نفرت پراگنی های قومی طالبان بخشی در این روز ها در رسانه های اجتماعی ویدویی دست به دست می شود که یک گروهی از طالبان با خواندن این شعر ” سپین رنگه بیرغ د پشتنو دی – یی په پنجشیر خیژوم زه پر وژو دی” در حال رژه رفتن در جاده های قندهار هستند و در موجی از شور و هلهله و احساسات این ترانه را می خوانند. این ترانۀ نفرت پراگنانه و ضد انسانی و ضد ملی طالبان واکنش های جدی را در پی داشت. شماری ها به شمول پشتون ها خشم و انزجار شان را برضد این عمل طالبان ابراز کردند و آن را توطیه برضد تمامیت ارضی و وحدت ملی افغانستان تلقی کردند. این ترانه خوانی در واقع از ماهیت اصلی طالبان پرده بر داشت و سیمای اصلی این گروه را عریان و مشت های آنان را باز کرد.
در این تردیدی وجود ندارد که از خواندن این شعر به گونۀ آشکارا بوی تبعیض و برتری قومی به مشام می رسد و اجرای آن بصورت گروهی دشمنی آشکار با تمامیت ارضی و استقلال سیاسی افغانستان است؛ اما اجرای گروهی این شعر در قندهار در مرکز قدرت طالبان سیمای واقعی گروه طالبان و رهبران آنان را بحیث عناصر قوم ستیز و عاملان نفاق و کینه توزی با اقوام دیگر هرچه بیشتر به نمایش گذاشت. سکوت رهبران طالبان در برابر این ترانه خوانی، بر این حقیقت مهر تایید گذاشت که این نفرت پراگنیپ خواست چند طالب نافهم و احساساتی را بر نمیتابد؛ بلکه از نیات واقعی رهبران طالبان پرده بر میدارد که برای بقای حاکمیت استبدادی و بدوی شان چه رویا های آشفته و خیال های واهی برای تشدید دشمنی های قومی دارند.
بیرق سفید طالبان چه از لحاظ تاریخی و چه از لحاظ فرهنگی و دینی نه تنها تعلق به پشتون ها که تعلق به افغانستان نیز ندارد؛ بلکه این بیرق به آی اس آی پاکستان تعلق دارد. این سازمان جهنمی رنگ و شعار آن را در سال 1993 تعیین کرد که 35 تن مزدور خود فروخته را کرنیل امام به ادارۀ آی اس آی معرفی نمود و بعد آی اس آی از دو گزینه ملاعمر را بحیث رهبر طالبان برگزید و کرزی را رد کرد. تلاش های بعدی کرزی هم در دور نخست حکومت آنان، برای دست یابی به کرسی سازمان ملل به نماینده گی از طالبان در اثر مخالفت پاکستان به نتیجه نرسید؛ اما کرزی بحیث حامی و لابی طالبان باقی ماند. آی اس آی در همان زمان اساسات مبارزۀ شیطانی طالبان را ترتیب و رنگ بیرق آنان را نیز انتخاب کرد. گفتۀ بینظیر بوتو با نشریۀ لوموند در سال ۲۰۰۱ مبنی بر اینکه تحریک طالبان بوسیلۀ پاکستان در همکاری نزدیک با امریکا و عربستان سعودی در سال 1993ساخته شد؛ سند انکار ناپذیر است. این گروه زیر نام تحریک اسلامی طالبان و با شعار “اجرای شریعت اسلامی” و مقابله با آنچه شر و فساد در افغانستان میخواند. به کمک و همکاری نزدیک آی اس آی از مرز جنوبی به افغانستان رخنه کرد و به سرعت شهرها و ولایتهای مختلف را درنوردید. این گروه سیاه کار پس از پنج سال ستم روایی بر مردم افغانستان در سال 2001 سرنگون شدند و پس از بیست حمله های پیهم انتحاری در یک توطیۀ سازمانیافته جهانی در تبانی با آی اس آی و سی آی ای دوباره به قدرت رسانده شدند. حالا که میزان خشم و نفرت مردم افغانستان را نسبت به خود احساس می کنند؛ هر روز با نیرنگی تازه توطیۀ جدید جنگ قومی را در افغانستان دامن می زنند. در این جنگ پنجشیر و پنجشیری ها را به گونه های خاص هدف قرار می دهند تا بر مقاومت سراسری که همین حالا از وجب وجب افغانستان برضد طالبان در جوش و خروش است، پرده بکشند و افکار شماری را تخدیر کنند.
