طالبان ژاندارم شبکه های استخباراتی و پیش مرگان جنگ قومی
حالا که افغانستان تحت سیطره آهنین طالبان به کام تروریسم سقوط کرده و طالبان با سیاست های انحصاری، پشتون محور و مستبدانه به حاکمیت اول شان بازگشتهاند؛ نه تنها اینکه کم ترین چشماندازی برای تغییر در کوتاه مدت و میانمدت وجود ندارد؛ بلکه پیوند طالبان با القاعده و طالبان پاکستانی و سایر گروههای تروریستی همچنان قوی و منسجم تر و سازمان یافته تر شده است. اکنون افغانستان به پناه گاۀ تروریسم و بهشت گروههای خطرناک تروریستی بدل شده است. جهانیان با مطرح کردن موضوع های ثانوی چون، حقوق بشر و آموزش دختران و با طفره رفتن از خواست های واقعی مردم افغانستان، مبنی بر حکومت همه شمول و مورد قبول همه، روابط شان را با طالبان زیر چتر تعامل حفظ کرده اند.
این تعامل با حکومتی صورت می گیرد که قدرت را به زور سلاح گرفته و نه مشروعیت ملی و نه مشروعیت بین المللی را با خود دارد. این گونه تعامل دشنۀ زهرآلودی را ماند که به بهای پشت پا زدن به خواست های انسانی مردم افغانستان، از سوی جامعۀ جهانی بر گلو های مردم افغانستان فشرده می شود. سیاست های جهانی و از سویی هم پراگنده گی های شخصیت ها و گروههای سیاسی و نهاد های مدنی سبب شده که اکنون مردم افغانستان در یک قدمی صفری بحران وحشتناک قرار بگیرند. این پرسش در افکار خطور می کند که افغانستان با افتادن در پرتگاۀ صفری بحران، از حافظۀ جهانیان پاک شده و به بایگانی تاریخ سپرده می شود یا اینکه هنوز راهی برای نجات این کشور وجود دارد.
گذشته های تاریخی ملت ها به اثبات رسانده تا زمانیکه صلح و ثبات در داخل یک کشور، از سوی رهبران و سیاستگران آن شکل نگرفته، هیچ گاهی آن کشور به فلاح و رستگاری نایل نشده است. هر گونه صلحی که با پا در میانی یا وساطت خارجی ها در کشوری بوجود آمده، خواه و ناخواه سیاست ها و خواست ها و اهداف کشور های میانجی بر آن حکومت اثرگذار بوده است. چنانکه مردم افغانستان شاهد این تجربۀ ناکام در نشست بن نخست بودند و هستند که دستاورد آن نه تنها تحمیل فاسد ترین و خاین ترین زمامداران طی بیست سال اخیر بر مردم افغانستان بود؛ بلکه بدتر و فاجعه بارتر از آن سقوط جمهوریت و تسلیمی آن به طالبان بزرگ ترین فاجعه در قرن بیست و یک است که حالا کیبل و چماق طالبان بر پشت و پهلوی مرد و زن افغانستان سنگینی می کند.
حال پرسش این است که چگونه می توان به صلح و ثبات پایدار در افغانستان دست یافت و با عبور از ” هفت خوان” بحران کنونی از افتادن به نقطۀ صفری نجات یافت.
