افغانستان در قوس و قزح رخداد های واقعی یا دستوری
حالا که یک سال و چهارنیم ماه از حکومت طالبان سپری می شود؛ در این مدت هیچ کشوری امارت طالبان را به رسمیت نشناخته و اما در این مدت بررغم سیاست های تروریست پرورانه و خشونت آفرینی های طالبان در داخل افغانستان و بویژه صدور فرمان های پیهم برای وضع محدودیت بر زنان، تعامل جهان با طالبان ادامه یافته است.
طالبان در این مدت توانسته اند تا از کمک های هفته وار چهل میلیون دالری آمریکا برای بقای حکومت خود سود ببرند؛ اما طالبان در این روزها توسن خشونت آفرینی و ستمروایی بر مردم افغانستان و بویژه بر زنان مظلوم این کشور را تا آخرین توان مهمیز کرده اند. از وضعیت طوری تلقی می شود که دست حادثه سازان تاریخ در پشت این حوادث یدک می کشد. آنانی که دیروز با حادثه آفرینی های منظم و سازمان یافته طالبان را بدون هرگونه مقاومت وارد ارگ نمودند و همان نیرو ها اکنون هم دست به کار شده و عرادۀ تذویر خویش را به گردش تازه درآورده اند تا وضعیت را تغییر بدهند. این موضوع گمانه زنی هایی را برمی انگیزد که افغانستان در آستانۀ یک تحول جدید قرار گرفته است؛ اگر چنین حدثی بجا باشد. این پرسش مطرح می شود که اوضاع به کدام جهت سمت و سو پیدا می کند.
در این تردیدی نیست که افغانستان پس از واگذاری به طالبان؛ نه تنها در رسانه ها؛ بلکه به گونۀ واقعی و حتا بیشتر از آن بحیث یک کشور بحران زده در جهان مطرح بوده است که فقر و بیکاری و خشونت در عرصه های گوناگون بویژه برضد زنان در آن بیداد می کند و حوادث این کشور در بیشتر موارد در صدر اخبار رسانه های جهان قرار داشته است. در این میان باور ها بر این بوده است که طالبان یک پروژه است و نه پروسه ای برای حکومت داری در افغانستان؛ البته بدین معنا که طالبان به کمک پاکستان در موجی از سکوت امریکا و در تبانی با این کشور در افغانستان به قدرت رسانده شده اند تا پاکستان به عمق استراتیژی یا دارایی های استراتیژیک خود و آمریکا هم به اهداف راهبردی و جیواستراتیژیک جیوپولیتیک خود برضد برتری های اقتصادی چین و تسلیحاتی روسیه نایل آیند. این گمانه زنی ها زمانی بیشتر تقویت شد که پس از دیدار وثیق رئیس استخبارات طالبان با معاون سی آی ای در دوحه، سفربری تمامی گروههای تروریستی شامل القاعده، حزب های اسلامی ازبکستان و تاجکستان و ایغورهای ترکستان شرقی به شمال افغانستان آغاز شد و این گروهها در ولایت های بغلان و کندز جابجا شدند. این موضوع نگرانی های روسیه و چین و ایران را برانگیخته است. این موضوع در کنار ارسال پول های هفته وار چهل میلیون دالری، وعده و وعید های پاکستان و طالبان را برای کشور های یادشده زیر پرسش برده است. چنانکه مقام های روسیه در نشست کشور های شانگهای به گونۀ آشکارا نگرانی خود را از خطر صدور تروریسم از افغانستان ابراز کردند.
