مردم افغانستان قربانی بدهکاری های رهبران طالبان به پاکستان : مهرالدین مشید

افغانستان به چه سمت و سویی در حرکت است؟ افغانستان از نیم قرن بدین سو بر بال حوادث خونین سوار است و مردم آن با دشواری های نفس‌گیر و طاقت فرسا دست و پنجه نرم می کنند. در این مدت هر تحولی که در افغانستان بوقوع پیوسته، طومار زنده گی مردم افغانستان را بیشتر در هم پیچیده است. اکنون که 45 سال از کودتای هفت ثور می گذرد و مردم افغانستان سوار بر بال حوادث خونین، تجربه ها و خاطره های ناکام گروه‌های چپ و راست و میانه و طالبان و لیبرال را پشت سر گذاشته اند و حالا که طالبان بر خاک توده های افغانستان پس از حکومت حزب دموکراتیک خلق و حکومت مجاهدین و جمهوریت، حاکمیت حاصل کرده اند. از دوره‌های گذشته آنچنانی درس نگرفته و بررغم انتظار ها و خواست های مردم افغانستان هنوز هم بر حکومت مطلقهء گروهی و تک قومی زیر چتر امارت تاکید دارند و حاضر نیستند تا به خواست های مردم افغانستان تن بدهند. در این نوشته دورنمای حکومت طالبان به بحث گرفته شده که افغانستان تحت حاکمیت طالبان به چه سمت و سویی در حرکت خواهد بود.

افغانستان پس از یک دوره آرامش نسبی وارد تند ترین رخداد های پر فراز و نشیب تاریخی شده که حوادث ناگوار آن از نیم قرن بدین سو خوش بختی و سعادت مردم افغانستان را به گروگان گرفته و رنج های بی شمار و درد های بیدرمانی را بر آنان تحمیل کرده است. این فاجعه در افغانستان پس از کودتای هفت ثور آغاز شد و با تهاجم شوروی به این کشور خونین تر گردید؛ اما با دریغ و درد که گروههای جهادی بعد از سقوط نجیب بجای آنکه برای استقرار یک نظام مشروع  متحدانه دست به کار می شدند؛ برعکس عمل کرده و در نتیجهء تحریک شبکه های استخباراتی بویژه آی اس آی، معاهدهء اسلام آباد را نقض کردند و به درگیری های خونین گروهی متوسل شدند. این درگیری ها کابل را به حمام خون بدل کرد و سیمای اصلی رهبران و فرماندهان گروه‌های جهادی را در نماد تاراج و ویرانی خانه ها و ساختمان های شهر کابل و میخ کوبی ها و رقص مرده  آفتابی گردانید و مردم افغانستان را نسبت به گروه‌های جهادی به کلی بی باور ساخت. فاجعهء ناعاقبت اندیشانهء جنگ گروهی در کابل، شبکه های استخباراتی بویژه آی اس آی را وادار به کزینهء مهره‌های جدید نمود تا آنکه توانست، در همکاری با ؛ سی آی ای؛ ام آی 6 و دستگاهء استخباراتی عربستان، گروهء طالبان را که از پیش به گونهء ذخیره حفظ کرده بود؛ وارد میدان نبرد با حکومت مجاهدین و سایر گروه‌های جهادی نماید.

طالبان توانستند تا با استفاده از اختلاف های درونی و رویکرد های نادرست رهبران و فرماندهان جهادی، حکومت مجاهدین را سقوط بدهند. طالبان بدون کم ترین انعطاف پذیری پنج سال در افغانستان حکومت کردند و تا پایان حکومت دروازه های مکتب را بر روی دختران باز نکردند و از وضع محدودیت ها بر زنان و از لگام زدن بر آزادی بیان دست بردار نشدند تا آنکه ملاعمر امارت خود را قربانی اسامه نمود. امریکا به افغانستان لشکرکشی نمود و طومار حکومت طالبان را پیچید. طالبان پس از سه سال سازماندهی دوباره دست به حمله های گوریلایی برضد نیرو های دفاعی افغانستان و نیرو های خارجی زدند تا آنکه این بار توانستند، زیر چتر پیمان دوحه، با استفاده از انحصار گرایی های قومی و قدرت طلبی ها و سازش های پشت پردهء غنی و انعطاف آمریکا مبنی بر دست کم گرفتن غنی دوباره به قدرت برسند. مردم افغانستان تنها قربانیان امارت یک تنه و یک دندهء طالبان نیستند؛ بلکه این قربانی محصول جفا ها و خیانت های آشکار گروه‌های کمونیستی و جهادی و لیبرال و تکنوکرات ها در بیست سال اخیر است زنده گی مردم افغانستان را  بی‌رحمانه به بازی گرفتند و بالاخره افغانستان را در کام تروریستان منطقه و جهان افکندند. امروز طالبان توسن ستم و بیداد خویش را بر پشت و پهلوی مردم افغانستان می رانند و هر ناروایی را با چماق شریعت مشروع جلوه می دهند.
حال که طالبان دوباره به قدرت رسیده اند؛ بررغم وعده‌های فریبنده برای جهانیان مانند گذشته یک دنده و یک تنه بر موضع خود باقی مانده اند. زنان را از حق کار محروم کرده و دروازه های مکتب را بر روی دختران نگشوده و بر سخت گیری ها و وضع محدودیت های دست و پاگیر بر زنان ادامه داده اند. این در حالی است که به خواست مردم افغانستان مبنی بر حکومت مشروع و پاسخگو کم ترین اعتنایی نکرده اند و تعدادی انگشت شمار افرادی از اقوام دیگر را که در رکاب امارت خود دارند؛ حضور آنان را در امارت خویش نشانهء حکومت همه شمول ارائه می کنند. این در حالی است که هدف از تشکیل حکومت همه شمول تنها مشارکت سیاسی اقوام و گروه‌های سیاسی و مذهبی نه؛ بلکه هدف اصلی آن زمینه سازی برای تصویب قانون اساسی و تعیین نوعیت حکومت است که طالبان تا کنون از آن طفره رفته اند.