درست این زمانی ممکن است که میان تمامی نیرو های مخالف نظامی و سیاسی طالبان از داخل تا بیرون از افغانستان یک انسجام و هماهنگی فراگروهی و فراقومی و فرامذهبی بدون در نظرداشت گرایش های اعتقادی و فکری و سایر سلیقه های قومی و زبانی و شخصی بوجود بیاید تا دست کم نخستین شرایط برای جایگزینی طالبان بوجود آید. این ایتلاف گسترده به مثابۀ ممثل حرکت ملی می تواند، نقطۀ وصل تمامی جناح های مخالف طالبان باشد و چنین ائتلافی می تواند، از حمایت مردم افغانستان برخوردار و هم بدیل و هم وزنۀ سنگینی بر طالبان باشد. این ایتلاف می تواند، بحیث بدیلی قوی و با پشت وانۀ مردمی از سوی جامعۀ جهانی مورد حمایت قرار بگیرد. این ایتلاف می تواند، حیثیت پلی را میان مردم افغانستان و کشور های جهان داشته باشد. شاید شماری بگویند که در هر حالی این ایتلاف بیشتر متشکل از عناصری خواهند بود که در گذشته از آزمون خوبی بیرون بدر نشده و کار نامه های سیاه آنان افزون بر کارنامه های سفید آنان است. در این تردیدی نیست که رهبران و زمامداران و سیاستگران طی بیش از چهار دهه نزد مردم افغانستان پاسخگو اند. رویکرد ها و سیاست های خاینانه و فساد آلود آنان سبب ظهور و به قدرت رسیدن طالبان گردیده است. پس با این حال این پرسش به میان می آید که چگونه از این خاینان و مفسدان آرزوی خیر رساندن را می توان در دل ها پرورید و چگونه می توان بالاخره به این مهره های سوخته اعتماد کرد. بدون تردید این مهم ترین مرحله یا بخش یک تعامل برای گذار به سوی آشتی ملی است. بنا براین اعتماد سازی و کسب رضایت و اعتبار از مهم ترین بخش کار این ایتلاف به شمار می رود که با واگذاری رهبری آن به جوانان با حفظ رهبران سنتی و سیاسی چند دهۀ اخير در بدنۀ رهبری، یکی از راهها برای محو اعتماد زدایی باشد؛ زیرا رهبران و سیاستگران پیشین نه تنها نزد مردم افغانستان اعتبار خود را از دست داده اند؛ بلکه بدتر از آن طالبان هم به آنان اعتماد ندارند و هرگز حاضر به تقسیم قدرت با آنان نیستند.
این در حالی است که افغانستان جدا از شعار های قومی و زبانی و مذهبی تجزیه طلبانه زیر عنوان های گوناگون که در شرایط موجود عملی شدن آنها امکان ندارد؛ پیش از همه به آشتی ملی نیاز دارد تا فضای عمومی برای همه چه آنانی که در داخل و چه آنانی که در بیرون از افغانستان زنده گی دارند، زمینهه برای یک آشتی ملی فراهم شود. زیرا افغانستان تقسیم شده به جزایر گروهی و قومی و زبانی و مذهبی پیش از همه نیاز به آشتی ملی دارد. بزرگ ترین دستاورد ایتلاف یاد شده در گام نخست ایجاد آشتی ملی میان شخصیت ها و گروههای سیاسی و قومی و نهاد های مدنی مخالف طالبان است تا از یک سو میان جناح های طرفدار نبرد مسلحانه با طالبان و جناح های مبارزۀ سیاسی پل مصالحه را ببندد و از سویی هم پل اعتماد و آشتی را میان این ایتلاف و مردم افغانستان بوجود آورد. این حرکت در گام نخست می تواند، جلو تبلیغات خصمانۀ رسانه ای بر ضد یکدیگر را در میان تمامی مخالفان طالبان بگیرد و جو و جبهۀ واحد تبلیغاتی را در برابر طالبان ایحاد کنند. هرچند بعید به نظر می رسد که این تلاش ها کسانی چون آقایان سمسور و هوتک گرداننده گان تلویزیون بهار را وادارد تا از موضعگیری های قومی فرود آیند و بدور از گرایش های قومی برنامه های شان را به پیش ببرند. با تاسف که این آقایان را چنان گرایش های قومی کور و کر گردانیده که حتا از جنایت های طالبان چشم پوشی کنند و حتا از تمسخر مخالفان آنان دریغ نکنند. ممکن این تلاش ها هرگز آقایان سمسور و هوتکی را وادار نسازد که سلاح زنگ زدۀ قومی را به زمین بگذارند و در مصاحبه های خود اصل بیطرفی را رعایت کنند؛ اما می تواند، فضای عمومی را طوری عوض کند که گرداننده گان تلویزیون بهار هم جرات دامن زدن به موضوع های قومی را به گونۀ کنونی نداشته باشند.
