از تیتر دفاع مقدس  : محمد عثمان نجیب

یکی از ترفند های امپریالیسم فرار دادن مغز ها از کشور های جهان سوم است تا ورشکسته‌گی علمی، فکری و مطالعاتی و روشن‌گری را بار آورد. ورنه جنگ را بالای کی کند و ویرانی را بالای کی کند…؟ گر چی متأسفانه در افغانستان ما نود درصد تحصیل کرده ها هم مخربین وطن خود هستند اما اگر سطح آگاهی بلند می بود امروز وطن ما چنین می شد؟  تحصیل یافته های عالی ما رحیم وردک اول نمره‌ی عمومی تحصیلات دانشگاه نظامی آمریکا، ارکان حرب و وزیر دفاع و ستر جنرال، اما ویران‌گر و بند برق پران مشهور سروبی و‌ ماهیپر که چمن و قلم دو جهادی بی سواد اما با احساس مانع کار او شدند و بعد ها پاکستان  یکی یا هر دوی آنان را شهید ساخت. گلب الدین حکمتیار را که همه می شناسیم، سر انجام کنفدریشن پاکستان را پیروز ساخت، شهنواز تڼۍ که وطن و شهر کابل و شهریان کابل را بمبارد کرد. غنی کرزی را دیدیم.

برخی رهبران و نخبه های دیگر اقوام را خدا شرمانده که که دنبال این خیانت کاران روان بودند و قدر خود را نشناختند و مفتون ظواهر شدند. ورنه هیچ کدام اقدام عمدی برای ویرانی وطن یا فروش ناموس وطن نه کرده اند…متباقی را بهتر از منی نادان می دانید. گاهی فکر می کنی که حتا زمان هم برای نوشتن های تو کافی نه 

می باشد. یا الرحم راحمین

توجه بسیار جدی کنید:

در پی نشر خبری مبنی بر صدور فرمان ریاست الوزرای طالبان که تا حالا آن را رد نه کرده اند. برخی دوستان گرامی ما تاریخ  صدور فرمان را  نقد  کرده اند. من هرچند با طنز و شوخی جواب  یکی از خواهرام را نوشتم، اما الزاماً و سوگ‌مندانه باید عادت کنیم که تا پس گرفتن کشور، دیگر تاریخ هجری خورشیدی نداریم و محاسبات به اساس تقویم عربی است. پاکستان لعنتی چوچه‌ی انگلیس خودش تقویم عیسایی دارد و بالای ما تقویم عربی را تطبیق می کند.

بانو حریر گرامی! ولا خواهر دلیل دقیق را خودت یافتی و آقای احمد مسعود نوری. من بی توجه این را نشر کردم از همه معذرت میخواهم و حذفش می کنم. کرزی واری ناخوانده امضا کردم. اما خوب بود گفته بودم خدا کند دروغ باشد. گر چی بخش ها راه ندادن خواهران ما به مکاتب و دانشگاه ها و کار کردن در ادارات صحت دارد. اما آرزو دارم محتوی مهم دروغ محض باشد.هههه حالا در کشور ما و شما تاریخ هجری قمری عرب ها حاکم است و تاریخ هم تاریخ قمری است امروز یک شنبه ۱۲ صفر ۱۴۴۳ هجری قمری مطابق ۲۸ سنبله‌ی ۱۴۰۰ هجری خورشیدی و مطابق ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۱ است. از صدور این فرمان اگر حقیقت باشد تاریخ ۸ صفر المظفر ۱۴۴۳ هجری قمری روز چهارشنبه‌ی گذشته مطابق ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۱ و مصادف ۲۴ سنبله‌ی سال ۱۴۰۰ هجری خورشیدی ماست چهار روز گذشته که با هجوم پاکستان  شهید شد… بلد می شویم آهسته آهسته تا سقوط طالبان انشاءالله که وطن ما با تاریخ خود ما را پس بگیریم.

