1451 سال پیش از امروز در چنین روزی پیامبر اسلام در مکه به دنیا آمد. هرچند تاریخ دقیق ولادت پیامبر مشخص نیست و اما اهل سنت تولد پیامبر را در 12 ربیع الاول جشن می گیرند و شیعیان ولادت پیامبر را برابر به روز جمعه 17 عام الفیل برابر به 570 میلادی از این رو بزرگداشت به عمل می آورند. این جشنها برای اولین بار به صورت عمومی در مصر در سال 1100 میلادی (اواخر قرن پنجم هجری) در زمان خلفای فاطمی برگزار شد که بعدها به فراموشی سپرده شد تا آنکه در سال 1207 مظفرالدین گوکبری (شوهرخواهر صلاحالدین ایوبی) در اربیل به مدت یک ماه جشنهایی را برای میلاد پیامبر برگزار کرد. .[۲] منشأ بسیاری از جشنهای مسلمانان سنی به همین سال برمیگردد. فضای آشفته و اندوهبار در جهان اسلام این پرسش را در ذهن هر مسلمان بوجود می آورد که چگونه شده، دین پیامبری به عرصۀ بازی های خشونبار ترین حمله های انتحاری و انفجاری و کشتار و بیرحمی بدل شده است که خدا برایش می گوید «وَ مَا اَرْسَلْنَاکَ اِلاَّ رَحْمَةٌ لِلْعَالَمِینَ » و در جای دیگر می گوید وَإِنَّكَ لَعَلىٰ خُلُقٍعَظيمٍ﴿۴﴾ و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری. اگر بنا است که رفتار و کردار این مرد آسمانی و پیامبرعظیم الشأن سرمشق و الگو برای مسلمانان قرار بگیرد. باتاسف که امروز همه چیز برعکس است. دین او به ابزار انتحاری و انفجاری و کذب و دروغ و فریب و کستار و بیرحمی گروه های افراطی قرارگرفته است و جفای بزرگ به دین او شده است. گروه های افراطی اسلام رحمت آفرین را به دین خشونت آفرین بدل کرده اند.
پیامبر اگر امروز زنده می بود و این همه جنایت و قباحت و تجاوز و ستم روایی و بی باکی و تجارت بر سر دین خدا را مشاهده می کرد؛ دینی که خدا بار رسالت آن را بر دوش او گذاشته بود؛ آیا در برابر آن چه واکنش از خود نشان می داد یا این که از پا آویختن انسان مسلمان و گور های دسته جمعی و افگندن صدها انسان بیگناه در زندان ها را می دید. چه فکر می کرد و در مورد دین خود چه تلقی می داشت. آیا در برابر آنانی که زیر نام دین او اینقدر جنایت کرده اند و می کنند، سکوت اختیار می کرد. به یقین که او بجای سکوت در برابر این ستم ها به پا می ایستاد و این بار خود را با جامعهء جاهل قریش نه و برعکس در برابر جاهلان طالبانی و داعشی و القاعده قرن بیست ویک قرار می داد و با آنان طرف می شد تا دین خویش را از گروگان آنان نجات بدهد. این بار او نه مانند عبداولهاب نجدی درخت شرک را نمی برید و بلکه دکان شرک آشکار طالبان را می شکست و متاع کذایی طالبان زیر نام شریعت را به حراج می نهاد و ابراه یم وار بت های طالبانی را پیهم می شکست و با فریاد بلند می گفت ” حالا حق و ذهن الباطل” تا میشد که این بشکن بشکن راویان تاریخ را به تجدید تعهد وا می داشت و آن راویان را مخاطب قرار می داد گفته اند.
پیامبر اسلام در ۱۲ ربیع الاول تولد شد و همزمان به تولد پیامبر بزرگوار اسلام ایوان کسری فرو ریخت و آتشکده فارس خاموش شد و دریاچه ساوه خشکید. شماری راویان و دانشمندان و مورخان و حتا فقها مخالف این نظر اند و این روایات را با دلایل قانع کننده رد کرده اند و بدین نظر اند که این روایت ها ضعیف است و آن را ساخته و پرداختهء آنانی می دانند که خواسته اند سیمای گرم و محبت آلود و تمدن ساز و فرهنگ آفرین و فرهنگ گستر پیامبر را برعکس معرفی کنند تا از میلاد او به گونهء معکوس حادثه سازی کنند. بجای آنکه از حادثهء تولد او یک حادثهء سازنده و شکوهمند و رخداد آن را پیام آور و پیام گستر تعریف کنند؛ برعکس از آن سیمای دیگری معرفی کرده اند. هزاران دریغ و درد که این روایت ها امروز دستاویزی برای افراطی ها مانند طالبان و القاعده و داعش و دیگران شده است. یا آنانی که با حمله های انتحاری و انفجاری صدها انسان بیگناه را شهید ساخته اند و حتا خواندن قرآن چه که کلیمهء طیبه را نمی فهمند و اما طالبان یا بلعمباعور تاریخ در برابر ۷۲ حور غلمان جان صدها مسلمان را گرفته اند و می گیرند. به این روایات آن افراطی هایی توسل می جویند که دین خدا را برای خود کالای لیلامی ساخته اند و از قرآن لباس حضرت عثمان ساخته اند. آنان با تعبیر های غلط امارت را خلاف سیرهء پیامبر مال چند ملای بی سواد دانسته و از آن خلاف شرع دکان امارت ساخته اند و متاع دلخواهء شان را زیر نام امارت به خلق خدا می فروشند. ب تر از این زیر چتر امارت آنقدر مرتکب جنایت و قباحت و رذالت می شوند که اسلام چه که انسانیت از آن شرم دارد. این گونه روایات ابزاری در دست آن طالب است که هر روز ده ها تن را در افغانستان می کشد و صدها تن را به زندان می افگند و به دستور آی اس آی جفای بی حساب در حق انسان مظلوم افغانستان روا می دارد. یا ابزاری در دست آن داعش است که صدها نمازگذار را به یک بم می کشد و این جنایت را شریعت محمدی می خوانند. این در حالی است کهپیامبر از چنین جنایتی تبرا می جوید و از چنین قاتل و دستور دهندهء آن متنفر است و از آنان منزجر است. چگونه ممکن است تا این گونه جنایت ها را شریعت خواند و زیر نام اسلام رحمت آفرین جنایت آشکارا را در حق خلق خداوند مرتکب شد.