در این شکی نیست که امروز پنجشیر بحیث سنگر دفاع از آزادی و انسانیت چون مشتی بلند شده بر ایوان روزگار گردیده است و مردم افغانستان به هسته های مقاومت در سراسر کشور و بویژه در پنجشیر و اندراب ها دل بسته اند و در آخرین تحلیل این مقاومتکران را مایۀ امیدواری برای رسیدن به یک افغانستان مستقل و رهایی آن از چنگال طالبان و آی اس آی تلقی می کنند. هرچند اینحا بحث بر سر چگونگی و چند و چون مقاومت نیست، بحث بر سر آگاهی، آزادی و عدالت است که امروز رزم آوران مقاومت در قله های شامیخ هندوکش و درههای پرپیچ و خم آن به منادیان آن بدل شده اند. هرچند مقاومت در حال نخستین هسته گذاری ها است و اما با وجود دشواری های فراوان به دشمن مکار و حاميان آنان درس هایی داده اند که تاریخ آن را فراموش نمی کند. در این تردیدی نیست که پنجشیر مرکز مقاومت و نخستین هسته های آن است و در کنار آن حماسه آفرینی های رزم آوران آندراب به مثابۀ دشنه ها بر گلوی طالبان هر لحظه سنگینی می کند؛ اما این به معنای آن نیست که مقاومت و جنبش مقاومت مربوط و منحصر به پنجشیر است؛ بلکه مقاومت داعیۀ حق طلبانۀ مرد و زن افغانستان است که همین اکنون طیف های گوناگون و اقوام گوناگون در آن سهم دارند و هر روز در حال نو شدن و دگرگون شدن است. اعتراض های هر روزۀ آشکار و در زیر سقف های بستۀ زنان باوجود سرکوب وحشتناک طالبان و اعتراض خاموش مردان افغانستان در موجی از فقر و بیکاری و تهی دستی گواۀ آشکار بر مقاومت آنان برضد طالبان است. این مقاومت در همه حوزههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به شدت در حال افزایش است. طالبان این را می دانند و یقین دارند که با خشم پیش از توفان روبرو اند و با به راه اندازی این گونه ترانه ها می خواهند حمایت ساده لوحان پشتون را بدست آورند تا در برابر توفانی که از راه می رسد؛ از حمایت آنان برخوردار شوند.
طالبان آگاه اند که مقاومت در پنجشیر نه گفتن به سیطرۀ ضد انسانی و ضد اسلامی و ضد ملی آنان است و مقاومت متوجه هیچ قوم و حتا پشتون ها که طالبان خود را به آن منسوب می دانند، نیست. این مقاومت نمادی از مقاومت سراسری مردم افغانستان در برابر استبداد، ددمنشی، قصاوت و بیرحمیی جنایتکارانی به نام طالب است که بر گردههای مردم افغانستان حکومت می کنند. این مقاومت نمادی از نفرت و خشم سراسری مردم افغانستان برضد طالب و سلطۀ پاکستان است؛ مگر طالبان نمی دانند که حتا در همان روستا هایی که زنده گی می کنند، باشنده گان آن از تفنگداران طالب نفرت دارند. این خشم و نفرت هم روستایی های طالبان در قندهار، هلمند، پکتیا، پکتیکا … بیانگر عمق و گسترده گی نفرت مردم افغانستان در برابر طالبان است. این گویای آن است که در وجب وجب افغانستان شور و احساس مقاومت در برابر طالبان موج می زند؛ اما وحشت و دهشت طالبان جرات ایستاده گی آشکار را از آنان گرفته است و این واکنش به نوعی به سکوت خشم آلود بدل شده است. طالبان این سکوت اجباری را نوعی رضایت تلقی کرده و مدعی اند که گویا غیر از پنجشیری ها دیگران با آنان بیعت کرده اند. طالبان با این باور های کذایی هر روز توطیۀ جدیدی درست می کنند تا مقاومت در پنجشیر و اندراب ها و تخار و سایر ولایت ها را به گونۀ کامل قومی نشان بدهند و به مردم افغانستان بگویند که گویا همه جا گل و گلزار است و تنها پنجشیری ها با طالبان مخالف اند و دلیل این مخالفت هم پشتون بودن آنان است. طالبان با اینگونه بیرق بالا کردن ها و رژه رفتن ها و ترانه خوانی های نفرت بار می خواهند، بر انزوای روز افزون خود از مردم افغانستان و حتا نزدیک ترین هم روستایی های خود پرده بکشند و شماری افراد جاهل و احساساتی را برضد پنجشیری ها ترغیب کنند.
