این بحث بسیار تکراری شده است که می شنویم که هدف بعدی تروریسم، آسیای مرکزی است. زیاد روی این مسئله بحث می شود که آسیای میانه به شدت زیر تهدید از جانب تروریستان بین المللی ای است که بعداز به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، الهام تازه ی برای یورش به آن گرفته اند. اما دلایل و چند و چرای آن چندان بحث نمی شود. هیچ کس به خود زحمت نداده تا بگویید یا بنویسد که چرا آسیای مرکزی از نقطه نظر سیاسی، امنیتی، اقتصادی و ژئوکالچری برای امریکا، روسیه و چین مهم است؟ این جا می خواهم روی این مبحث را به طور جداگانه در یک نوشته دیگر تحت عنوان اینکه” چرا آسیای مرکزی برای روسیه، امریکا و چین مهم است؟”
بازکنم و اینکه چرا آسیای میانه برای تروریسم و هم برای امریکا که افغانستان را تحفه به تروریسم طالبانی و شرکای هم پیمان و تروریست شان، داد، مهم است بحث کنم. واقعا در این آسیای میانه چه چیزی موجود است که حتی یکی از دلایلی ایجاد حرکت طالبان به آن ربط داده می شود؟ رقابت میان کامپانی برایدیس برازیلی و یونیکال امریکایی، بحث مشهوری است که در یک مقطع خاص زمانی، به یک بحث مورد توجه همه مبدل شده بود. آیا بازهم، ماجرا عین چیز است؟ آیا اهمیت ژئوپولتیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچر این منطقه، به حدی مهم است که بتواند ژئو استراتیژی های قدرت های بزرگ را به سوی منازعه و کشمکش سوق دهد؟ آیا بازهم افغانستان بازنده خواهد بود؟ شرایط بازی جدید بزرگ کدام ها اند و چه عواقبی در پی خواهد داشت؟
قراریکه دیده می شود، وابستگی متقابل، نیاز روزافزون به نفت، موقعیت استراتیژیکی و ژئوپلیتیکی و مقابله با نفوذ غیر خودی ها که خواستار حضور و ایفای نقش در منطقه استند، منابع اصلی تنش در آسیای مرکزی، حساب می شوند. مجموع این عوامل را می توان بنیاد یک فضای تنش آلود میان سه قدرت ذکر شده، عنوان کرد. روسیه با تلاش متداوم در پی آن است تا نفوذ سنتی خود را در منطقه ای اسیای میانه حفظ کند و اجازه ندهد تا امریکا و چین جای پای برای خود در منطقه باز کنند. تلاش چین این است تا برای دستیابی به منابع طبیعی و چالش کشیدن هژمونی امریکا، کاری انجام دهد. زیرا تنگه مالگا در انحصار تقریبی امریکا قرار دارد و از لحاظ سیاسی و امنیتی، برای چین چالش است. امریکا تلاش می کند تا مسیر های تازه ی را برای دست یابی به اهداف خود در منطقه جستجو کند. سه خط موازی اهداف از لحاظ ماهیت و متضاد از لحاظ جوانب، آسیای میانه را دست خوش آبستن تحولات تازه ی کرده است.
حال سئوال این است که چه کسانی در این بازی برنده خواهند شد؟ سنجش این مسئله به میزان امکانات، تلاش ها و سیاست های هرسه بازیگر تعلق دارد. برای چین و روسیه نزدیکی جغرافیایی و نفوذ سنتی در پهلوی فرهنگ مشترک و زبان، امتیاز های نسبت به امریکا می دهد. مثلا روس ها نفوذ سنتی در منطقه داشته اند و تاریخ آسیای میانه با تاریخ روس ها گره خورده است. حضور نظامی در منطقه دارند و دارای پایگاه می باشند. زبان روسی و فرهنگ آن، هنوز هم کماکان در جایگاه ثابتی در منطقه است. چینایی ها قدرت بزرگ منطقه استند و با ابتکاراتی نظیر ایجاد تاسیسات و سرمایه گذاری ها، کنترول جو موجود را در اختیار دارند. امریکایی ها، با بازی نفوذ هژمونیک، بازی با کارت افراط گرایی و تروریسم، تلاش دارند تا دو راهکا متفاوت را همواره دنبال کنند: اول سیاست تطمیع و فشار که با کارت تروریسم و تهدید های برخاسته از آن محقق می شود. دوم سیاست مدارا که با ارائه مشوق های مالی و کمک های اقتصادی، امکان پذیر است. هر سه کشور مذکور، با درک نیات همدیگر، تلاش می کنند تا از همدیگر پیشی گرفته و شرایط را به نفع خود تغییر دهند. این تغییر شرایط در واقع، به معنای حضور هر کدام از این سه قدرت در منطقه ی آسیای مرکزی خواهد بود. در ضمن، دیدگاه های ژئوپلتیک کنونی هر سه کشور را بیشتر علاقمند به منابع نفتی و زیر زمینی می سازد؛ بخصوص چین و امریکا را که محتاج قطره چکانی نفتی برای ادامه تسلط خود بر جهان