و سروصدا ها و صدور اعلامیه هایش پس از تصرف در حدود دوصد ولسوالی ریشه در همین بازی مرموز این کشور در افغانستان دارد. این رویکرد امریکا حتا شک و گمان های چین و پاکستان و روسیه را نیز برانگیخته است. چنانکه عمران خان، نخست وزیر پاکستان گفت و گو ها با طالبان را ناوقت خوانده و در این باره گفت:«امریکاییان می توانستند گفتگوها را با طالبان از موقف قوت هنگامی داشته باشند که در افغانستان یک صد و پنجاه هزار نیروی ناتو بود، اکنون که چندهزار نیروی شان در افغانستان مانده چگونه انتظار سازش با طالبان را دارند؟.» هرچند این این ژاژخایی ها اتمام حجت بر خان شده نمی تواند و بر روی مداخله های نظامیان پاکستان پرده کشیده نمی افگند؛ اما بر این واقعت تلخ مهر تایید می گذارد که امریکا از بیست سال بدین سو خیلی قشنگ سرنوست مردم افغانستان را به بازی گرفته است. هم چنین ووکیان، سخنگوی وزارت دفاع چین گفت:«ایالات متحده به عنوان مقصر مسأله افغانستان ، مسؤولیتی اجتناب ناپذیر در قبال اوضاع کنونی افغانستان دارد. این کشور نمی تواند فقط بار را بر دوش کشورهای منطقه بیندازد. ایالات متحده باید با جدیت تمام مسؤولیت های خود را بر عهده بگیرد تا از انتقال اوضاع این کشور اطمینان حاصل شود. و جلو ناآرامی ها و جنگ ناشی از بیرون شدن نیروهای امریکایی را بگیرد. »
کشور های روسیه، چین و ایران نسبت به سیاست های امریکا در افغانستان و منطقه به دیدۀ شک می نگرند و هدف اصلی جنگ کنونی افغانستان را پیشگیری از برتری جویی های اقتصادی چین و امتیازطلبی های تسلیحاتی امریکا تلقی می کنند. هرچند شاخه هایی از گروه های طالبان فعال در غرب افغانستان از سوی سپاۀ پاسداران ایران و روسیه حمایت می شوند و سلاح های روسی از طریق ایران به طالبان رسیده است؛ اما کشورهای یادشده با توجه به اطلاعاتی که از طریق شبکه های خود حاصل کرده اند. آنان بدین باور اند که امریکا در خفا با طالبان به توافق رسیده است که گویا آنان جنگ نیابتی امریکا برضد گروه های داعش و القاعده را به سود امریکا و زیان روسیه و ایران و حتا چین در افغانستان به پیش می برند. این در حالی است که پاکستان با توجه به میثاق های پنهان و قرارداد های میلیارد دالری با چین دارد تا کنون توانسته از هر نوع نفوذ تخریبی طالبان در چین پیشگیری کند. این بازی های پنهان برسر افغانستان دلالت بر این دارد که جنگ افغانستان فراتر از کنترول دولت افغانستان و طالبان است و این جنگ روز تا روز در حال تبدیل شدن به فرنگشتاینی است که کنترل آن فراتر از مرز های افغانستان می رود.
این که طالبان به چه میزانی به میثاق های مخفی شان با کشور های منطقه و جهان پای بند اند؛ میزان پای بندی و تعهد آنان آن را در توافقنامۀ آنان با امریکا در دوحه می توان به داوری گرفت. این موضوعی است که کشور های جهان بویژه امریکا با توجه به پیشینۀ دیرینه ای که در بازی با طالبان دارند، از آن آگاه است؛ اما از بازی های موش و پشک و گرگ و میش امریکا با طالبان فهمیده می شود که امریکا فصل جدیدی از بازی ها را در منطقه در حال راه اندازی است که افغانستان را به مثابۀ خط مقدم جبهه قربانی بازی خود تلقی کرده است. این موضوع سال های دهۀ نود را در خاطره ها تداعی می کند که استخبارات جهان در یک کمپاین هماهنگ تمامی نیرو های مخالف در کشور های عربی و غیر عربی حتا به شمول افرادی از کشور های اروپایی را به نام بریگارد های اسلامی وارد پشاور و از آنجا وارد جنگ افغانستان کردند که اسامه و عبدالله اعزام و ده ها شهروند عربی دیگر شامل آن بودند. هدف این کار برچیدن بساط اسلام گرایان از سراسر جهان و متمرکز ساختن آنان در یک محل برای رسیدن به اهداف راهبردی امریکا بود؛ اما دیدیم که کنترل آنان از دست امریکا و حامیانش بیرون شد و گروه های القاعده و داعش از میان آنان بیرون شدند.
