مبارزه با تروریسم سناریوی مبهم و رازآلود
در این تردیدی نیست که تروريسم و گروههای تروریستی بویژه در چندین دهۀ اخیر هزاران انسان بیگناه و آرمان های خونین آنان را به قربانی گرفته اند؛ اما صدها دریغ و درد که مردم افغانستان نه تنها از چندین دهه بدین سو قربانی گروههای تروریستی و حاميان دولتی آنان هستند؛ بلکه بدتر از آن قربانی بازی های مبهم و رازآلود مبارزه با تروریسم شده اند. زمانی که کابل پس از بیست سال جنگ امریکا در برابر تروریستان طالبان، در یک بازی مرموز و سازش های پیچ در پیچ به گروۀ تروریستی طالبان، این گروۀ انسان دشمن و ضد آموزش و تمدن بشری تحویل داده شد. این پرسش در ذهن هرکس تداعی می شود که این سناریو پس از حملۀ آمریکا به افغانستان بعد از یازدهم سپتمبر سال ۲۰۰۱ زیر نام مبارزه با تروریسم رقم خورده بود.
به عبارت دیگر یازدهم سپتمبر بهانه ای بود، برای تنبیۀ طالبان و روپوش آن تشکیل فاسد ترین حکومت ها تحت رهبری فاسدترین و خاین ترین زمامداران قوم گرا و فاشیست مثل کرزی و غنی تا زمینۀ به قدرت رسیدن طالبان دوباره فراهم گردد و اهداف بسر نرسیدۀ قدرت های جهانخوار تحت حاکمیت طالبان در دور دوم بسر برسد. در این رابطه پرسش های زیادی وجود دارد که هنوز ناپاسخ مانده اند؛ اما امروز زخم های ناسور این بی پاسخی ها را مردم افغانستان بر پشت و پهلوی خود حمل می کنند و زیر سیطرۀ طالبان سیاه ترین دوران عصر حجر را در قرن بیست و یک با کوله باری از رنج های بی پایان پشت سر می گذارند.
هرچند پدیدۀ تروریسم در دو دهۀ اخیر قرن بیستم میلادی به گونۀ جدی فراگير شد؛ اما در فاصلۀ سال های ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۲ در حدود ۸۰۰ اقدام تروريستی در جهان انجام شده و نرخ سالانۀ وقوع اقدام های تروریستی بين ۶۰۰ تا ۵۸۰ در نوسان بوده است. این اقدام ها بیشتر در آمریکا و و کشور های اروپای غربی متمرکز بوده است. گزارش هایی وجود دارد که از زمان حمله به سـفارت امریکا در بيروت در اپريل سال 1983 ، در حدود 188 حمله تروريستی البته انتحـاری جداگانـه در سراسر جهان، در لبنا ن، اسرائيل، سریلانكا، هند، پاكستان، افغانستان، يمن، تركيه، روسـيه و امریکا اتفاق افتاده است . افزون بر ايـن، خطـر اسـتفاده از تـسليحات مرگبار جديد مثل بمب اتمی، تسليحات شيميايي، بيولوژيكي و … بشر را به وحـشت انداختـه است.
دلیل فراگیری تروريسم، بدست آوردن نتایج مطلوب بوسیلۀ تروریستان و بدست آوردن امتیاز از دولت ها خوانده شده است. چنانکه نيروهای آمريكا و فرانسه در نتيجه فشار تروريست ها در سال۱۹۸۳ لبنـان را ترك كردند و حكومت سریلانكا در اثر فشار تروريست هـا مجبـور بـه اعطـای اسـتقلال بـه تاميلها و تشكيل يك دولـت مـستقل توسـط تاميـل هـا گرديـد و در آخرین مورد، امریکا در افغانستان تسلیم ارادۀ تروریستان شد و در نتیجۀ اقدام های تروریستی طالبان این کشور را به تروریستان طالب تحویل داد. البته این به معنای برائت بخشیدن غنی و اطرافیانش نیست؛ بلکه کرزی و غنی بخشی از این پروژه بودند که خرد و وجدان های شان قربانی بازی های تروریستی کردند. شگفت آور این است که تروريسم هنوز تعريف مشخص نشده است و هر کشوری بربنیاد منافع سیاسی و ملی خود از تن تعريف جداگانه ارایه می کنند. در این میان آنچه مسلم است، اینکه در زنجیرۀ گفتمان ها هنوز «گفتمـان تروريسم» مطرح نشده است تا نوع فعاليت های تروريستی به گونۀ درست نشانه شناسی شوند و قدرت های خشونت آفرین و معنای شورشگری بصورت واقعی تیوریزه شوند. این در حالی است که پديـده هـای سياسی ديگر مثل انقلاب ها، جنگ ها، كودتا ها و … با وجود اختلاف ها مورد بحث و تحليل علمی قرار گرفته تا حدودی تیوريزه شده اند. با تاسف که چنین اتفاقی در عرصۀ پدیدۀ تروریسم واقع نشده است و تنها به پدیدۀ تروریسم به کاربرد وحشت افگنی بسنده شده است.