در میان این همه زد و بند های آمیخته با تحولات در افغانستان، اکنون که بیش ازیک سال ازحکومت طالبان سپری شده؛ اوضاع در افغانستان به سمت و سویی دیگری به پيش می رود که از آن به عنوان فرنگشتاین طالبانی می توان، نام برد. طالبان بررغم وعدههای مکرر شان قادر به مهار گروههای تروریستی در افغانستان نیستند. این وضعیت نگرانی های جدی کشور های منطقه و جهان را در مورد افغانستان به بار آورده است. در ظاهر این نگرانی ها پس از آن شدت یافت که طالبان پس از سلب حق کار زنان، دامن زدن اختلاف های قومی و زبانی، کشتار های مرموز، در این اواخر دروازههای مکتب ها و دانشگاهها را بر روی دختران افغانستان بستند و کار کردن زنان را در کنار یک سلسله وضع مقررات سخت گیرانۀ دیگر در موسسه های خارجی هم ممنوع اعلان کردند. طالبان در حالی دست به چنین اقدام ها زده اند که رسانه ها از اختلاف درونی گروۀ طالبان و جناح بندی های آنان سخن می گويند. پیش از این هم معلوم بود که طالبان متشکل از دسته هایی از جنگجویان پراگنده اند که تحت رهبری حلقه هایی از مافیای مواد مخدر، مافیا های سیاسی و اقتصادی، قاچاقبران اسلحه، ملا های سنتی و وابسته به شبکه های استخباراتی به گفتۀ بی نظیر بوتو، بوسیلۀ آی اس آی بوجود آمدند. حضور شبکۀ قدرتمند حقانی به مثابۀ بازوی ارتش پاکستان و ستون فقرات این گروه گواۀ آشکار بر دسته های طالبان در کنار جناح های قندهاری و هلمندی و ننگرهاری در کل وابسته به یک قوم اند که در ظاهر تحت رهبری ملاهبت الله یکجا شده اند. خوش بختانه که این گزینۀ قومی حالا به اژدهایی بدل شده است که قصد بلعیدن سازنده گان خود را دارند. طالبان پاکستان با اعلام یک ادارۀ مستقل درصوبۀ خیبر پشتون سنگ یاس را بر سینۀ جنرالان پنجابی کوبیدند. جنرالان پاکستان با استفاده از رویکرد های سیاسی بریتانیا ترجیح دادند که اهداف شان را از طریق یک گروۀ قومی خاص در افغانستان پیاده نمایند. البته با این درک که تودههای عوام عقب نظریه های علمی نمی روند و اما به دنبال یک سیاستگر و ملک زود می روند و از این رو به دنبال گزینش آدم های بی دانش و بی همه چیزی چون، ملاعمر و ملامنصور و ملاهبت الله رفتند تا به گفتۀ معروف هم لعل بدست آید و هم یار نرنجد؛ اما از خطر های احتمالی آن غافل بودند و حالا دامنگیر خود شان شده است. اکنون عمق استراتیژیک پاکستان به توهم فکری نظامیان این کشور تبدیل شده، توهمی که هژمونی نظامیان پنجابی در افغانستان را به یاس بدل کرده است.
منطقی این بود که طراحان عمق استراتیژی پاکستان نباید این خطای تاریخی را نادیده می گرفتند که تکیه به یک قوم و قهرمان سازی آن حلال دشواری های گوناگون کنونی در جهان و بویژه در افغانستان نیست؛ بلکه این بلایی است که این کشور دارای اقوام گوناگون را به تباهی و نابودی کشانده و حالا دامن پاکستان را فراگرفته است. نه تنها رویا های جنرالان پاکستان مبنی بر تبدیل شدن شمال افغانستان به وزیرستان شمالی را به چالش کشیده؛ بلکه امارت طالبان با زیر مجموعه های دهها گروهای خطرناک تروریستی آن اکنون به جهنم زنان و مردان و بهشت تروریستان جهان بدل شده است.
در این تردیدی نیست که رابطۀ طالبان با پاکستان را جنرالان آی اس آی رقم می زند و اینان اند که امروز در تاراج ذغال سنگ و تالک و لیتیوم و سایر معادن افغانستان دست باز دارند و این کشور را بدتر از آمریکا اشغال و چپاول می کنند. بنیاد این تاراج را نصرالله بابر و سلطان تارر مشهور به کرنیل امام، پدر جهادی های افغانستان نهاده است. چنانکه تارر می گوید، هدف جهاد در برابر شوروی عقب نگهداشتن افغانستان از نظر سیاسی و اقتصادی بود. وی در گفت و گو با تلویزیون جیو گفت، افغانستان را به برکت کرزی شناخته است و اما افزود که کرزی از آغاز به دلیل ارتباط اش با سیا مورد سؤ نظر آی اس آی قرار داشت. وی در زمان سفارت خود در هرات در دور نخست طالبان گفت، هدف او کشیدن راه به کشور های آسیای میانه است.
هرچند دشوار است تا پذیرفت، جنرالان تروریست پرور پاکستان به این باور رسیده باشند که بازی کردن با کارت تروریزم زیر پوشش قوم و زبان و گروه خطری است که نه تنها افغانستان و هویت انسانی و ملی آن؛ بلکه جهان را از بین می برد؛ اما بعید نیست که افکار ملی مردم پاکستان، منافع ملی و منافع کشور های متحد استراتیژیک این کشور با توجه به تهدید طالبان پاکستان یا پی تی تی و سایر و تهدید ها از سوی گروههای تروریستی در تغییر تصمیم نظامیان اسلام آباد تاثیر گذار باشد. حال گمانه زنی هایی وجود دارد که جهان اوضاع افغانستان را در آستانۀ فروپاشی کامل می بینند و این نابودی را خطری برای خود تلقی می کنند.گمانه زنی هایی وجود دارد که پس از آخرین حملۀ ،طالبان بر زنان از جمله بستن دانشگاهها بروی دختران و مانع شدن کار زنان در اداره های قضایی و موسسه های خارجی در افغانستان؛ کشور های منطقه و جهان در صدد جایگزینی طالبان اند. هرچند نمی توان به چنین چرخشی چندان باورمند بود و اما قوس و قزح حوادث گواه بر تحولی است که نمی توان از چگونگی آن بیشتر سخن گفت.