از تیتر دفاع مقدس 

نوشته‌ی محمدعثمان نجیب 

پیشنهاد من این است که اگر والدین گرامی ما بنابر هر ملحوظی موقع نیافتند تا در گهواره پس از اذان گفتن محمدی در گوش های ما، درس کوتاه هویت شناسی را بدهند،‌ ما این خلا را پُر کنیم و اولاد های مان را پس از اسلام، به دریافت حس تعلق و ارزش های درک هویتی و بیکرانه‌‌گی های جان سپردن در دفاع از هویتی که به آن تعلق داریم و دارند تشویق نماییم   قسم به ذات خدا اگر هویت ام را 

نه شناختم و از آن دفاع نه کردم هرگز از عزت خود هم دفاع کرده نه می توانم، هویت ملی را چی‌گونه دفاع خواهم کرد؟

سره هایی از دیدگاه های من پیرامون هویت در چهار سال پسین.

ره‌سپار ره دورم، در فریاد نه‌ می گنجم، اما بر یاد ها می پایم.

 گلایه از تو دارم که روا نه داشتی، با هویت خودم بمیرم.

اگر ایستایی من و هم هویت های من نه بود، حالا بر مزارم مهاجر! می نوشتند.وای بر مهاجرانی که صاحب خانه را مهاجر! می نامند.        

سی ده سال است ما را یاد دادند تا همیشه مثل کودکان پس از گزیده شدن فریاد بزنیم.

یک باری هم نه آموختاندن مان تا هوشیار باشیم که راه ما پر از خزنده و‌ گزنده و گرگ های گرسنه است هم خار مغیلان به پا های ما می خلد و‌ هم سنگ و صخره و سنگ‌‌چل ها افگار مان می کند.

دلیل این است که ساربانان ما همه رقاصان راه سیاه به دست نوازنده‌گان اند. 

رهبر نما های توانا و ناتوان  هر قوم و هر تبار غیر از تبار قبیله هر رقاص زیر دهل و‌ سرنای قبیله اند، چون خود نه دهلی دارند و نه سرنایی.

دی‌روز از صابر شاه کابلی تا کاتب هزاره و از خلیل الله خلیلی تا مدیحه سرایی عبدالله‌یی، از خلیلی تا محقق، از دانش تا صالح، از مارشال دوستم تا خرد ضابط قانونی، از عطای نور تا خطای دور و از اسماعیل تا اسرافیل همه مانند موم در دست تبار قبیله اند و مانند گوزن ها به زور خود شان نه می فهمند. به عاقلان ارج نه می گذارند و خود از عقل بهره‌یی نه دارند و هر از گاهی برای به دست آوردن و افزودنِ کاهی در انبار های زرِ خانه‌واده های شان به دست بوسی شاهی می روند که گندِ دهان و چرکی چپلی هایش آبِ روی ملت را برد و چوپان های آن سوی مرز را بالای سینه های احمدضیا و احمد کی و احمد کی و دین کی و ‌دین کی با اقتدار کشتاری ‌‌گفتاری و‌ کرداری نشاند.

پس اگر متفکر یا کرزی یا خان‌زی یا گل‌زی یا شرزی اقوام غیر تبار شان را به هزار دسته هم تقسیم کنند نوش شان باد و مبارک شان باد         

&&&&&&&&&&&&&&&&&& 

 ترفند دیگری برای تبارز کاذبِ اقلیت و اکثریت در برنامه ی از پیش مطروحه ی به اصطلاح سرشماری، از سوی ارگ راه افتاد. چی گونه یک شبه وزنه‌ی نفوس، چنان بی تعادل به نفع هم‌ تباری ارگ شد؟

جنوب یک باره به خلعت افزایش نفوس آراسته! و شمال با آن همه پهنا و وسعت به چکش کاهش نفوس سرکوب گردید.

مگر سفینه های فضایی هم در سیاستِ انحصار هم نگاهِ ارگ شده اند!؟

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

برنامه ی تاریخ ۱۴ مارچ ۲۰۱۸ تحول آریانا فقدان آگاهی سیاسی آقای حق پال را به نمایش گذاشت.