این در حالی است که پشتون ها می دانند، پنجشیر در طول تاریخ پایگاۀ دفاع در برابر بزرگ ترین مهاجمان بوده و باشنده گان این سرزمین به دفاع مشترک از آن برخاسته اند. چنانکه دهها پشتون در زمان تجاوز شوروی در کنار سایر اقوام در پنجشیر جنگیده اند و جان های شیرین شان را در راۀ آزادی و عدالت آگاهانه و عامدانه به ودیعه نهاده اند. پشتون ها می دانند که پنجشیر و مردمش متعلق به افغانستان و بخشی از غرور و عزت این سرزمین است که هیچگاهی از پاسداری این عزت و غرور دریغ نکرده اند. پشتون ها میدانند که افغانستان سرزمین مشترک مردم این کشور است و یقین کامل دارند که پنجشیر نه تنها امروز؛ بلکه دیروز و از گذشته ها بدین سو در هر برهه ای از تاریخ دژ تسخیر ناپذیر برای همه مهاجمان گیتی بوده است و هر مهاجمی آروزو فتح آن را با خود در گور برده است. مهاجمین و متجاوزین اگر در این ولایت موفقیتی هم داشته، زود هنگام بوده و به زودی شکست خورده اند. چنانکه برخی براین باورند که اسکندر مقدونی، در محل پیوستگی رودهای پنجشیر و غوربند، شهری بهنام اسکندریه ساخت تا پایگاهی برای حملهٔ سپاهیانش به کوهستانیها باشد(دوپری، ۲۷۸).گویا سپاهیان وی در گذر از پنجشیرو کوههای هندوکش، دچارسرما و کمبود آذوقه شدند، ولی سرانجام ازآنجا گذشته، و شهربزرگ بلخ را گشود. در ۲۵۶ق/۸۷۰م یعقوب لیث به شرق خراسان تاخت و با پیروزیهایی که در هندوکش به دست آورد، درهٔ پنجشیر و کانهای نقرهٔ آن به قلمرو او افزوده شد(بازورث، ۱۱۱). پنجشیر در دورهٔ صفاریان یکی از مراکز ضرب سکهٔ این دولت بود(لسترنج، ۳۵۰). نخستین سکههای صفاریان به فرمان یعقوب در ۲۵۹-۲۶۱ق در پنجشیر ضرب زده شد، اما پس از بازگشت او از نواحی شرقی خراسان، این سرزمین بار دیگر به تصرف ابوداوودیان درآمد(بازروث، همانجا). در دورهٔ سامانیان نیز پنجشیر یکی از محل هایی بوده که سکه در آن ضرب زده شده است. نظر به شواهد تاریخی پنجشیر تا شیرعلی خان اسلام را نپذیرفته و حتا برای حکومت ها مالیه نمی پرداختند. پنجشیر به کمک و تلاش های وزیر دفاع وی که از باشنده گان اصلی این دره بود، حاضر به پرداخت مالیه به حکومت گردید. امیر عبدالرحمان به کمک مردم پنجشیر به کافرستان یعنی نورستان کنونی لشکرکشی و آن را تصرف نمود و بالاخره باشنده گان این ولایت وادار به پذیرش اسلام شدند. اسکندر نتوانست، پنجشیر را تصرف کند. قهرمانی دلاور خان پنجشیری با سیصد نفر همرزمانش در جنگ دوم افغان و انگلیس در میوند، ثبت تاریخ است. روس ها حتا با ریختن سه تن بمب در ساعت، موفق به تسخیر پنجشیر نشدند. بدون تردید این بار هم پنجشیر حماسه خواهد آفرید، مقاومت در پنجشیر و اندراب ها و سایر منطقه های افغانستان در حال پر و بال گشودن است و مقاومتگران هنوز در قله ها و دامنه های بلند هندوکش مصروف پرداختن به ساز و برگ های نظامی خود اند؛ اما بازهم توانستند تا ضربه های کاری بر طالبان وارد کنند و با حذف ملاذاکر فرماندۀ پیشین این گروه در جنگ پنجشیر، طلسم طالبانی را بشکنند. زود است که مقاومت دوم مانند مقاومت نخست سرنوشت ناکام طالبان را دوباره رقم بزند.
