بار سنگینی را به دوش کیست: پانیده صوفی

فرزندان سایر رهبران همه در خارج از کشور مصروف عیش و نوش هستند .

او فرزند پدری است که نه تنها خودش محروم از همه چیز بود ، بلکه تمام قوم اش در ملک آبایی و اجدادی  شان  که زمان طولانی صاحب  دولت ها و امپراطوری ها بودند  مدت بیشتر از صد سال فقط حق زندگی کردن منحیث یک دهقان ، نوکر و نفر خدمت را داشتند .

نه زمینه تحصیل برایشان فراهم بود ونه امکانات تجارت ازاد را داشتند  ، زیرا بدون پشتیبانی حکومت و تبعیض آشکارا نمیتوان به جایی رسید 

تعداد محدودی که از سواد و تعلیم بهره مند بودند با داشتن استعداد های فوق العاده از بست ماموریت بالاتر ارتقا نمیکردند ، زیرا هر مامور برای اجرای ترفیع نوبتی باید زبان پشتو را امتحان میدادند 

ترکتباران که به مشکل به زبان فارسی تکلم میکردند نمیتوانستند زبان پشتو را فرا بگیرند

از مکتب بعد از صنف هشتم کانکور وجود داشت و بنام کانکور مردم اوزبیک و هزاره ناکام میشدند و ادامه تحصیل و تعلیم برای شان مقدور نبود .

صحبت کردن با زبان اوزبیکی باعث خنده مردم غیر تورک می شد .

پدرش مارشال دوستم یک شخص استثنایی در تاریخ تورکان افغانستان میباشد .

او با وجودیکه نه مورخ بود و نه باستان شناس و نه سیاستمدار ، اما از همان اوان جوانی درد ملت خودرا درک کرده بود و میدانست که ملت اش تاریخ با شکوهی دارد 

پدرش از سربازی تا مارشالی جنگید و رزمید تا امروز .جوانانی که از دیروز اطلاع ندارند  نمیدانند که حضور شان تا سطح وزارت و رسمیت زبان شان و زنده شدن تاریخ شان با چه مشکلاتی و قربانی شدن یک ملیون نفر بدست امده است .

یارمحمد جوان در موقف مشکل تر از انزمان قرار دارد .

پدرش وقتی در مقابل مخالفان رژیم انوقت می جنگید  از تمام امکانات دولتی و یاران وفادار و حمایت حزب حاکم بر خوردار بود .

اما این جوان در زمانی سینه خودرا سپر مردم خویش ساخته که حکومت هم یاری نمیکند ودر مقابل با دشمنان خونخوار و‌بیرحمی که نیمی از آن ها از تبار خودش میباشد باساس جهالت با او می جنگند .

امکانات محدودی در اختیارش است ، هم از لحاظ نفرات و هم تجهیزات .

کشور های همسایه همزبان ، بدستور روس طرفدار دشمنان هویت ، تبار و ملت اش  شده  اند .

با این سن خام چشم امید همگی بطرف اوست .

چهار طرف اش محاصره است ، فقط به امید خداوند و مردانگی خودش و تعداد قلیلی از همتبارانش  آماده جان فدایی و قربانی برای ملت خود  نه شب خواب دارد و نه روز ارامش .

جوانان هم سن و سال اش در فکر فرار از وطن و ارامش میباشند .

خوشا بحال مادری که ترا به دنیا اورده و خوشا به حال پدرت که چنین فرزند دارد .

وطن حیثیت مادر را دارد و هر جوان تورکتبار اگر  میخواهد  که مادرش و خواهرش اسیر و کنیز و برده جنسی نشود باید ازین جوان الهام بگیرد  و بجای فرار و منتظر ماندن تا اسارت در کنار او و بخاطر حفظ هویت ، غرور و حیثیت ‌و ارامش روح شهیدان  و اجداد خویش مردانه وار برزمند .

خنجر در سینه و حفظ وقار و مردانگی  ، بهتر از زندگی با ذلت است !.