ولی اقرار مهمی از وی به تاریخ ثبت شد. آن این که رهبری تمامیت خواه و سلطه گرای ارگ در طول تاریخ به طور متوالی اجیر اجنبی ها و خارجی ها بوده اند و زیرحمایت خارجی ها و دست نشانده بودن شان از عبدالرحمان تا عبدالغنی را بار دیگر ثابت کرد.

چرا نخبه گان در حوزه‌های مختلف کشور تکانه‌یی برای تقبیح گزارش تخیلی ارگ بر گویا افزایش نفوس در جنوب و کاهش نفوس در شمال نه دارند؟

    &&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

هویت ما چی ارزشی دارد؟                         ‌‌‌‌                                                            ‌              ‌‌‌‌‌‌

 فراموش نه‌ کنیم، اگر مقاومت های هویتی در جهان نه می بود، هیچ‌ انسانی از گزند شمشیر غاصبان و امپراطوران   متجاوز در امان نه می بود. از چنگیز تا اسکندر، از ناپلیون تا‌ هتلر از یونان و روم تا انگلیس و از استالین تا ماوتسدون و همچو این صد ها جهان گشای دیگر حالا ماندگاری غیر از سر زمین‌های خود می داشتند

 در هیاهوی زمان و در بحبوحه ی هست و نیست هویت ها که امروز سر رشته داران هیولای غول پیکر زدایش هویت ها در ارگ آن را مدیریت می‌کنند، برخی قضاوت های به ظاهرعاطفی را می بینی، که موقعیت ایستایی نگارنده‌ی آن را در بی خبری از عمق فاجعه بازگو می کند.

هیچ انسانی بی عاطفه نیست و داشتن عاطفه فطری و همزاد تولد انسانی است. ما هر کدام الحمدالله عاطفه ی انسانی و اسلامی داریم و با هر موردی از درد هموطن خویش دردمند می شویم، احساس هم‌دردی داریم و احساس هم‌گامی و‌ پیش قراولی برای از میان برداشتن ملالت خاطر انسان ها به خصوص انسان سرزمین خویش بدون تفکر به اصل وابسته‌گی هویتی او داریم. اما در بحث کلان عدالت خواهی و تامین مساوات اجتماعی و دفاع هویتی هم چنان سدی هستیم که ذوالقرنین به کمک پرودگار اعمار کرد. این امر ماهیت ریشه در اعماق وجود و قلوب هر انسان است تا برای مقابله با ایادی هویت ستیز شان قوت ایستایی داشته باشند.

طیف دوم انکشاف عاطفه، کسبی است و به مرور زمان در وجود انسان ها و در مطابقت با فضا و‌ جوی که پرورش می یابند، رشد می کند و این جاست که بی عاطفه گی و سیر و سلوک استبدادی، یا بر عکس آن به عنوان دو شاخه‌ی  متضاد و غیر قابل انعطاف پذیری عرض وجود کرده و روال غیر طبیعی را می پیمایند که بسیار خطرناک است و آگاهان امور روان شناختی روحی و اجتماعی بیشتر به خطرناکی این امر پی می برندعوامل موثر در بی عاطفه گی ها و روان شدن به طرف کنش های مطلقه در هر امری، به هر انسانی، درست نقطه‌ی غلیان کرده بسته گی به آموزش آموزنده از حول و حوش زنده گی اش دارد که نخبه گان منفی گرا و تمامیت خواه در هر اجتماع بر هم‌ تباران شان تلقین می کنند و آن ها را در سرحد تصمیم گیری های غیر عقلانی شست و شوی مغزی می دهند.  حتا حق دیگران را خوردن و خود را با اکراه بالای دیگران تحمیل کردن را جز وجیبه ها و افتخارات شان می دانند 

حالا چی کسی بالاتر از پروردگار مهربان است که خود درقرآنعظیم الشأن خود می فرماید، لا اکراه فی الدین. وقتی پروردگار متعال دین را به اکراه لازم نه می‌بیند، حکمتی است و ما که الحمدالله همه مسلمان هستیم و بنده گان خدای یکتا و لایزال و لاشریک می باشیم دین خود را هم چو جان خود حفظ می‌کنیم و شعبه و قبیله یی را هم که پروردگار ما را به اراده ی خود در آن  گروهی منسوب و منصوب کرده و از ان به دنیا آمده ایم هم چو مردمک چشم پاس می داریم. و به همین سان به هویت و کرامت انسانی همه انسان های کشور و باشنده گان عزیز سرزمین خود احترام یک سان داریم

پس بنده ی دیگری چی گونه لازم می بیند که خود را بالای دیگران با اکراه تحمیل کند و انتظار ایستاده گی هم‌ نه داشته باشد.