استند. زیرا دیدگاه های ژئوپلتیک کنونی تمهیداتی را برای استمرار سلطه ی کشور های بزرگ، در خصوص نفت و کنترول منابع آن دارد. این دیدگاه های ژئوپلتیک در واقع تحولی را تجربه کرده که بی پیشنه است. تغییر ساختار سیاسی جدید سیاست های جهانی از تعاملات محض سیاسی و نظامی به تمهیدات و تمایلات اقتصادی و فناوری، مبیین این حقیقیت است. محور اصلی دیپلماسی قدرت های بزرگ در سیاست های جهانی نیز، نه تنها مسائل سیاسی و نظامی نیست بل مفروضات و تمهیدات اقتصادی، مراودات تجاری و نیاز های نفتی، از ارکان اصلی آن حساب می شوند. از این رو مناطق اروآسیا که دارای منابع غنی نفت است و کنترول استثنایی بر مسیر های ارتباطی شرق و غرب دارد، از کانون های اصلی منازعات فعلی جهانی بنا بر اهمیت آن است. به همین دلیل، متعاقب فروپاشی اتحاد شوروی سابق، رقابت و کشمکش میان قدرت های بزرگ منطقه ای و جهانی، عرصه “بازی بزرگ جدید” را در این منطقه تنگ تر کرده است. بازی گران این رقابت خون بار، امریکا، روسیه و چین است که ممکن است برای دهه ها درگیر این رقابت نا برابر باشند و هرکدام به اندازه توانشان در جهت حفظ و گسترش هژمونی خود، تلاش خواهند کرد و از هربرگ برنده ی سود خواهند برد.
در خصوص اهداف سه کشور چین، روسیه و امریکا در قبال این بازی گفتیم. به همین ترتیب دولت های آسیای مرکزی هم اضلاع ضعیف این بازی استند و تلاش میکنند تا وزنه تعادل را در مقابل روسیه، چین و امریکا کماکان حفظ کنند. مثلا دولت های آسیای مرکزی با استقبال از طرح های اقتصادی چین و استفاده از آن، در تلاش حفظ وزنه تعادل در برابر روسیه استند. از سوی دیگر، با دست فشردن روسیه، در تلاش اند تا حساسیت بیشتر امریکا و چین را در خصوص تشدید رقابت های اقتصادی که به نفع کل منطقه است، بر انگیزند. چین واکنش مثبت نشان میدهد و راه مسالمت آمیز را برای ادامه این رقابت انتخاب کرده است. اما امریکا از برگ تروریسم و گروه های تروریستی، استفاده پرهزینه می کند و تلاش دارد تا با تعقیب دو ضلع از سیاست خود” فشار و مدارا” استفاده کند و جای پای خود را در منطقه داشته باشند. این جا است که “نظریه ی بازی ها” مارا کمک می کند تا بهتر بفهمیم که اصل موضوع از چه قرار است و قرار است در آینده چه بلای بر سرنوشت منطقه حاکم شود. نظریه بازی ها با ارائه مدلی از “دوراهی زندانیان-Prisoner dilemma ” برای تحلیل این چنین موقعیت ها موثر و کار ساز است. دوراهی زندانی یک مسئلهٔ پایهای و پرکاربرد و یک بازی باصطلاح «مجموع _ غیرصفر» در نظریه بازیها بهشمار میآید و نشان میدهد که چطور دو نفر در همکاری برای این که خود به سود بیشتری برسند به خودشان ضرر وارد میکنند. یک مثال کلاسیک که از دوراهی زندانی بیان میشود، به شرح زیر است: دو مظنون توسط پلیس دستگیر شدهاند پلیس باید شواهد کافی برای محکومیت مظنونین جمعآوری کند و برای این کار به صورت جداگانه از مظنونین باز جویی میکند. اگر یکی از مظنونین علیه دیگری شهادت دهد و مظنون دیگر سکوت را ترجیح دهد (زندانیای که سکوت را ترجیح داده باصطلاح میگوییم -با شریک خود- «همکاری» کردهاست)، در این حالت مظنون اول آزاد و دیگری به یک سال حبس محکوم میشود. اگر هر دو سکوت را انتخاب کنند هر دو زندانی تنها برای یک ماه حبس خواهند کشید. و اما اگر هر دو علیه دیگری شهادت دهند باید به مدت سه ماه هر زندانی حبس بکشد. درنتیجه هر زندانی باید بین خیانت و سکوت یکی را انتخاب کند؛ ولی هیچکدام از آنها نمیداند که دیگری کدام راه را انتخاب خواهد کرد. حال هر سه کشور با عدم وضاحت بیشتر در خصوص سیاست های همدیگر مواجه استند. این وضعیت باعث می شود تا سو تفاهم بوجود آمده شرایط را به سوی بحران سوق دهد. برعلاوه، هر سه بازیگر برای حفظ و یا تغییر موقعیت خود ابزار های در اختیار دارند. تا اینجا به گونه فشرده در رابطه به اهمیت، نوع بازی و تعدد بازی گران در آسیای میانه پرداختیم. لازم است تا از نقش افغانستان منحیث تخته خیز امریکا بواسطه گروه های تروریستی نیز، یاداشت های داشته باشیم.