شماری مورخان در مورد ولادت پیامبر اختلاف نظر دارند و می گویند وقتی محمد زاییده شد! کسی نمیدانست که او پیامبر خواهد شد! پس چطور به این دقت همزمانی تخریب طاق کسری و خاموش شدن شعله آتشکده پارس را در تاریخ همزمان با آن یادداشت کردند؟ با توجه به اینکه نحوه محاسبه تاریخ نزد اعراب و پارسیان به گونهء کامل متفاوت بوده است! یا اینکه دریاچه ساوه فرو رفت، آنوقت مردمی که در اطراف دریاچه زندگی می کردند و زندگی شان به آن دریاچه وابسته بود چه گناهی داشتند. یا اینکه در تاریخ ابن حشری امده در همان شب ساعت 8 و بیست و سه دقیقه ( 7 ثانیه بعد از ولادت رسول) انوشیروان به امر خداوندگار اسهال بگردید و به امر وی تمام دربار اسهال بگردیدند انچنان که گفته اند بیش از 7000 نفر از خدم و حشم 70000 بار به دستشویی مراجعه بنمودند و سیفون بکشیدند و بدین سال دریاچه ساوه به اتمام رسید و چون بند ناف رسول را بریدند انوشیروان بگوزید چونان که 14 طاق کسری بریخت. هدف از یادداشت های بالا اشاره به مسخ تاریخ و پنهان کردن سیمای اصلی پیامبر به عنوان انسانی است که خداوند او را وسیلهء رحمت به تمام عالمیان خوانده است و او را نه تنها سبب نجات انسان؛ بلکه سبب نجات تمامی زنده جان ها شامل حیوان و نبات دانسته است و به صراحت گفته که پیامبر برای نجات و رستگاری تمام موجودات زنده در جهان فرستاده شده است. بنابراین پیامبری که در برج و باروی رسالت اش شکوه رحمت و مروت و شجاعت و شهامت و صبر و استقامت و حلم و خدمت به انسان و انسانیت و حیوان و حیوانیت سنگینی می کند و هدف از رسالت اش نجات بشریت و آوردن خوش بختی و سعادت به جهان بشریت باشد؛ پس چنین پیامبری بزرگتر و عظیم تر و پرجلال تر از آن است که با ولادت اش ایوان کسرا فروریزد و آتشکده فارس خاموش شود و دریاچه ساوه بخشکد. شاید راویان و شاید هم فقهایی به این موضوع پرداخته اند و خواسته اند تا عظمت پیامبر را بحیث یک انسان خارق العاده و شگفت انگیز به تفسیر بگیرند. بدون آنکه به ابعاد منفی این موضوع توجه کرده باسند. آنان خواسته اند، چنان بنمایند که با تولد پیامبر همچو تغییرات حیرت انگیز در جهان بوجود آمد و آنهم چنان تحولی که از غرب تا شرق و از شمال تا جنوب جهان را فراگرفت
این در حالی است که این داستان ها و قصه پردازی ها کوچک تر از تغییرات پرحجم و گسترده و عمیق است که پیامبر در جهان بوجود آورد و بزرگی و شکوهء آنها عظیم تر و با شکوه تر و حتا برعکس تر از آن فروریختن ها و خاموشیدن ها و خشکانیدن ها بود؛ زیرا رسالت پیامبر فرابرداری ها و ساختن ها بخاطر اعتلا و ترقی و پیشرفت جوامع انسانی بود و او هر گامی که برمی داشت، هدف اش نه فروریزی؛ بلکه فراریزی و فراپنداری و فراگفتاری و فراکرداری بود. به همین گونه او نه برای خاموشیدن فریادها؛ بلکه برای رساندن صدای مظلومان به بلندای تاریخ برضد مستکبران و آنانی بود که صدای مظلومان را خاموش می کردند و با به صدا درآوردن ناقوس ظلمانی تاریخ چرخ های استبداد را بر روی گلو های مردم می چرخاندند. هرچند پیامبر بر شعله های خشم ستمگران آب مروت ریخت و با خلق عظیم خود از عصیان کور دلان زمان کاست و مشتی نه بر گلوی فرعونیان و قارونیان و بلعباعوریان تاریخ کوفت. پس پیامبری که چشمه های سعادت و شادکامی و شور و شوق برای زنده گی را بر روی مردم جاری ساخت و مردم را برای استفادهء مشترک و بدون هرگونه تبعیض و امتیاز از نعمت های خداوند فراخواند. چگونه ممکن است تا با تولد او چشمهء ساوه خشک شود؛ چشمه ای که هزاران انسان از آن سود می جستند و از آب پاک و گوارای آن گلو های خشک صدها انسان تازه می شد و از آب گوارای آن صدها جریب زمین آبیاری می شد و شکم هزاران انسان را سیر می کرد و به شکوه و سرسبزی و شادابی جهان می افزود.