در حالیکه تنها در فضای گفتمانی تروريسم است كـه سرنوشـت بحـران هـايی چون؛ مشروعيت سياسي، هويت ملـی و دانـش عملـی، و اختلافـات بـر سـر مـسایل جیوپليتيـك و جغرافيای سياسی كشورها كه متاثر از شكل گيری تروريسم دولتی و بين المللی است، کلید می خورد اقدام های ضد تروریستی و بحران آفرینی های بين المللی نمی تواند، گره گشای گفتمان تروريستي باشد؛ زیرا در گفتمان تروريستی، نبرد خاموشی میان پیشقراولان قدرتهای بزرگ بلندپرواز و پسقراولان ـ بـراي بازنويـسی مرزهـای مـشروعيت در روابط بين الملل در جريان است. با تاسف که بهای این جنگ را مردمان مظلوم افغانستان، عراق، سوریه، یمن، لبنان و فلسطین و … می پردازند.
بازی های مرموز سیاسی زیر نام تروريسم و مبارزه با تروریسم، نیاز به رویکرد جدید را برای فهم و تحليل تروريسم بیشتر گردانیده است. بویژه اینکه اکنون عصر پدیدههایی چون؛ انقلاب ها در درون مرزهای های جغرافیایی و جنگ ها در سطح دو واحد سیاسی ملی و مستقل، بویژه با ظهور تسليحات هسته ای منتفی شده است. در سایه و روشن چنین فضا عرادۀ تروريسم بیشتر به گردش آمده و از همه مهمتر رویکرد های مبهم مبارزه با تروریسم جهان را با چالش های جدید روبرو کرده است. بنابراین تحولات تاریخی در موجی از بازی های سیاسی و نظامی زیر نام مبارزه با تروريسم نیاز هرچه بیشتر را برای رهیافت های تحلیلی در مورد تروريسم افزونتر گردانیده و تحلیل های گذشته در رابطه به تروریسم را ناکارآمد به اثبات رسانده است.
این به معنای آن نیست که هر اقدام تروريستی هدفمندانه نیست، بلکه هر اقدام تروريستی از یک منطق عقلانی پیروی می کند. پس برای پیشگیری از اقدام های تروریستی باید قصد و هدف آن را درک کرد و بعد با اتخاذ استراتیژی های خاص به دفع آن پرداخت. در این تردیدی نیست که تروريسم در اصل پدیدۀ سیاسی و هدف آن ایجاد رعب و وحشت در میان مردم است که با پدیدههای انقلاب، شورش، کودتا و جنگ های چریکی متفاوت است. هرچند هنوز تروريسم تعريف نشده و اما تروريسم هميشه با خشونت همراه بوده است. وزارت دفاع آمریکا تروريسم را چنین تعریف کرده است «: كاربرد غيرقانوني يا تهديد به كاربرد زور يا خشونت بر ضـد افـراد يـا امـوال بـرای مجبور يا مرعوب ساختن حكومت ها يا جوامع كه اغلب به قصد دستيابی بـه اهـداف سياسـی، مذهبي يا ايدئولوژيك صورت ميگيرد . » دانشنامه های دیگری هم از تروريسم تعريف ارایه داده اند که باهم بیشتر شباهت دارند و در تعريف های یادشده تروريسم يك پديدۀ سياسی؛ همراه با خشونت؛ داراي عقلانيت سودمحور و يـك پديدۀ معنادار و حامل پيام ذکر شده است که سه مانع عمدۀ فکری و ساختاری چون؛ معرفـت شـناختی، ايدئولوژيك و هستی شناختی برسر راۀ آن قرار دارد.
این تعريف ها بیشتر دولتی و کار شناسانه است. در این میان آنچه به آن پرداخته نشده، بازی های سیاسی تروریستی است که زیر نام مبارزه با تروریسم انجام شده است. هرگاه جنگ ها و لشکرکشی ها در افغانستان، عراق، سوریه و کشور های دیگر در دهه های اخیر زیر نام مبارزه با تروریسم مورد تحليل و ارزیابی قرار بگیرند؛ واقعیت های ملموسی به مشاهده می رسند که آسیب پذیری آنها خطرناک تر و وحشت بارتر از دهشت تروريسم بوده است.