بخش دیگری از بحث ما این است که افغانستان چگونه داخل این بازی شد. از قدیم الایام، چه در زمان رقابت میان روسیه تزاری و انگلیس ها که افغانستان را منطقه حایل قبول کرده بودند و چه در زمان جنگ سرد که اتحاد شوروی و امریکا، این بازی را ادامه دادند و چه بعداز فروپاشی اتحاد شوروی که این منطقه یک بار دیگر، دستخوش رقابت های جدید میان سه ضلع از قدرت های جهانی شد، افغانستان جز این بازی بوده است. البته زمانیکه از جز صحبت می کنیم در واقع هدف ما وسیله ی برای انجام این بازی است؛ نه اینکه این کشور نقش موثر در تعیین ان داشته باشد. طالبان در حال واگذاری کنترل مناطق شمالی افغانستان به ساختار خیالی و توهم ذهنی بنام داعش است. حضور داعش همچنین با انتشار ویدئوهای، در هاله ی از ابهام باقی می ماند. فضای امنیتی رو به وخامت در شمال افغانستان، خبر بدی برای مناطق مرزی آسیای مرکزی است. طالبان از زمان به قدرت رسیدن، به طور مکرر به دولتهای این منطقه (قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان) تضمین داده است که اجازه نخواهد داد از خاک افغانستان برای حمله به همسایگان این کشور استفاده شود. این تفاهم با طالبان، امیدهایی را برای ایجاد ثبات در دوران آشفته پسا خروج ایجاد کرده بود، اما کم کم واضح می شود که طالبان صلاحیت تصمیم گیری در این خصوص و واکنش جدی در هم پیمانان تروریست خارجی خود را ندارند. طوریکه معلوم می شود، وضعیت بحرانی موجود، نتیجه یک مدیریت بحران است که زمینه را برای آشوب های بعدی بدی مساعد می سازد. داعش نمی تواند بدون حضور ذهنی، در موجودیت طالبان، حضور واقعی پیدا کند. داعش یک خیال پردازی به سبک هالیودی است که هر روز با تغییر قیافه برای اهداف راهبردی تری استفاده می شود. این حرکت هالیودی، در واقع، یک حرکت هماهنگ شده برای استفاده ابزاری از کارت تروریسم بر علیه امنیت کل منطقه است. هدف نهایی به چالش کشیدن روسیه و چین است تا از یک طرف کل منطقه در آشوب امنیتی غرق شود و از طرف دیگر، زمینه برای حضور یابی استراتیژیک و امنیتی امریکا و متحدانش در منطقه، مساعد شود. با یک کارت بازی که همان تروریسم و افراط گرایی است، امریکا تلاش می کند تا هم رقیبان خود را سرزنش کند و از عدم تحرکات بیشتر در حوزه سیاست های جهانی از طرف آنها اطمینان حاصل کند و هم تلاش می کند سیاست و اقتصاد را در یک پله ترازو گذاشته و تحول عمیق از ژئوپولیتیک به ژئو اکونومیک را به دنیا نشان دهد. تحولی که می تواند یک تمام دنیای لیبرال را نابود کند و یاهم پیروز میدان سازد. بازنده اصلی دولت های ناتوان و محتاج منطقه است که اگر در پله ی منافع قدرت های بزرگ قرار نگیرند، نابود می شوند و در آتش تروریسم بین المللی می سوزند. کارت بازی، طالبان، گروه های تروریستی چند ملیتی و چتر کلان از تروریسم بین المللی زیر عنوان داعش خواهد بود. واقعا که این نوع بازی خیلی ها خطرناک، پرهزینه و درد سر ساز خواهد بود. نتیجه آن چه است، بلای درازمدت خواهد بود و قربانی بی گناه های بیخبر از نیرنگ های قدرت های بزرگ و شروری که تنها منافع خود شان ارجحیت دارد و بس.