گمانه زنی هایی وجود دارد که کشور های غربی و بویژه امریکا بر رغم آگاهی از تبعات نامیون بازی های دهۀ نود میلادی، می خواهد تا چنین آزمون ناموفق را بار دیگر در افغانستان تکرار کند. هرچند مردم افغانستان بهای آن را دادند و اما فروپاشی شوروی پیشین برای امریکا بزرگ ترین دستاورد در دهۀ نود میلادی و تخریب بنیان های سیاسی و اقتصادی و نظامی در سوریه و عراق به مثابۀ دو کشور قدرتمند منطقه در برابر اسراییل در دهۀ بیست قرن ۲۱ بود. حالا هم امریکا چنین برنامه ای را در محراق توجه خود در پیوند به روسیۀ برخاسته از زیر آوار شوروی کمونیستی و چین مائو و ایران خمینی دارد. تلاش های جدید امریکا برای بهبود مناسبات با هند حتا به بهای قربانی رابطه با پاکستان نیز سرنخ در بازی های آیندۀ این کشور در منطقه دارد. هدف اصلی قدرت های جهانی به سردمداری امریکا بیرون راندن جنگ از داخل کشور های شان و اشتعال جنگ در کشور های دیگر مانند افغانستان است. کشور های غربی و امریکا چنان در این رابطه در پیوند به خروج نیرو های شان از افغانستان غیر مسؤولانه عمل کرده اند که حتا نتیجۀ سهل انگاری های شان را بر رغم هشدار ها دست کم گرفته اند که منجر به حادثۀ یازدهم سپتبر شد.
کشور های غربی از سال ها بدین سو می خواهند تا با فاجعه آفرینی ها در کشور های دیگر و مشتعل گردانیدن جنگ های نیابتی در آنها خود را از خطر تروریزم درامان نگهدارند. به یقین که این فاجعه در کشور هایی مانند افغانستان تا زمانی ادامه خواهد داشت و مردم آن دستخوش بازی های استخباراتی کشور های منطقه و جهان خواهند بود و روز های دشوار و بازی های مرموز و سر در گمی های سیاسی مبهم تری را در پیش خواهند داشت که در آن به گفتۀ چرچل « ااقلبت خاین بر اکثریت جاهل آن حکمروایی دارند» و نفاق در میان مردم آن زیر چتر جهادی و طالب و تکنوکرات و ملی گرا و غیره به کمک کشور های دیگر مشتعل نگهداشته شده و مردم اش با سرنوشت خونین و در ضمن مبهم و مرموز رو به رو اند. نفاق و خودخواهی و تن پروری و بیگانه گرایی و خیانت و فساد و تزویر و فریب در داخل کشور میوه های رنگینی برای استفاده جویی و بهره برداری قدرت های منطقه و جهان است تا با کشاندن افراد آن زیر چتر های گوناگون سرنوشت مردم آن را بیرحمانه به بازی بگیرند. فاجعۀ دردناک کنونی در افغاستان ریشه در گفتۀ چرچل و اوضاع ناهنجار کنونی دارد که با تاسف بیشتر زمامداران و سیاستگرانش فاسد و قوم گرا و معتاد به قدرت و ثروت و فساد شده اند و بهای آن را مظلوم ترین انسان این سرزمین می پردازد. یاهو