ز درد و سوز و سودایت پریشان میشوم میهن
اگر شادت ببینم شاد و خندان میشوم میهن
اگر روزی رسم در آستانت ای مرادی من
چنین درمانده ات بینم پژمان میشوم میهن
به این حالت که خصم آورده امروزت پریشانم
ز دل آه میکشم از دیده گریان میشوم میهن
چو مرغی بی پرو بالی به دام دست صیادی
رها زین دام گر گردی غزل خوان میشوم میهن
اگر بینم بهارانت شگفته گل به دامانت
شگوفد باغ طبع من گلستان میشوم میهن
به غربت از فراقت خانه ای درد است اعضایم
اگر سوی تو آیم زود درمان میشوم میهن
محمد اسحاق ثنا
ونکوور کانادا
۱۲/۲/۲۰۲۳