لنگ لنگان گام برداشتن های شورای نجات ملی برای مقابله و یا امتیاز گیری؟
پس از شکست و شکستگی ها و فروپاشی ها سکوت ها و ناپاسخگویی ها و تعلل ورزی ها و نمی دانم کاری ها و یک سال پس از سقوط بالاخره شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان موفق شد تا در یک نشست رسمی منشورخود را در هژده صفحه و هفت فصل اعلان کند. رهبران این شورا را شماری از رهبران سیاسی، نماینده گان حزب ها و سیاستگران اند که بر اتحاد برای مبارزه با طالبان تاکید کردند. این شورا سقوط نظام پیشین در افغانستان را «توطئهای خائنانه» از سوی اشرف غنی و حلقه نزدیکانش عنوان کرد که حکومت را به گونۀ عمدی و برنامه ریزی شده به طالبان تسلیم کرد. در این نشست احمد مسعود، رهبر «جبهه مقاومت ملی»، بر ضرورت دستیابی به یک راهحل سیاسی برای حل مشکلات افغانستان تاکید ورزید و گفت
که بیعدالتیها و ظلم طالبان به مردم افغانستان سبب شده است که یک ائتلاف بزرگ سیاسی برای مقاومت در برابر طالبان ایجاد شود. این شورا از جامعه جهانی خواست که موضع خود را بر مبنای قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد و بر پایه گفتوگوها میان مردم افغانستان، برای برپایی نظام و حکومت آینده در افغانستان با مشارکت شهروندان این کشور و نیز تضمین بازنگشتن طالبان به قدرت و خطر تهدید تروریسم، استوار و اعلام کند.
در این تردیدی نیست که افغانستان برای رهایی از چنگال طالبان تمامیت خواه و سیطرۀ پاکستان نیاز شدید به یک پارچگی گروههای سیاسی و قومی و شخصیت های فرهنگی و نخبگان سیاسی دارد؛ تشکیل چنین ساختار نیرومند در سطح افغانستان می تواند، افزون خوای ها و برتری جویی ها و تمامیت خواهی های طالبان را مهمیز نماید. امید است که تشکیل شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان جادۀ پرفراز و نشیب افغانستان را برای یک ساختار بزرگ ملی فراهم کند که ممثل ارادۀ همه مردم افغانستان باشد و مردم افغانستان به آن اعتماد کند. با تاسف که افغانستان در طی چهل سال گذشته روزگار پرفراز و نشیبی را سپری کرده است که بدون استثنا سیاستگران جهادی و غیر جهادی و زمامداران آن در حق مردم افغانستان جفا کرده اند و آرزوی های خونین این مردم را تختۀ خیز سیاست های ضد انسانی و ضد ملی و ضد اسلامی خود قرارداده اند. با تاسف که بیشترین اعضای شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان را افرادی تشکیل داده که در سیاست های چند دهۀ اخیر نقش داشته؛ نه تنها کارنامه های روشنی ندارند؛ بلکه کارکرد های نادرست آنان افغانستان را به چنگال آهنین طالبان افگنده است. معامله گری ها و سازش ها واستفاده جویی های بیشتر اعضای شورای نجات افغانستان از قدرت کارکرد های آیندۀ آنان را نزد مردم افغانستان زیر سوال برده است. حال شورای نجات برای کسب اعتماد مردم افغانستان دست کم نیاز به عبور از “هفت خوان رستم” دارد تا بر دل های مردم افغانستان جا باز کنند و از حمایت آنان برخوردار شوند. با توجه به رویکرد های گذشتۀ اعضای این شورا کمتر می توان امیدوار بود که برای راه باز کردن در دل های مردم و کسب اعتماد آنان توفیقی بدست آورند؛ اما باوجود این همه دشواری ها شرایط جدید فرصت تازه را برای آنان فراهم کرده است تا از آن بتوانند، استفادۀ بهینه نمایند. این بستگی به این دارد که شورا پس از اعلام منشور خود چه گام های بلندی را برای تحقق اهداف خود بر میدارد تا در گام نخست بسیج سیاسی تودههای مردم را در پی داشته باشد و از سویی هم سکوت و تعلل و نمی دانم کاری های این شورا در مدت یک سال گذشته پاسخ یابند و تفسیر شوند.