طالبان که در اصل نوکران آی اس آی اند و عملیات های نظامی آنان بوسیلۀ جنرالان متقاعد و برحال این سازمان رهبری می شود. این جنرالان دشمنی آشکار با پنجشیر و پنجشیری ها دارند. چنانکه جنرال مشرف آشکار از این دشمنی سخن گفته است. این جنرالان با توجه به شناختی که از پنجشیر و موقعیت استراتیژیک آن دارند؛ به بهانه های مختلف طالبان را به جنگ و دشمنی با مردم پنجشیر تشویق می کنند. این ترانه خوانی های ضد پنجشیر و پنجشیری ها ریشه در دشمنی های نظامیان پاکستان دارد تا با قومی ساختن جنگ افغانستان بر مردم پنجشیر غالب شوند و هسته های مقاومت را نابود کنند؛ اما خوشبختانه که این ترفند طالبان و نظامیان پاکستان افشا شده است. مردم افغانستان بویژه رهبران مقاومت مسلحانه این نکته را درک کرده و تلاش دارند تا تمامی نیرو های مخالف طالبان و سیطرۀ پاکستان در افغانستان را در یک محور بکشانند. طالبان و حاميان آنان از این وحدت هراس دارند و برای تخریب آن از شخصیت ها و بهانه های گوناگون استفاد می کنند. در این تردیدی نیست که هنوز در مقابل مقاومت ” هفت خوان” دشواری ها قرار دارد و باید از آن عبور کند. این در حالی است که افغانستان و مردم آن قربانی یک توطیۀ خطرناک و مرموزی شده که در یک حادثه آفرینی حیرت انگیز و فرصت سازی آگاهانه، ارگ را بوسیلۀ غنی خاین به شبکۀ حقانی تسلیم کردند و برای دیگران زمینه های بیرون شدن از افغانستان را فراهم کردند تا تمامی هسته های مقاومت در سراسر افغانستان را در ریشه خنثا نمایند و تنها احمد مسعود توانست با یک حرکت متهورانه و تصمیم استثنایی از این دام رهایی یابد.
از این رو نه تاریخی احمد مسعود را در حساس ترین شرایط تاریخی، تاریخ و مردم افغانستان فراموش نخواهند کرد. آنانی که به انسانیت، عزت، شرافت و آزاده گی انسان باور دادند و به آن ارج می گذارند؛ به این نه تاریخی به دیده قدر نگریسته و حقانیت احمد را به داوری می گیرند. احمد در حالی به همه چیز نه گفت و سنگر را برای مبارزه انتخاب کرد که نزدیک ترین کسانش او را تنها رها کردند و رفتند؛ احمد با این نه حقانیت خود و حقانیت مقاومت را در نقش های خونین با شهامت ترین و صدیق ترین فرزندان این سرزمین به اثبات رساند و داد را به یاری گرفت و به بیداد نه گفت. این نه امروز بسان رنگین کمانی از عزت و وقار و شکوه در آسمان به تاراج رفته افغانستان می درخشد. البته رنگین کمانی از ایثار و عشق برای دفاع از مام میهن که شعله های نورانی آن از خون دلیر مردان مقاومت تغذیه می کنند. این ایثار گری ها برای همیش به نقش های زرین تاریخ بدل خواهد شد.