حال پرسش این است که افغانستان تحت حاکمیت طالبان چه سمت و سویی خواهد داشت و آیندهء مردم افغانستان چه خواهد شد؟ ممکن طالبان به دستور حاميان خارجی شان روزی حاضر شوند که در بدل شناسایی حکومت شان از سوی سازمان ملل دروازه های مکتب ها و دانشگاه ها را بر روی دختران باز کنند و برای زنان اجازهء کار را به گونهء مشروط بدهند. آیا سازمان ملل حاضر خواهد شد تا حاکمیت قانون و سرنوشت مردم افغانستان را قربانی چنین معاملهء ننگین کند. هرچند این سازمان آنچنانی مستقل هم نیست و به گفتهء معروف “مجمع ابر قدرت ها” است؛ اما با این هم نمی تواند بر روی اراده های مردم جهان بویژه مردم افغانستان پای بگذارد.

در این میان آنچه مایهء نگرانی است، اینکه رویکرد کشور های جهان بویژه امریکا، روسیه، چین، ایران و حتا هند با طالبان طوری است که گویی همه برای باج می دهند تا از خطر حمله های تروریستی از سوی گروه های مورد حمایت طالبان درامان بمانند. طالبان هم از این ترس و نقطهء ضعف کشور ها استفادهء اعظمی می کنند. از سویی هم طوری فهمیده می شود که طالبان با قدرت های متخاصم و دارای منافع در افغانستان با هر یک معاملهء جداگانه کرده اند و به هر یک وعدهء بسر رساندن اهداف راهبردی آنان را داده اند و همه را به نحوی در تور تروریسم افگنده اند؛ اما هرچه باشد، این بازی زود پایان می یابد؛ زیرا طالبان قادر به انجام آن نیستند. در این صورت رابطهء طالبان با قدرت های منطقه و جهان دیرپا به نظر نمی رسد و شکننده است؛ اما پایان این شکننده گی را چگونه می توان حدث زد. آیا کشور های منطقه و جهان بر سر منافع شان در افغانستان باهم درگیر می شوند و یا به نحوی مصالحه تن خواهند داد. در این حال جای طالبان در کجای این معامله قرار خواهد داشت.

در این صورت دو احتمال وجود دارد، یکی اینکه افغانستان به میدان نبرد اهداف راهبردی کشور های منطقه و جهان بدل خواهد شد که در یک طرف آمریکا و هم پیمانانش و در سوی دیگر روسیه و چین و ایران قرار خواهند داشت. این در حالی است که کشور های یاد شده با وجود نوعی حضور استخباراتی و سیاسی در افغانستان نسبت به طالبان و سیاست های آنان شک دارند. چنانکه مقام های کشور های یادشده هر از گاهی در نشست های منطقه ای و جهان نگرانی خود را ابراز کرده اند. از اینکه طالبان یک گروهء استخباراتی است و شاید هم بخشی از ماموریت آنان حادثه آفرینی باشد؛ اما پایان این بازی هر طوری که باشد، برای افغانستان و مردمش خطرناک است. از اینکه جهانیان تا کنون در معادلهء بازی های خود با طالبان، مردم افغانستان را لحاظ نکرده اند و در آنصورت هم اعتنایی نخواهند نمود.