با تاسف که اکنون بیشترین انرژی مخالفان طالبان صرف اختلاف های خودی می شود که معنای جاری شدن آب در آسیاب دشمن را دارد. در صورت ایجاد یک ایتلاف ملی فضای اعتماد میان مردم افغانستان بوجود آمده و ابزار قومی از دست طالبان به زیر می افتد. طالبان نمی توانند، زیر نام پشتون بر سایر اقوام جنایت را روا داشته و بدین وسیله ماموریت استخباراتی خود را توحیۀ قومی نمایند؛ زیرا طالبان یک گروۀ استخباراتی و بدوی اند که حتا به سنت های قومی هم باور ندارند و تنها از اختلاف قومی سود استخباراتی می برند. هرچند ساختار، تصمیم گیریها، روایت ها، باور های فرهنگی و مشروعیت محلی طالبان قومی است که مورد پذیرش بسیاری از پشتون ها نیست.
اقوام برادر پشتون حالا درک کرده اند و به این باور رسیده اند که نباید خود را قربانی بازی های پشتون محور طالبان نمایند و در دام بازی های انحصار گرایانۀ قومی آنان اسیر شوند. آنان دریافته اند که این بار شکار توطیۀ خطرناکی زیر چتر دین و طالب شده اند و این توطیه خطرناک تر از توطیه های قرن نوزدهم است که انگلیس در قرن نوزدهم با استفاده از فارورود پالیسی یعنی تفرقه بانداز و حکومت کن، از آن سود برد. این بار شبکه های استخباراتی منطقه و جهان دام خطرناکی را زیر نام طالب پیش راۀ آنان فرش گرده و هرچه با طالبان نزدیک شوند، بیشتر در معرض خطر قرار می گیرند. آنان باید بدانند که طالبان یک گروۀ مزدور و استخباراتی و پیش مرگان جنگ قومی اند و برای پیشبرد اهداف استخباراتی و راه اندازی جنگ های قومی به افغانستان دیسانت شده اند. طالبان به هیچ روایتی، نه به روایت های دینی و نه به روایت های قومی پای بند هستند؛ زیرا در روایت های طالبانی خط سرخی وجود ندارد. آنان برای رسیدن به اهداف شوم استخباراتی عبور از هر خط سرخی را برای خود مجاز می شمارند. طالبان با تهدید جنرال مبین و تهدید آقای یون ثابت کردند که به با اصول های قومی هم باور ندارند. چه خوب شد که آنان متوجه شدند و جنرال مبین با عنوان کردن ملاکراسی و آقای اسماعیل یونهم در یک واکنش نرم گفت، عمر طالبان در پاکستان سپری شده و به سود مردم افغانستان نیستند. هر دو با این گفته ها به نحوی پرده از مکر طالبان برداشتند. آقای یون زمانی این سخن را گفت که طالبان میخواهند مکان تلویزیون شمشاد را به مدرسه دینی مبدل کنند. وی به طالبان هشدار داد که نمیتوانند در محل تلویزیون ژوندون مدرسه اکوره ختک و مدرسه حقانیه ایجاد کنند. هنوز اول وقت است و طالبان برنامه های خطرناک تر از این را روی دست دارند. اقوام برادر پشتون پیش از آنکه اسیر فریب طالبان شوند، باید هرچه زودتر در کنار سایر اقوام بایستند تا طالبان بیش از این اقوام پشتون را ابزاری برای پیشبرد اهداف استخباراتی خود نسازند.
بنا براین ایجاد آتش بس در میان جناح های سیاسی و نظامی و قومی مخالف طالبان نخستین گام برای تضعیف طالبان و کشاندن آنان به آشتی ملی است. برای آنکه طالبان وادار به انعطاف شوند؛ به پایگاه های قومی و زبانی و سیاسی و حتا استخباراتی آنان رخنه باید کرد و آنها را یکی پی دیگر باید فرو ریخت. در غیر این صورت طالبان در تبانی با آی اس آی برندۀ بازی اند و فاجعۀ کنونی در افغانستان ادامه خواهد یافت.