بدون تردید گل های مقاومت زمانی هرچه بیشتر به شگوفایی می رسند که رهبران مقاومت با سعۀ صدر و حوصله مندی فراوان دست های خویش را به سوی همه مخالفان سیاسی طالبان صادقانه دراز کنند و پل استواری را برای همکاری با آنان ایجاد نمایند تا سیاه روی شود هرکه در او غش باشد. رهبران مقاومت از یک و نیم سال مبارزه در برابر یک گروۀ سفاک چیز های تازه ای آموخته اند و به نقاط قوت و ضعف خود متوجه شده اند و دریافته اند که بقای مقاومت تنها در پر کردن نقاط ضعف آن است.
در این شکی نیست که شرایط امروز با شرایط دیروز خیلی متفاوت است و این تفاوت ها اند که ماهیت و چیستی مقاومت نخست و مقاومت ثانی را رقم می زند. از همه مهمتر اینکه شرایط امروز و صف بندی های سیاسی جهان امروز خیلی متفاوت از صف بندی های دیروز است. با تاسف که اوضاع کنونی جهان بیش از هر زمانی شکننده است و جنگ اوکراین تمامی رخداد های جهان بویژه افغانستان را تحت شعاع خود درآورده است که جبهۀ مقاومت هم از این تاثیر پذیری مستثنا نیست و نیاز به ریاضت کشی های بیشتر دارد تا رزم آوران آن هرچه بیشتر بال و پر بگشایند. اما این به معنای دست کم گرفتن و نادیده گرفتن رزم آوران صدیق و ایثارگر جبهه نیست. فرزندان صدیقی را که تا کنون جبهه در راه آزادی و دفاع از عزت و حیثیت زنان و مردان این سرزمین قربانی کرده، تاریخ هرگز آن را فراموش نخواهد کرد.
رهبران مقاومت حالا درک کرده اند که پیروزی های شان زمانی حتمی است که جمعی از جوانان در راس تصمیم گیری ها قرار بگیرند و با ابتکار های نظامی و سیاسی بن بست کنونی را بشکنند. طالبان به این نکته متوجه شده و درک کرده اند که در برابر خشم زودهنگام سراسری مردم افغانستان رو برو اند و برای پیشگیری از آن هر روز دست به توطیۀ تازه می زنند. طالبان می خواهند با خم خم رفتن های شان در زیر چتر آی اس آی رنگ قومی داده و به پیشانی آن نشان پشتون را بزنند.
طالبان در حالی خود و حکومت خویش را نمایندۀ پشتون ها می خوانند و تفنگ های شان را به سوی سایر اقوام بویژه پنجشیری ها نشانه می روند که اکثریت پشتون ها گروه طالبان را یک گروه اجیر و وابسته به شبکۀ آی اس آی دانسته و مدعی اند طالبان نماینده گی از هیچ قوم و تباری نمی کند. تنها عده ای ناآگاهان و خوش باوران که در واقع دشمنان مردم افغانستان اند و کوس پشتونوالی را در پشت طالبان می کوبند.
در همین حال هیچ پشتونی ضد آموزش و ضد تربیه و تعلیم نیست و برعکس به زنان به دیدۀ حرمت نگاه می کنند و از آموزش ستیزی و زن ستیزی طالبان نفرت دارند. پشتونها این رویکرد سیاه طالبان را عملی ضد انسانی و ضد پشتونی و ضد اسلامی می تلقی می کنند. مردم افغانستان، بویژه پشتون ها می دانند که طالبان ته ماندههای همان 35 تن خودفروخته اند که امروز بقایای شان بر افغانستان زیر نام امارت فرمان پاکستانی ها را اجرا می نمایند. چنانکه کرنیل امام در کتاب جهاد یا «پروژۀ طالب سازی » می نویسد که او در سال 1385 نزد محمد نبی رفت و از او خواست تا 50 نفر را برای آموزش های دینی و نظامی به ارتش پاکستان معرفی کند. به گفتۀ او ملاعمر و ملابرجان و ملا ربانی و سایر رهبران اصلی طالبان از جمله 35 نفری است که بوسیلۀ کرنیل امام به مقام های ارتش پاکستان معرفی شدند. این در واقع پروژۀ دوم جنرالان پاکستانی بوسیلۀ کرنیل امام است که او در کتاب « آهن پوش» می نویسد، در دهۀ هفتاد میلادی جوانانی را به نصرالله بابر وزیر وقت داخلۀ پاکستان معرفی کرد.