در این تردیدی وجود ندارد که سناریوی سقوط نظام پیشین خیلی سریع و شتاب زده انجام شد که همه را غافلگیر ساخت؛ درست این همه زمانی اتفاق افتاد که غنی پس از تماس خلیل کاکای سراج الدین حقانی با محب مشاور امنیت، ارگ را رها نمود و فرار کرد. اینکه غنی بادار و دستۀ فاسد خود فرار کرد و سخنان غنی چند روز بعد از فرار با شماری تاجران مبنی بر تحویلی حکومت به وارثانش از نیات اصلی او پرده برداشت و سیمای واقعی غنی را نه تنها بحیث یک خاین؛ بلکه بحیث قوم گرا و انحصار طلب به نمایش نهاد. این که غنی همه چیز را در چند ساعت انجام داد و بیش از 35 میلیون انسان را اسیر طالبان ساخت؛ وظیفه و ماموریت خود را انجام داد که برای همیش نزد مردم افغانستان محکوم است. غنی را برای همیش در حافظۀ تاریخ بحیث یک انسان خاین میخکوب نمود و مردم افغانستان هرگز این خیانت او را فراموش نخواهند کرد؛ اما فرار بیشترین اعضای شورای نجات چه پیش از فرار غنی و چه بعد از فرار او، بدون کم ترین واکنش و عملکرد، با توجه به شرایط حساس کشور برای مردم افغانستان نابخشونی است؛ زیرا رخداد های چند روز پیش از فرار غنی و سقوط سریع شهر ها تصویر روشنی از سقوط نظام می داد و این رهبران در همان روز ها باید آماده گی خود را برای نجات افغانستان نشان می دادند که ندادند؛ بجای چاره اندیشی و دست کم اندک ترین کاری برای نجات کشور، برعکس خاموشانه و بی صدا فرار را برقرار ترجیح دادند. چنین فراری برای دیگران شاید قابل توجیه باشد و اما از آنانی غیر قابل توجیه است که دعوای رهبری و داعیۀ نجات مردم و افغانستان را در سر دارند. تصمیم نمادین احمد مسعود مبنی بر ایستاده گی در برابر طالبان در دقیقۀ نود؛ درس آموزنده و پاسخ آشکار برای رهبران شورای نجات است. هدف از اشاره به نکات بالا نفی مبارزۀ شورای نجات در برابر طالبان نیست؛ بلکه هدف از آن به شناسایی گرفتن رهبران این شورا است تا بدانند که مردم افغانستان سیاه و سفید را شناخته اند و با خاکستری ساختن رنگ ها نمی توان نگاۀ مردم را به فریب کشاند تا باشد که این رهبران پس از این از درس های ناکام گذشتۀ شان سبق تازه ای بگیرند.
درس جدید هرچه باشد، مقدمۀ آن با فراخوانی مزین خواهد بود که نوید دهندۀ بسیج مردم و نجات کشور از سیطرۀ طالبان باشد؛ زیرا آنچه مسلم است، اینکه مردم افغانستان برای رهایی از سیطرۀ گروۀ تمامیت خواه و عصر حجر تحت حمایت پاکستان نیاز به بسیج سیاسی و نظامی دارند تا در گام نخست طالبان را وادار به مصالحه با مردم و تن دادن به خواست آنان نمایید و در صورتی که طالبان به خواست مردم تمکین نکنند. در آن صورت یگانه راه و گزینه برای نجات افغانستان بسیج نظامی است تا مقاومت مسلحانه بر ضد طالبان را از دو طرف شرق و غرب هندوکش توسعه بدهد و به سراسر کشور توسعه بدهد. با تاسف که شورای نجات در هر دو عرصۀ بسیج سیاسی و نظامی با دشواری های متعددی رو برو است. این دشواری ها هم در سطح داخلی و ملی و هم در سطح کشور های منطقه و بین المللی است. بیشتر رهبران این شورا با توجه به ناتوانی ها و ضعف ها و فساد و معامله های گستردۀ شان جاذبه های سیاسی و اسلامی خود را و در نتیجه پایگاههای مردمی شان را در میان مردم از دست داده اند؛ زیرا رهبران شورای نجات می دانند، مردم افغانستان هرگز خاطرات روز های دشوار و بویژه آنان را فراموش نمی کنند که در روز های سخت و آزمونی با همه بزرگ خواهی ها و تمامیت خواهی ها مردم را تنها در کام طالبان رها کردند و کشور را قربانی فساد و بی کفایتی و خودخواهی های خود نمودند.