در این صورت افغانستان برای همیش به پناه گاۀ گروههای تروریستی تحت رهبری امارت طالبان و بالاخره به میدان جنگ نیابتی کشور های منطقه و قدرت های بزرگ بدل خواهد شد. چنانکه حالا مقدمه های این جنگ نیابتی در حال شکل گرفتن است. پس از به تفاهم رسیدن طالبان و پاکستان زیر مجموعۀ 21ⁿ گروه تروریستی زیر نام طالبان پاکستانی به شمال منتقل شده اند. گزارش هایی وجود دارد که شماری از این گروههای تروریستی در ارتفاعات هندوکش جابجا شده اند. جابجایی این گروههای تروریستی در نقاط استراتیژیک حکایت از مانور جدید از یک بازی بزرگ جدید دارد که گفته می شود گروپ های بلک واتر هم در این مناطق جابجا شده اند. این حاکی از یک سناریوی خطرناک است. هرگاه این گزارش ها ثقه باشد؛ در این صورت یک فاجعۀ جدید در منطقه در حال ظهور است که حکایت از یک رویارویی بزرگ تازه در منطقه دارد. این زد و بند های طالبان با گروههای تروریستی در تبانی با آی اس آی نشان دهندۀ این واقعیت است که هدف از تعامل کشور های غربی با طالبان و بی اعتنایی آنها در برابر خواست مردم افغانستان برای تشکیل یک حکومت همه شمول چیست. این بیانگر این واقعیت است که طالبان بحیث ژاندارم غرب در افغانستان جابجا شده اند تا با صدور تروریسم به آنسوی دریای آمو و سینکیانگ رویا های استراتیژیست های غربی را برای مبارزه با برتری جویی های چین و بلند پروازی های تسلیحاتی روسیه تحقق عینی ببخشند.
طالبان با سیاست های انحصاری، پشتون محور و مستبدانه به حاکمیت اول شان بازگشتهاند؛ نه تنها اینکه کم ترین چشماندازی برای تغییر در کوتاه مدت و میانمدت وجود ندارد؛ بلکه پیوند طالبان با القاعده و طالبان پاکستانی و سایر گروههای تروریستی همچنان قوی و منسجم تر و سازمان یافته تر شده است. طالبان با انتقال طالبان پاکستانی به شمال زیر پوشش کوچ دادن وزیرستان ها در صدد برآورده شدن اهداف خطرناک استخباراتی اند که پیش از این مراکز و فرماندهی بیش از بیست گروه تروریستی را به ولایت های شمال کشور منتقل کرده بودند. هدف اصلی این نقل و انتقال ها برآورده شدن اهداف کلان استخباراتی و دامن زدن به جنگ های خطرناک قومی است که طالبان در تبانی با آی اس آی و سایر شبکه های استخباراتی قدرت های بزرگ در پی عملی شدن آن در افغانستان هستند؛ زیرا طالبان پیش مرگان جنگ قومی اند که از سوی شبکه های استخباراتی برای انجام آن اجیر شده اند. پاکستان هرگز برای طالبان اجازه نمی دهد که برای تامین صلح و ثبات در افغانستان تن به تاسیس حکومت همه شمول و با قاعدۀ وسیع بزنند؛ زیرا آی اس آی طوری طالبان را هسته گذاری و افراد نفوذی خود را در آن جابجا کرده که جلو اصلی طالبان بدست افراد پاکستانی است.
حال بر نیرو های مخالف طالبان است تا دست بدست هم داده و با استفاده از شیوه های گوناگون توطیۀ آی اس آی را در نطفه خنثا بسازند. این در صورتی ممکن است که مخالفان سیاسی و نظامی طالبان در محور یک ایتلاف بزرگ ملی باهم کنار بیایند و برای آشتی ملی فراخوانی را صادر نمایند. در غیر این صورت بازی در حال اجرا است و منطقه آبستن حوادث خونین دیگر خواهد شد. هر روزی که در کار ایحاد ایتلاف بزرگ سکتگی رونما گردد؛ به همان میزان توطیۀ طالبانی برضد مردم افغانستان تقویت می یابد. مخالفان سیاسی طالبان طی دو سال ندانم کاری ها و سازش های پنهان با آنان باید دریافته باشند که طالبان اهل مصالحه نیستند و فریب وعدههای آنان را نخورند. آنان هرچه زودتر باید بر ضد آنان متشکل شوند؛ زیرا طالبان ژاندارم شبکه های استخباراتی اند و برای پیشبرد اهداف خطرناک در افغانستان صادر شده اند. یاهو