پشتون ها می دانند که رنگ بیرق و حتا کلمۀ مبارک طیبه انتخاب طالبان نه؛ بلکه گزینش جنرالان آی اس آی است تا توطیه و دشمنی های شام برضد مردم افغانستان را رنگ اسلامی بدهند و گروۀ طالبان را ابزاری برای رسیدن به عمق استراتیژی شان در این کشور انتخاب کنند. جنرالان آی اس آی میدانستند که این بیرق در هر زمانی در افغانستان برچسپ دارد و یقین کامل داشتند که جوانانی در قندهار با برافراشتن آن بر روی آرمان های خونین یک ملت رژه می روند.
اگر انتخاب رنگ و نشان بیرق از تصمیم های طالبان می بود. در این صورت با این عمق و گسترده گی دشمن زنان و آموزش آنان نمی بودند؛ زیرا اسلام آموزش را به زنان و مردان یکسان فرض پنداشته است. این بیچاره ها چنان بوزینه وار عمل می کنند که حتا از معنای رنگ و نشان بیرق خود بیگانه ساخته شده اند. این خودبیگانگی را در رژه رفتن های قوم ستیزانۀ طالبان در قندهار به ساده گی می توان درک کرد.
این نخستین بار نیست که طالبان با برافراشتن بیرق و ترانه خوانی های نفرت پراگنانۀ قومی و رژه رفتن ها چهرۀ ضد انسانی و ضد ملی خود را نمایان ساختند؛ بلکه پیش از این نیز دیوار های بزرگ بی اعتمادی را بین مردم و حکومت شان ایجاد کرده اند. اتبعیض و تعصب قومی طالبان در توزیع منابع مالی، امکانات رفاهی و شغلی و بهرهمندی بیشتر ولایت های پشتون نشین از منابع نیز آشکار بوده است. نه تنها اینها، بلکه برخورد های تبعیض آمیز سیاسی و قوم محور طالبان در همه عرصه ها نمایان است. در سایۀ سیاست های قومی و تبعیض آمیز طالبان فقر و تنگدستی بویژه در منطقه های غیر پشتون نشین سر بر آسمان کشیده است. زن ستیزی و آموزش ستیزی، آشکارترین تبعیض و تعصب طالبان در برابر زنان است که عقب زدن آنان، از چرخۀ اقتصادی خانوادهها و کشور منجر به فقر و بیکاری روزافزون در افغانستان شده است. افزون بر این اختطاف و کشتن و بستن دهها تن از نظامیان پیشین و صدها تن جوانان به اتهام رابطه داشتن با مخالفان طالبان و واجب القتل خواندن مخالفان امارت طالبان از جمله بدترین تبعیض و تعصب آنان در برابر مردم افغانستان است. زود است که این تعصب و تبعیض طالبان به موجی از مخالفت سنگین، کارشکنی، نارضایتی، عصیان و قانونگریزی در کنار دشواری های اقتصادی ناشی از تحریمها و انزوای بینالمللی منجر به بروز بحران بزرگ سیاسی و اجتماعی در افغانستان شود. باتاسف که در فضای فکری حاکم بر گفتمان طالبانیسم اندک ترین امیدی وجود ندارد که روزی سران این گروه تجدیدنظر اساسی در رویههای فکری و عملی را در دستور کار خود قرار دهند. بنابراین در سایۀ سیاست های تبعیض آمیز و قومی طالبان بازگشت ثبات و آرامش در افغانستان بعید به نظر می رسد. در دستگاۀ طالبان همه چیز حکایت از خاموشی پیش از توفان دارد و زود است که بساط استبدادی طالبان را برچیند. یاهو