چنانکه جهانیان شاهد اند که چگونه ولایت ها و شهر های بزرگ عراق مثل نینوا، کرکوک، صلاح الدین و دیاله بویژه شهر موصل در جنوری سال ۲۰۱۴ یک باره بدست داعش سقوط کردند. در حملۀ موصل چهار لشکر ارتش عراق از هم فروپاشید و صدها موتر زرهی و سلاح پیشرفتۀ آمریکایی بدست داعش افتاد. درست شبیۀ رخداد غم انگیز افغانستان که در یک روز همه چیز وارونه اتفاق افتاد و سرنوشت یک ملت و یک کشور به گونۀ بیرحمانه ای به بازی گرفته شد.
هرچند مقام های نظامی و مسؤولان عراقی اعتراف کردند که چگونه گروه داعش از کمبود نیروهای ارتش و اختلاف میان افسران و رهبران سیاسی در عراق و ترس و وحشت حاکم بر موصل، استفاده کردند؛ اما نوری المالکی نخست وزیر پیشین عراق در پشت این سقوط دست امریکا را دخیل شمرد و ادعا کرد که مقام های آمریکایی به او گفتند که از حکومت او دفاع نمی کنند. در این میان اختلاف های مذهبی میان شیعه و سنی و آزار و اذیت سنیان بوسیلۀ شیعیان نیز در سقوط موصل نقش داشت که از ضعف زمامداران عراقی پرده بر می دارد.
این بازی در افغانستان به گونۀ افتضاح بارتر تکرار شد که سناریوی آن با وجود متفاوت ها شباهت هایی هم با یکدیگر می رسانند. رویکرد های امریکا در افغانستان از همان آغاز چندان از شفافیت برخوردار نبود. نخست اینکه طالبان و حزب اسلامی را از اشتراک در کنفرانس بن حذف کرد و هزاران جنگجوی طالب و فرماندهان ارشد آنان را در تبانی با جنرال مشرف از کندز بوسیلۀ طیارهها به کویته و پشاور منتقل کرد. این در واقع فرصتی در دست نظامیان پاکستان بود که در سال ۲۰۰۳ برابر به آغاز حملۀ آمریکا به عراق، طالبان را دوباره احیا نمود. آمریکا در حالی این طالب سازی دوباره را دست کم گرفت که مقام های کاخ سفید از نارضایتی جنرال مشرف نسبت به ساختار حکومت در کابل و دشمنی آشکار او با پنجشیری ها آگاهی داشتند. از سویی هم چگونه می توان باور کرد که کاخ سفید از بازی های پشت پردۀ مافیا های سیاسی و اسلحه و نفت در رابطه به احیای طالبان از سوی پاکستان بی خبر مانده باشد؛ زیرا کمپنی های بزرگ اسلحه سازی به مثابۀ گرداننده گان اصلی حکومت ها در غرب، حیات خود را در شعله ور سازی جنگ های ویرانگر تلقی می کنند.
اگر قبول کنیم که جنرالان پاکستانی توانستند تا مقام های آمریکایی را اغفال کنند و به گفتۀ ترامپ از امریکا احمق پولی بگیرند؛ اما مقام های آمریکایی با حمایت از فاسد ترین رئیسان جمهور و حکومت های فاسد چگونه می توانند، ادعای شفافیت در سیاست های خود در افغانستان نمایند. این برای مردم افغانستان غیرقابل باور است که مقام ها در کاخ سفید از زد و بند های پنهان و پیدای نظامیان و سیاسیون امریکا در افغانستان با مافیای مواد مخدر و اسلحه ناحبر بودند. اینان بودند که زمینۀ رشد و بقای طالبان را از طریق رشد و توسعۀ کشت و ترافیک و قاچاق مواد مخدر و دادن پول به طالبان بخاطر تامین امنیت کاروان های اکمالاتی خود فراهم کردند و میلیون ها دالر به جیب طالبان ریختند و ماشین جنگی آنان را تقویت کردند.