از سویی هم کهن سال شدن شماری از رهبران شورای نجات چون؛ استاد سیاف و دوستم و خلیلی و شماری دیگر مزید بر علت شده و به ناباوری ها و بی تصمیمی های این شورا در پیوند به مبارزۀ مسلحانه با طالبان کم رنگ شده است؛ زیرا کهولت سن بسیاری را محاافظه کار می سازد و جاذبه ها و شور آنانی را بیشتر مهمیز می کند که ثروت های فراوان بدست آورده و با زنده گی پرتنعم و آرام عادت کرده باشند؛ با توجه به این واقعیت ها شورای نجات در برابر طالبان محتاط اند و از مقاومت مسلحانه چیزی نمی گویند. از سوی دیگر این شورا از بی میلی جهان به مبارزۀ مسلحانه آگاه اند و می دانند که تا کنون هیچ کشوری از مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود اعلام حمایت نکرده است و اگر حمایتی هم وجود دارد؛ غیر رسمی و زیر زمینی است که این هم مایۀ نگرانی بیشتر رهبران شورای نجات است. از این رو بسیاری ها به ابراز موجودیت شورای نجات به دیدۀ شک نگریسته و آن را واکنشی تلقی می کنند و نقش آن در پیوند به تحولات افغانستان بهای اندک می دهند. این شورا در واقع مناسبات سیاسی خود را در پیوند به مبارزۀ سیاسی و مسلحانه با کشور های جهان کم رنگ می بیند. این کم رنگی سبب شده که آنان خود را در برقراری این معادله بحیث یک عنصر فعال ضعیف حساب کنند. بویژه اینکه کشور های جهان از جنگ در افغانستان خسته شده اند و جنگ را راۀ حل نمی دانند و بیشتر درجسجوی راههای حل سیاسی هستند.
در این میان ارادۀ احمد مسعود قابل تحسین است که سیمای بدون منارعۀ او در میان رهبران شورای نجات به گونۀ استثنایی می درخشد. البته با توجه به این که او باوجود ناپختگی های سیاسی و نظامی در دقیقۀ نود تصمیم حیاتی می گیرد. او چنین تصمیم را زمانی می گیرد که دل و دماغ رهبران جهادی و غیر جهادی را وسوسۀ فرار از کابل پر کرده بود. او در حالی تصمیم برای مقاومت مسلحانه در برابر طالبان را گرفت که احمدولی دستانش را می فشرد و برایش می گفت که تمامی فرصت ها از دست رفته است. اما احمد با لبخند برای او گفت که او تصمیم خود را گرفته است. غیرعادلانه خواهد بود که او را در ترازوی آنان وزن کرد و شخصیت او را در مقایسه با سایر رهبران شورای نجات به داوری گرفت. با تاسف که حضور شماری از مهرههای سوخته و بدنام درکنار احمد حقانیت مبارزاتی و رزم آوری مبارزان مقاومت ملی را زیر پرسش برده اند. اینکه مقاومت مسلحانه به رهبری احمد در دو طرف هندوکش محصور ماند و رهبران شورای نجات در این مدت نظاره گر ستم روایی ها و نسل کشی ها و کوچ های اجباری طالبان در همکاری نزدیک با پاکستان در اراضی مقاومت بودند. چنانکه رهبر طالبان در نشست قندهار به آن اشاره کرد. به همگان آشکار است که دلیل محدود ماندن مقاومت در دو طرف هندوکش، برخاسته از ستم و سرکوب بیرحمانۀ طالبان نیست؛ بلکه بیشتر برخاسته از بی اراده گی و بی تصمیمی رهبران شورای نجات است؛ ورنه اکنون سراسر افغانستان زیر پای طالبان به آتش بدل می شد. بی تفاوتی ها و تعلل ورزی ها و نمی دانم کاری های بیشترین اعضای شورای نجات حتا بر ارادۀ مردم افغانستان مبنی بر مخالفت با طالبان اثر گذاشت و این سبب شده که امروز زنان مظلوم افغانستان به تنهایی این کوله بار را بدوش بکشند و پیش قراول مبارزه با طالبان شوند.
