مستشارنیا زندهگی عایشه را به سه دوره دستهبندی کرده است. این دستهبندی تنها برخاسته از خط زندهگی او نیست؛ بلکه دستهبندی موضوعی شعر او نیز است.
۱– دوران کودکی وجوانی
دوران آموزش شاعر است. در افغانستان، چه پیش از پیدایی آموزشهای مدرن و چه پس از آن، گونهای از آموزشهای سنتی در خانهها، مسجدها و مدرسهها وجود داشت که هنوز هم بهگونهای وجود دارد.
در آموزشهای سنتی پس از قرآن، فراگیری نوشتن و خواندن، آموزش چهارکتاب، پنجکتاب، بوستان و گلستان سعدی، دیوان خواجه حافظ شیرازی و حتا در بعضی از مدرسهها خواندن مثنوی معنوی، بخش مهم برنامه آموزشهای سنتی بود.
البته چنین امکاناتی برای دختران نسبت به پسران خیلیها اندک بود؛ برای آنکه دختران باید در خانهها چنین آموزشهایی فرا میگرفتند. یک رده اجتماعی زنان هم وجود داشت که چنان آموزگاران خانهگی، دختران خانوادهها را آموزش میدادند.
هر خانوادهای هم نمیتوانست زمینه آموزش دخترانشان را فراهم سازد. افزون بر این، سنتهای دستوپاگیر اجتماعی نیز همیشه دیواری بوده است در برابر آموزش دختران، حتا در برابر همان آموزش سنتی. همان سخن معروف یادم میآید که در یک جامعه طبقاتی، حتا دانش هم طبقاتی است؛ یعنی طبقهها و ردههای فرودست اجتماعی، از آموزش محروماند یا هم محروم ساخته میشوند.
وقتی جایگاه اجتماعی بانوشاعران پارسی دری، از رابعه بلخی، مهستی گنجوی، عایشه درانی، مخفی بدخشی، محجوب هروی، آمنه فدوی تا شاعران سده سیزدهم هجری را در نظر گیریم، دیده میشود که یا شاهدخت بودهاند یا امیرزاده یا هم وابسته به ردهها بلند اجتماعی.
عایشه درانی نیز از خانوادهای بود که جایگاه بلند اجتماعی داشت. چنین بود که دوران کودکی و نوجوانی خود را با آموزشهای مذهبی و ادبی سپری کرد و از همان دوران نوجوانی ذهنش به سوی شعر و شاعری کشیده شد و به سرایش شعر روی آورد.
۲– دوران میانسالی یادوران پختهگی
عایشه درانی، در این دوره ازدواج میکند. کودکانی به دنیا میآورد. آنگونه که گفتهاند، پنج دختر و یک پسر داشت. هنوز روشن نیست که شوهر چه نامی داشته و از چه خانوادهای بوده است. در شعرهایش هم بهروشنی از او سخن نگفته است.
با این حال او در این دوران گامهای بلندتر و استوارتری را به سوی آموزشها و موفقیتهای بیشتری برمیدارد.
۳– دوران سوختن وساختن
مرزی که دوران دوم و سوم زندهگی او را از هم جدا میسازد، همان رویداد تلخ کشته شدن فرزندش «فیض طلب» است. او در سال ۱۲۲۷ قمری در جنگ کشمیر کشته شد.
پس از مرگ تیمورشاه به سن چهلوششسالهگی در ۱۲۰۷ برابر با ۱۷۹۳ عیسایی، فرزندان او برای رسیدن به تاج و تخت به جان هم افتادند. همچنان در همین زمان است که کشمکشها در میان خانوادههای سدوزایی و محمدزایی بر سر قدرت، آغاز میشود که در نهایت محمدزاییها، سدوزاییها را از پادشاهی کنار میزنند. در چنین شرایطی است که فرزند او «فیض طلب» قربانی جاهطلبیهای آنان میشود.
این جنگ در دور پادشاهی دوم شاه محمود (۱۲۲۴- ۱۲۴۴ ق) رخ داده است. هدف آن بیرون کردن کشمیر از دست عطامحمد بامیزایی بوده است.
عایشه درانی در یکی از شعرهایش، به این ماجرا اینگونه اشاره دارد:
عزیزا! در ایام محمودشاه
وزیر بُد او را چه گویم دگر
فتح نام نمود عزم کشمیر چون
روان شد به جمعی ز شیران نر
یکی توپچی باشی آن شاه بود
که ثانی ورا نیست در بحر و بر
هژبر و شجاع فیض طلب نام او
ذویالفهم و ادراک و صاحب هنر
چو شد عرصهی رزم آراسته
شهادت پذیرفت آن نامور
بُدی خانهی سال او بیستوپنج
که چون برق کرد رَخش عمرش گذر
ز هجرت بُد الف و دوصد و بیستوهفت
بزد غوطه در موج خون بیخبر
(دیوان عایشه درانی، ص ۳۴۲-۳۴۳)
این شعر در وزن شاهنامه «فعولن فعولن فعولن فعول یا فَعَل» سروده شده است. انتخاب این وزن برای این موضوع، کار هشیارانهای است.
بربنیاد این شعر، باید لشکرکشی به رهبری وزیر فتح خان صورت گرفته باشد. وزیر فتح خان یکی از چهرههای شگفت تاریخ معاصر افغانستان است. قدرتی که او در دوران فرزندان تیمورشاه به هم زده بود، مایه حسادت پادشاهان و درباریان شده بود. در یکی از نوشتههای علیاحمد کهزاد آمده است که شهزاده کامران فرزند تیمورشاه ـ والی قندهار ـ خواهان حذف او بود. چنانکه در پیوند به جایگاه قدرت فتخ خان در نامهای به پدر نوشت:
مخالف تو یکی مور بُد ماری شد
بر آر از تن آن مور مارگشته دمار
مده زمانش از این بیش ای ز غفلت مست
که اژدها شود دریافت مهلتی این مار
معلوم میشود کامران کینه بزرگی از فتح محمد خان در دل داشت که منتظر پاسخ پدر نماند. وزیر را در هرات کور کرد و بعد روانه کابل شد و در راه غزنی در سعیدآباد به سال ۱۲۳۴ او را به گفته کهزاد بهگونه فجیع و شرمآوری کشت.
این رویداد خونین جنگهای قدرت و انتقامجوییها در میان خاندان سدوزایی و محمدزایی را چنان در افغانستان دامن زد که تا زمان امیر عبدالرحمان ادامه یافت. پس از آن نیز این جنگ قدرت بهگونه یک جنگ خاموش ادامه یافت.