این جاست که نقطه‌ی تقاطع و تعارض و تقابل دیگر ساکن نیست و حساسیت زا می باشد‌ و به حرکت می افتد. در این تقابل درست کسانی به جهت خلاف صف آرایی می کنند که بقای شان را در همین مقاومت  ها  می دانند ورنه نابود می شوند

حالا بحث عاطفه این جا کجا جای دارد؟ و حق خواهی که بی عاطفه‌گی نیست. آرمانی نه نویسیم، عقلانی و حقانی بنویسیم. فردا فرزندان ما سیاهی نفرت را برما روا می دارند.‌ چنانی که ما به شدت منتقد پدران خویش هستیم که چرا؟ اجازه دادند تا این جا و در بیش از دو قرن آماج استبداد سلطه گرایان باشیم.                                                                                                                                                                                                                                                  پرسش منطقی که پاسخ منطقی کار دارد:        

آنانی که هی جار می زنند و هویت شناسی را از هویت پرستی و قوم آشنایی را با قوم گرایی تفکیک نه می کنند و کاسه های داغ تر از آش اند، توضیح بدهند که به عنوان نمونه وقتی منی نجیب نجیب خودم را شناسایی می کنم و به دیگران می شناسانم، چه چیزی باید بگویم؟

یا بگویم نجیب نجیب هستم از نجیب زاده گان نجبای با نجابت هویتی که نه سرزمینی برای زادن داشتم و نه پدر و مادری برای زاد و ولد و نه محلی برای زاییده شدن و نه زبانی برای گفتن.

چرا اگر این ها را می داشتم قوم پرست بودم و متعصب بودند و اگر بیش‌تر پافشاری می کردم جاسوسی بودم برای سرزمین بی‌گانه ها.

همان خدایی که منی بی هویت را هست کرده، تویی که هویت داری را هم هست کرده و خودش فرموده که ما شما را به شعبات و قبایل تقسیم کردیم برای شناخت یک دیگر تان و مکرم ترین شما متقی ترین تان نزد من است.

خطاب من به همه ملک های خودسر و خود تراش ملکی است که خوش استند ما دانسته بگوییم این آقا یا آن مهربانو بسیار فامندوک هستد.

پس از این اگر هر کدام ما می خواهیم بحث کنیم باید پیش از آن بدانیم که علم بحث آرمان گرایی کاذبی نه دارد و‌ حتا خود همان عالی جنابان هم در پس پرده می گویند که نه می دانند.

بحث های علمی و دانش گاهی چهار پاره یا دو پاره های بالای کرد و‌ پلوان نیستند که خود مان با جفنگ سرایی سرود گر نشان بدهیم

با «هویت فرهنگی» نمی توان «هویت سیاسی» ساخت.       

درنگی بر نظرات دکترسمیع حامد.          

در‌گیرو دار کشمکش های سیاسی، برخی واکنش های میان تهی را از نخبه هایی همچو دکتر سمیع حامد می خوانی که گاهی به کاهی هم‌ نه می ارزند. هنر سیاست با صنعت شعر فاصله ی زیادی دارند. اگر به خرد ورزی مو‌شگافانه به آن نه‌ پردازی سرگشته یی همچو ایشان می شوی‌. هر چند اگر هنرمند و صنعت‌کار کارا باشی و در به هم آمیزی سیاست و هنر موفق شوی کار بهینه یی است.

در فصل تقابل عینی برای جلوگیری از دزدیدن هویت‌ات دیگر

پرسشی باقی نه‌ ماند که خود را قهرمان فخر فروش کاذب بتراشی.