در همین حال این پرسش بی پاسخ مانده که آیا پیشامد های در حال انفجار کنونی در افغانستان دست ساختۀ طالبان است و یا اینکه دستی دیگر است و آن را یدک می کشد؛ یعنی دست آنانی که به بهای بازی با سرنوشت مردم افغانستان طالبان را آزمودند و حالا دریافته اند که هرگونه بازی با دم اژدها اشتباهی جبران ناپذیر است. هرگاه گزینۀ نخست درست باشد، در این صورت طالبان پا های شان را از گلیم شبکه های حامی شان پیشتر دراز کرده و با پشت پای زدن به همه نگرانی ها و تشویش ها و خواست های آنان و جامعۀ جهانی خود را برندۀ بازی حساب میکنند. در این حال تصمیم هایی را که اتخاذ کرده اند؛ تصامیم خود شان است. طالبان شاید با توجه به رابطه ها و وابستگی شان با شبکه های استخباراتی کشور های منطقه و جهان تهدید ها و نگرانی های جامعۀ جهانی را دست گم گرفته اند و رابطۀ جهان و موسسه های بین المللي را نسبت بهخود الزامی تلقی می کنند. بنابراین بدین باور شده اند که در برابر تصمیم های طالبان هیچ برگی تکان نمی خورد و تهدید های کنونی راهیاهوی تبلیغاتی بیش تلقی نمی کنند.
تصمیم کشور های جهان برضد طالبان زمانی واقعی خواهد بود که آنان با کمک سازمان ملل دست به اقدام های جدی و واقعی برضد طالبان بزنند و شاهرگ های حیاتی امارت طالبان را قطع کنند و برج و باروی امارت تروریستی طالبان را فرو ریزند؛ البته با توجه به اینکه اشد تلاش صورت بگیرد تا به مردم عام افغانستان صدمه وارد نشود. سازمان ملل تجارب خوبی در مورد افغانستان دارد و در همکاری با کشور های منطقه و جهان می تواند، برای ایجاد یکگفتمان ملی مردم افغانستان را کمک کند.
در صورتی که گزینۀ دوم درست باشد. در این صورت براندازی طالبان ساده تر است و حوادث جاری دست ساخت کشور های منطقه و جهان است. در این صورت در پشت رخداد های افغانستان دست خارجی ها بوده و آنانی که طالبان را یک شبه به ارگ رساند و پس توانایی این را هم دارند که یک شبه کار طالبان را تمام کنند.
ممکن هم است که در پشت فربه ساختن رویدادها دسیسه آی سازمان یافته برضد مردم افغانستان و بقای طالبان نهفته باشد. بسته شدن دروازههای مکتب ها و حالا هم دروازههای دانشگاهها بر روی دختران افغانستان یک توطیۀ ابریشمین استخباراتی برضد مردم افغانستان و بردن این کشور به عصر حجر باشد. زیرا این تصمیم طالبان ضد اسلام و ضد شریعت و ضد فرهنگ و سنت افغانستان است و جایگاۀ دینی ندارد. در همین حال هیاهوی تبلیغاتی و تهدید های کشور ها برضد طالبان هم دستوری و حادثه آفرینی باشد تا مردم را برای وقوع حادثۀ جدید امیدوار و از انرجی پرشور و تحرک عملی آنان بکاهند. هرچه باشد، گراف تحول حکومت طالبان سیر نزولی و افغانستان را در آستانۀ یک تحول نشان میدهد؛ اما چگونگی آن را نمی توان پیش بینی کرد. اینقدر می توان گفت که در عقب این تحول عوامل داخلی و خارجی دخیل اند. در ظاهر تعامل سیاسی حکومت طالبان با کشور های جهان به نقطۀ صفری خود نزدیک می شود و شدت انزوای سیاسی طالبان در حال بالا گرفتن است. در همین حال به دلیل واگذاری مقام های حکومتی به افراد قبایل و وضع محدودیت های سختگیرانه بر زنان اختلاف میان ملاهبت الله و قندهاری ها و هلمندی ها بالا گرفته و به نقطۀ اصطکاک رسیده است که بیانگر انفجاری در درون طالبان است. این رخداد ها حکایت از تحولات درونی و بیرونی طالبان برای پایانی پروژه طالبانی دارد. احتمال دارد که هر دو تحول همزمان صورت بگیرد. از یک طرف در رهبری طالبان تغییری رونما شود و یا به چند جناح تجزیه شوند و از طرف ديگر تغییر رهبری زمینه را برای جایگزینی و حکومت گذار یا همه شمول در افغانستان فراهم کند. احمال دارد که در دقیقۀ نود حوادث غی مترقبه ای بوقوع بپیوندد که اکنون غیر قابل پیش بینی است. یاهو