این دشواری ها دست به دست هم داده و بارگران سنگی بر دوش احمد مسعود شده اند؛ دشواری او تنها رویارویی با یک گروۀ مزدور و ستمگر بدوی نیست؛ بلکه فراتر از آن مشکل او شماری آدم های بدنام و ناباب و فاسد اند که ته مانده های غنی اند و حیثیت زخمی ناسور در بدنۀ مقاومت را دارند؛ حضور ننگین آنان لکۀ ننگی بر دامان صداقت و ساده گی و راستی و یک رنگی و متانت احمد است. بعید نیست که احمد در آخرین تحلیل مقاومت در برابر طالبان را اتمام حجتی در برابر مردم و تاریخ دانسته است. او خواسته بدین وسیلۀ دین انسانی و ملی خود را به پیشگاۀ مردم افغانستان ادا نماید. آشکار است که چنین نبرد مقدس هرچند روایت از پیروزی دارد و اما این پیروزی زود هنگام نیست. در این تردیدی نیست که هدف جنگ های متعارف به چنگ آوردن منابع، بازار مصرف و گسترش مراکز نفوذ و برتری جویی های اقتصادی و سیاسی و تسلیحاتی است؛ اما هدف جنگ های میهنی و مقدس که هدف اصلی آن رسیدن به آگاهی و آزادی و عدالت و در واقع کشیدن خط خونین به سوی شفق تاریخ است تا جادۀ نبرد برای رزم آوران دیگر هموار شود. راهیان این نبرد سربداران تاریخ اند که با نه گفتن به ستم و تحجر و برتری خواهی و انسان ستیزی و آموزش ستیزی و زن ستیزی خود را قربان واما راه مبارزه را برای دیگران هموار می سازند تا باشد که مردم افغانستان به ثبات و امنیت و مشروعیت ملی و بین المللی و سرانجام به استقلال سیاسی و اقتصادی نایل آیند و منافع ملی تعریف وارادۀ ملی و وحدت ملی به گونۀ درست تامین شود.
داوری ها بر این است که رهبران شورای نجات دست و پا بین دیگران اند و منتظر بودند تا دست آنان را بجنبانند یا اینکه منتظر شرایط بودند و کشته شدن الظواهری بوسیلۀ طیارۀ بدون سرنشین امریکایی در کابل فال نیک گرفتند و آن را نمونۀ خشم امریکا و سایر کشور ها برضد طالبان تعبیر کردند. آنان فکر کردند که بار دیگر زمان به کمک شان شتافته و دیگ سخاومت امریکا بار دیگر به جوش خواهد آمد. در هر حال گذشته ها گذشت و اکنون این رهبران و مردم افغانستان در یک نقطۀ بدون بازگشت قرار دارند و ناکامی ها و فساد و خودخواهی هاو و وابستگی ها و نامدیریتی های رهبران نجات و سایر رهبران جهادی و غیر جهادی بیرون از این حلقه افغانستان و مردم آن را در محلی زمینگیرو میخکوب کرده اند که در یک طرف اژدهای بیرحم و طرف دیگر پرتگاه قرار دارد و مبارزه برای نجات کشور دشوارتر شده است. حال دیده شود، رهبرانی که از چهل سال بدین سو از کلک افگار مردم افغانستان استفادۀ سؤ کردند و در برابر مبارزات حق طلبانه و رادمردی های آنان جفا های آشکاری نمودند. آنان چقدر از گذشته های بد خویش درس خوب گرفته اند و پس از این آن را چراغ راه و رهنمود خود قرار می دهند. مردم منتظر اند که این شورا چه گام هایی را برای نجات افغانستان بر می دارد و به آرزو های در خون تپیدۀ زنان و مردان افغانستان امیدی تازه ای می دهند و بر زخم های ناسور آنان مرحمی میگذارند و بر روح اشفته و مصیبت زدۀ مردم افغانستان صور شادی می دمند یا این که برعکس؛ این شورای واکنشی به زودی متلاشی می شود. هنوز شورای نجات نتوانسته به مردم افغانستان ثابت بسازد که هدف از ایجاد آن مقابله با طالبان است و یا اینکه به هدف مصالحه با طالبان ایجاد شده است. هنوز ارادۀ رهبران این شورا برای نجات مردم افغانستان می لنگد و از سخنان شماری رهبران آن فهمیده می شود که منتظر خوش آمد گویی و امتیاز گیری از طالبان اند و هوای مقابله با آنان را ندارند. یاهو
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.