یا موضع مشحص و سمت سویی کارا داشته باش یا به مصروفیت فراخور حال خود ادامه بده که با وجود کم و‌ کاستی ها در آفرینش و سرایش شعر و غزل و ادبیات دست بلندی دارید.

این هم نمونه یی از درفشانی های تان.

حالا شاید استدلال کنید که این نوشته بار معنایی بزرگ دارد. ولی به نظر من نگاره یی است غیر مستقیم  در خظ خلیلی و دانش به تبعیت از غنی.

شکی نیست که به اصطلاح عام مردم ما، پشتون همیشه تیری در دل زده و سایر اقوام در گل.

در تمام بحث هایی که حداقل من توان داشته ام این مورد را یاد آوری کرده ام و همچو من و ما فراوان کسانی به مراتب بیشتر از ما می دانند. ولی خمیده رفتن کمر شکنی دارد آقای حامد.

( دیگران سیاست می کنند؛ شما شب نشینی و شاپنگ!)

این که حق خود را نتوانسته اند بگیرند مشکل خود آن ها نیست؟

زمانی که من میگویم خراسان و افغانستان چه داشته اند و دارند که مردمانش آن را ” مال مشترک” بدانند ، برخی ها انگار این ” مال مشترک” را از یاد می برند و هی مقاله مینویسند که خراسان یا افغانستان این و آن داشت و دارد. که شک دارد که ندارد؛ اما سوال اینجاست: چه هایی دارد که میتواند به این مردم” هویت سیاسی” بدهد؟ مشکل من با برخی ها این است که گپ از ” ساختن هویت سیاسی” می زنند و بعد آنچه میگویند پیوند به ” هویت فرهنگی” دارد. با هویت فرهنگی نمیتوان ” هویت سیاسی” ساخت؛ بل باید دنبال ساختن هویت سیاسییی بود که پاسداشت و پیشرفت “هویت فرهنگی” را نیز ضمانت کند. فاشیست های دو طرف هی مینویسند که سمیع حامد مخالف افغانیت است و ضد خراسانیت…گپ های مرا نیز به سود یکدیگر مصادره میکنند و این میگوید حامی افغانیت است و آن مینویسد ” د ایران نوکر” و خراسانخواه. 

پرسش های ساده‌ی من این ها استند: 

رسش های ساده‌ی من این ها استند: 

۱: چه میکانیزمی وجود دارد که تغییر نام ها سبب تضمین حقوق برابر شهروندان شود؟ چه میکانیزم؟ چه سازه ها؟ 

۲: در افغانستان ” بستر قدرت” قومی است…زمانی که بستر قدرت قومی است چرا سیاستمدارها نباید قومگرا باشند؟ در چنین بستری بهترین سیاستمدار همان قومگراترین اش است. کسانی که میگویند فلان و بهمان چرا قومگرایی میکند، چرا ” بستر قدرت” را تغییر نمیدهند؟ مگر خود با سهمیهء قومی داخل نظام نشده اند؟ آیا این که حق خود را نتوانسته اند بگیرند مشکل خود آنها نیست؟

۳: کسانی که میگویند فاشیست های حاکم امروز نیز میتوانند هویت سیاسی- فرهنگی خود را بر دیگر اقوام تحمیل کنند؛ مهربانی کنند و پاسخ بدهند: با کدام “قدرت” این کار را میکنند؟پایه و مایهء چنین قوهء قهریه یی در کجاست؟ فکر نمیکنند نقطهء قوت هژمونیست ها نقطهء ضعف دیگران است ؟

 فکر نه میکنید گروهی به گونه‌ی دورنمایی ” سیاست” و گروه های دیگر فقط ” واکنشی” برخورد میکنند؟ گروه به اصطلاح حاکم زمانی که غرب می‌رود تمام وقت اش به لابی‌گری می‌گذرد و وقت گروه های دیگر به شب نشینی و شب غزل و خرید؟

من از شمار کسانی استم که هماره دغدغه‌ی یافتن پاسخ به این پرسش ها را داشته و فقط پرسش هایم را مطرح کرده و به این باور بوده ام که بهترین راه حل از طرح روشن مشکلات آغاز میشود).