هرچند بازی امریکا با طالبان در سال های ۲۰۰۸ مبنی بر واگذاری هشت ولایت برای آنان آشکار شد؛ اما آگاهان از این موضوع به عنوان حسن نیت برای آشتی ملی یاد کردند. رویکرد های بعدی امریکا با کرزی و غنی سخنان مالکی نخست وزیر پیشین عراق را در خاطرهها تداعی می کند که سقوط ولایت های عراق بویژه شهر موصل در دست داعش را نتیجۀ اختلاف امریکا با خود عنوان کرد. اختلاف کرزی در پایان حکومت او با کاخ سفید سبب شد تا کرزی با آوردن غنی با تقلب گسترده سناریوی یلتسین و مدودف در روسیه را در افغانستان تکرار کند؛ اما غنی با وعده خلافی مانع عملی شدن آن شد. آمریکا با تایید تقلب غنی او را زیر چتر توافقنامۀ جان کری بحیث رئیس جمهور بر مردم افغانستان تحمیل کرد. این توافق در واقع مقدمۀ سقوط حکومت بدست طالبان بود. حکومت توافقی در واقع زمینه ساز افغانستان به جزایر قدرت و قوم در موجی از فساد و جنایت گسترده و در واقع توطیۀ آشکار برضد مردم افغانستان بود که زمینه را برای به قدرت رسیدن طالبان هموار کرد.
اختلاف و نارضایتی امریکا از غنی در جریان گفت و گو های دوحه به اوجش رسید. آمریکا این اختلاف را تمامیت خواهی غنی و بقای او در قدرت عنوان می کند و اما امضای معاهدۀ دوحه چه که توطیۀ دوحه با طالبان در غیاب حکومت و مردم افغانستان حکایت از بازی پشت پردۀ امریکا با تروریسم برضد مردم افغانستان دارد. البته با این ادعا که نباید امریکا مردم افغانستان را قربانی اختلاف خود با غنی میکرد و هرگاه به خواست مردم افغانستان ارج می گذاست، به رویکرد های خوبترین به غیر از تحویلی قدرت به طالبان متوسل می شد. بنابراین، این رویکرد آمریکا بیشتر این گمانه زنی ها را تقویت می کند که بیست سال جنگ امریکا زیر نام مبارزه با تروریسم سناریویی برای قربانی حکومت های پس از بن در پای طالبان بود. آمریکا پس از حادثۀ یازدهم سپتمبر تلاش کرد تا ملاعمر را وادار به تحویلی اسامه کند و اما در نتیجۀ دست بازی های نظامیان پاکستان، به نتیجه نرسید. مقام های کاخ سفید بخاطر فرونشاندن خشم مردم آمریکا ناگزیر بر حمله به طالبان شد تا فضای سیاسی امریکا و جهان را تحت تاثیر آن نگهدارد. حوادث بعدی و اوج گرفتن جنبش شورشگری در افغانستان در موجی از تلاشی های خانه بخانه و توهین و تحقیر مردم افغانستان بوسیلۀ سربازان امریکایی و این گفتۀ هالبروک که گفت:” در خانوادۀ هر پشتون یک تروریست است” از واقعیت هایی پرده برداشت که حاکی از فصل دامن زدن به شورشگری و تقویت صف های طالبان و حضور آیندۀ آنان در افغانستان بود و این رویا بالاخره در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ تحقق پیدا کرد.
با حاکمیت دوبارۀ طالبان در افغانستان و بازی های پشت پردۀ غرب بویژه امريکا با طالبان زیر چتر تعامل حقایق ناگفته ای آشکار شده که حاکی از بازی های پنهان غرب با طالبان و پدیدۀ تروریسم است. باور ها بر این است که حکومت طالبان در کابل بخشی از پروژه ای است که انگلیس و آمریکا به خواست نظامیان پاکستان در یک حکومت مطلق پشتون تبار و افراطی، رویا های جیوپولیتیک و جیواستراتیژیک خود را در وجود آن دنبال می کنند. این گمانه زنی ها با در گرفتن جنگ اوکراین و حمایت آمریکا از آن برضد روسیه بیشتر تقویت شد و طالبان بحیث گروۀ نیابتی حافظ منافع آمریکا در منطقه نگرانی های روسیه و چین و ایران را برانگیخت.
