بلی این بلبل شرق, خانم بی بی حاجی عالیه عزیزی هوفیانی میباشد که در مهد مولانا جلال الدین بلخی افتخار سرزمین آریا و رابعه بلخی افغان چشم به دنیا کشوده و از سن کودکی یعنی شش سالگی به سرودن شعر آغاز وقتی به پختگی رسیدند بنا بر جبرزمان از آغوش پرمحبت مادروطن جدا و درغرب فغانکنان از شاخی به شاخی پرواز و دلش درعشق مادروطن عزیزش افغانستان میتپد و با سرودن اشعار میهنی میسوزد و میسازد.
این شاعره توانا و نستوۀ که الحمدلله در یک فامیل متدین و منور زاده شده و در فامیل متدین زیست میکند قرارش نمیگیرد. گاهی آه و ناله های خود را از تلویزیونهای خارج مرزی بلند میکند و گاهی سروده های خود را در ویب سایتها به نشر میرساند. و اخیرآ یک تعداد اشعار محدودی از گنجینه اشعار خود را که تحت عنوان ” شمع فروزان” است در شصت صفحه به نشر رسانیده که تصاویر جلد آن مبین آن است که این جلاوطن دلسوزچون شمع در عشق مادرو مظلومیت زنان هموطن میسوزد و اشک میریزد و به امید فردای روشن قدم برمیدارد. این خواهر مهربان با اهدای یک جلد این کتاب زیبا بنده عاجز و خانمم را نیز افتخار بخشیده اند. باید اعتراف کرد که من متأسفانه شاعر نیستم که از نگاۀ شعری بالای کتاب تبصرۀ داشته باشم اما از خواندن اشعارش میدانم که خانم عالیه شاعره نهایت بادرد و عشق سرشار به میهن عزیز میباشند لهذا وظیفه خود میدانم که با تقدیم تبریکات صمیمانه و عرض سپاس و شکران بی پایان به آرزوی مؤفقیت بیشتر بی بی حاجی عالیه غزیزی هوفیانی از عناوین مختلف مجموعه اشعارشان چند چند بیت را که بیانگر عشق سرشاراو به مادروطنش است انتخاب و در ذیل به توحه هم میهنان عزیز برسانم.
خصم وطن.
گل باغ دلم از تو شگوفان شب تارم ز لطف تو چراغان
که بی تو شام تارو تیره دارم تو ئی روشنفزای دین و ایمان
بهر سو بنگرم روی تو بینم ز دوری تو دارم چشم گریان
**********
غم وطن
غم میهن نهان است در دل من چو کوه بیکران است در دل
غمی سنگینتر از کوه و صحرا غمی توخنده چون طوفان دریا
تپش دارد بکنج سینه ام دل زند پرهرطرف چون مرغ بسمل.
***********
حب وطندر برم گنجینۀ دل پرزمهر کشور است حب میهن در دل هر کهتر و هر مهتر است
سینه ام سازم سپر در راۀ حفظ خاک وی نزد من خصم وطن بس بی بها خاکستر است
راست گویم بر تو ای هم میهن بادرد ورنج هر وجب خاک دردیده ام سیم و زر است
***********
مادر میهن
ز حال زار میهن عاقبت دیوانه خواهم شد زجنگ و قتل طفلانش ز خود بیگانه خواهم شد
وطن مردانگی خواهد ز فرزندان دلبندش خدا خواهد دهم جان و فداکارانه خواهم شد
بزندان گر روم از شوق دیدار جمال او به تار سنبل زلف خمش زولانه خواهم شد
************
عشق وطن
ای وطن دلبسته نام دلارای تو ام سالها شد غرق اندرفکرو سودای تو ام
هرکجا گر زندگی سازم به عزو اعتبار در جهان دوستی محو سراپای تو ام
*********
سیل غم
فلک زد آتشی در خانۀ من خوشی رخت بست از کاشانۀ من
بسی آواره و دور از وطن شد بملک غیر پا اندر رسن شد
بسی نسل جوان بی پا و سر شد زاسلام دور, از دین بی خبر شد
کانادا. 23آکتوبر2011م