آمریکا که از تیر رس این چنگ فرسنگ ها فاصله دارد و در صدد ضربه زدن به منافع رقبای خود در افغانستان است و در اینصورت آمریکا از گروه‌های تروریستی مستقر در افغانستان برضد روسیه و چین استفاده خواهد کرد و طالبان هم برای بقای خود جاده صافکن جنگ نیابتی خواهند بود. در این صورت افغانستان در تیر رس چین و روسیه قرار خواهد گرفت و افغانستان وارد فصل جنگ نیابتی جدید خواهد شد. اینجا است که در پشت دیدار های مخفی مقام های نظامی و استخباراتی آمریکا و طالبان در قطر و دیدار های نماینده گان فرماندهان سنتکام با ملایعقوب در بگرام و کابل رویا های آشفته را می توان دید. به همین گونه دیدار های استخباراتی و سیاسی مقام های روسیه و چین با طالبان خطرناک است؛ زیرا این دیدار ها هر طوری که باشد، برای افغانستان میزبان بیش از بیست گروهء تروریستی خطرناک است‌.

احتمال دوم اینکه کشور های منطقه و جهان بر سر منافع شان در افغانستان تعامل می کنند و از هرگونه رویارویی استخباراتی خودداری می کنند؛ اما افزایش تنش ها در جهان و درگیری ها در اوکراین ضریب این معامله را نه کاهش؛ بلکه افزایش می‌دهد. قدرت های بزرگ برای ضربه زدن به رقبای شان باید جبهه های جدیدی را باز کنند که افغانستان می تواند، یکی از بستر های آن باشد. در این صورت آیا طالبان قادر به مدیریت اوضاع خواهند بود و افغانستان را رفتن به گودال تشنج نجات خواهند داد. این در حالی است که طالبان وابسته به کمک های غرب اند قطع این سیرم آنان را با دشواری های زیادی مواجه می سازد. این در حالی است که طالبان تنها با دشواری مشروعیت بین المللی روبرو نیستند؛ بلکه با مشروعیت ملی نیز دچار اند و با این حال آیندهء حکومت آنان را در موجی از این کشمکش ها و درگیری ها چگونه می توان پیش بینی کرد. این پرسشی است که در ذهن هر شهروند افغانستان به گونهء درشت خطور می کند و نسبت به آیندهء افغانستان نگران اند. 

آنچه برای طالبان مهم است، مشروعیت یافتن آنان در سطح ملی و بین المللی است تا بتوانند جایگاه خود را در خانوادهء جهانی پیدا نمایند؛ اما با تاسف که طالبان تا کنون هیچ اقدامی در این مورد نکرده اند و حتا نشانه های از این چنین تغییر در آنان دیده نمی شود. از وضعیت درونی طالبان فهمیده می شود که قدرت اصلی در دست جناح محافظه کار است و این جناح آنقدر سلطهء سیاسی و استخباراتی و نظامی بر سایر جناح ها دارد که حتا توان افشای کود ملاهبت الله را ندارند و شاید هم قدرت اصلی در دست آی اس آی است و با گروگان گیری خانواده ها و دارایی ها و ملکیت های رهبران طالبان در پاکستان چنان بر آنان مسلط است که حتا بدون احازهء نظامیان پنجابی آب را هم نمی نوشند و چه رسد به اینکه در مورد موضوع های مهم سخن بگویند. بنا براین تا زمانیکه رهبران کنونی طالبان بر اریکهء قدرت کاذب تکیه دارند، بعید است که آنان دست به طلسم شکنی بزنند و به بهای از دست دادن دارایی های شان در برابر آی اس آی دست به عصیان بزنند. مردم افغانستان در واقع قربانی بدهکاری های رهبران طالبان به استخبارات پاکستان هستند. دو سال حکومت طالبان و دنباله روی های آنان از پاکستان ثابت کرده که این نسل رهبران طالبان قادر نیستند تا کم ترین تصمیمی بگیرند که آنان را از انزوای کنونی بیرون کند. هر چند نشانه هایی از اختلاف میان دسته های طالبان دیده شده که ساختار گروهی طالبان را خیلی شکننده می نمایاند؛ ممکن نزاع درونی طالبان به نقطه ای از انفجار برسد که آی اس آی هم جلو اشتعال آن را گرفته نتواند. بنابراین بعید است که حکومت طالبان از گزند حوادث و دشواری های کنونی درامان بماند. تحولات تاریخی ثابت کرده که عمر حاکمیت های استبدادی و استخباراتی کوتاه است و بالاخره گراف صعودی آن سیر نزولی پیدا می کند.
پس در صورتیکه چنین اتفاقی نیفتد و حکومت آنان برخلاف چرخ زمان و ارادهء مردم افغانستان ادامه یابد. در این حال تنها به نسل دوم طالبان می توان چشم دوخت که طلسم استخباراتی طالبان را بشکنند و به خواست مردم افغانستان پاسخ بگویند یا اینکه این گفته ها ذهنی گری است و تنها مشت های آهنین است که دهن طالبان را راست می کند. این مشت آهنین همان ارادهء مردم افغانستان است که به گونهء خودجوش یا سازمان‌ یافته برضد طالبان بسیج شوند و جز این راهی برای نجات افغانستان از چنگال تروریستان و استخبارات پاکستان وجود ندارد. یاهو