از گفته های بالا فهمیده می شود که طالبان پروژه ای اند، برای تحقق اهداف راهبردی کشور های منطقه و جهان؛ البته به بهای قربانی گرفتن مردم افغانستان. سر نخ این سناریو با تهاجم شوروی البته با ترغيب آمریکا و تشکیل گروههای جهادی در پشاور پیوند ناگسستنی دارد که با فیر برژینسکی به سوی افغانستان از بلندی های خیبر آغاز شد. درست زمانی که برژینسکی مشاور وقت کاخ سفید در کنار نظامیان تروریست پرور پاکستان گلوله ایرا از بلندی های خیبر با گفتن الله اکبر به سوی افغانستان رها کرد و بعد از آن کمک های نظامی و مالی آمریکا به گروههای مجاهدین سرازیر شد. بخشی از این کمک ها بوسیلۀ نظامیان پاکستان و قسمت دیگر آن هم صرف برآورده شدن عمق استراتیژی پاکستان برضد هند در افغانستان گردید. در نتیجۀ اشتباۀ رهبران حزب دموکراتیک خلق و گروهای مجاهدین، افغانستان در کام یک جنگ خطرناک نیابتی میان بلاک شرق و بلاک غرب فرو رفت. غرب پس از به پایان رسیدن مصرف گروههای جهادی و استفاده از ضعف و خودخواهی های قومی و گروهی رهبران جهادی؛ پس از دسترسی پاکستان به اسلحۀ اتومی و فروپاشی شوروی پروژۀ طالبان را آغاز کرد. متاسفانه بحران وکشیده گی افغانستان آنقدر پیچیده و دشوار و استخباراتی شد که خرد و عقلانیت رهبران جهادی را به چالش کشید ودرگیر مسایل شخصی و گروهی و قومی شدند که پای استدلال آنان را برای یک افغانستان آزاد و مستقل چوبین گردانید. بالاخره افغانستان در نماد حاکمیت طالبان در کام تروریسم فرو رفت.
پروژه ایکه در اثر نافهمی ملاعمر در دور نخست، قدرت دوام را از دست داد و اکنون با به قدرت رساندن دوباره مجال نفس کشیدن تازه را پیدا کرده است. مردم افغانستان در واقع از نیم قرن بدینسو قربانی جنگ نیابتی میان قدرت های بزرگ گردیده اند. دیروز آمریکایی ها انتقام شکست ویتنام را بوسیلۀ گروههای جهادی از شوروی پیشین گرفتند. روسیه در زمان حملۀ آمریکا به افغانستان توانست انتقام شکست شوروی را با فرار افتضاح بار امریکا از افغانستان، از این کشور بگیرد. حال امریکا و روسیه و متحدان استراتیژیک آنها در یک بازی تازه، بدون حضور فزیکی نیرو های نظامی شان مصروف جنگ استخباراتی و نیابتی در افغانستان اند. بدون تردید طالبان هم مانند گروههای جهادی قربانی جنگ های نیابتی قدرت ها به گونۀ دیگری خواهند شد.
هرگاه طالبان سر عقل نیایند و خود را درگیر جنگ های نیابتی قدرت های بزرگ بسازند. در این صورت در فصل دیگر قربانی گروۀ داعش خواهند گردید. حال بر طالبان است تا واقعی تر فکر کنند و برای یک افغانستان متحد و مستقل در چهار چوبۀ یک گفتمان ملی بیندیشند که تمامی مردم افغانستان و گروههای قومی و سیاسی خود را در آن ببینند. این در صورتی ممکن است که طالبان از مرز تمامیت خواهی ها و کوتاه اندیشی ها و تعصب های قومی و گروهی فاصله بگیرند و زمینه را برای یک دور انتقال برای تصویب قانون اساسی و تعیین نوعیت نظام مهیا سازند. در غیر این صورت با سرنوشت رهبران منفور جهادی روبرو خواهند شد و آنگاه ابراز ندامت ها دردی را دوا نخواهد کرد.
با تاسف که طالبان هنوز بر سر عقل نیامده اند و هنوز افغانستان در محراق تشنج در جهان قرار دارد. طالبان در ضمن این که بازی ها بر سر تروریسم و گروههای تروریستی را نادیده گرفته اند، اختلاف بین آنان در حال اوجگیری و انفجار است و حکایت از یک اصطکاک وبرخورد درونی میان آنان دارد. در همین حال رسانه های غربی بویژه امریکایی آتش این اختلاف را مانند روز های سقوط نجیب با ریختن نفت شعله ورتر می سازند. رسانه های غربی در آن روز با عنوان کردن گروههای افراطی و میانه و شیعی و سنی کابل غربی و شرقی تکرار حوادث لبنان را در افکار گروههای جهادی تلقین می کردند. امروز همان رسانه ها از طالبان تندرو و میانه رو یاد می کنند و رهبر یک جناح را ملاهبت الله و جناح دیگر را ملایعقوب معرفی می کنند. این در حالی است که حضور سراج الدین حقانی به مثابۀ بازوی نیرومند ضربتی طالبان و در ضمن بازوی ارتش پاکستان را دست کم گرفته اند. یاهو